جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ / Friday 26th April 2024

 

 

زنانی که شکست را شکست دادند (۵)

 

در قسمت اول، و دوم و سوم و چهارم از افراد زیر صحبت شد:
قره العین، زینب پاشا،‌ مریم عمید، محترم اسکندری، شوشا عصار، ملک‌تاج فیروز، توبا آزموده، بی‌بی مریم بختیاری، صدیقه دولت آبادی، مادام زری لازاریان، لُرتا، فاطمه سیاح، راضیه شعبانی، شمس کسمایی، قدم‌خیر قلاوند، ماهرخ گوهرشناس، روشنک نوع‌دوست، سوسن تسلیمی، پوری سلطانی، شمس الملوک مصاحب، فرح دیبا و معصومه شادمانی. 
در این بخش به چند نفر دیگر اشاره می‌شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قَمَرالملوک وزیری،ماهِ آسمانِ آواز ایران
قمرالملوک وزیری (قمرخانم سید حسین‌خان) پُرآوازه‌ترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران، نخستین زن خواننده ایرانی بود که صدایش ضبط شد و نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت. در جوانی پس از آشنایی با مرتضی نی‌داوود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. نخستین کنسرت قمر در سال ۱۳۰۳ در گراندهتل خیابان لاله زار اجرا شد که برای نخستین بار تصنیف مرغ سحر از سروده‌های ملک الشعرا بهار را در دستگاه ماهور به همراه غزلی از ایرج میرزا خواند. قمر، عواید این کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد. در مشهد هم کنسرت داد و درآمدش را صرف آرامگاه فردوسی کرد. سال ۱۳۰۶ به افتخار شکرالله قهرمانی(شُکری برادر اسماعیل قهرمانی، موسیقی‌دان شهیر ایرانی)، نیز همینگونه عمل کرد. 
...
قمر چهار سال بعد، در همدان کنسرت داد و آنجا ترانه‌هایی از عارف که مورد غضب دستگاه رضاشاه بود خواند. قمر بعدها در فیلم سینمایی مادر به کارگردانی اسماعیل کوشان حضور یافت و دقایقی با همراهی ویلون ناصر زرآبادی به خواندن غزلی از سعدی پرداخت و درآمد حاصل از آن را نیز به بیمارستان مسلولان شاه آباد اهدا کرد. بعد از سال ۱۳۱۹ که رادیو ایران شروع به کار کرد، صدای قمر به جای جای ایران رفت.
اهل هنر گفته‌اند صدایش دارای طنین و ملاحت، قدرت و دامنه‌ای وسیع بود و تکنیک خاصی در فرودها داشت. تنوع تحریرها، مهارت و احاطهٔ وی در اجرای گوشه‌ها، ردیف‌ها و دستگاه‌های موسیقی ایران، پُر از شور و شیدایی بود. آوازها و تصنیف‌های قمر ازجنبهٔ ارزش‌های ادبی نیز درخور توجه است. شاعرانِ تصنیف‌ها و آوازهای او شیدا، میرزادهٔ عشقی، عارف، ایرج میرزا، پژمان بختیاری، وحید دستگردی، موید ثابتی، ملک الشعرا بهار و امیر جاهد بوده‌اند. نخستین معلم او مادر بزرگش افتخار الذاکرین روضه خوان حرم‌سراهای قجر بود و قمر با او همخوانی می‌کرد. بعد از مادر بزرگ، وی متأثر از سید حسین طاهرزاده خواننده موسیقی ایرانی بود که در اجرای قطعات آوازی، تصنیف‌ها و قطعات ضربی تبحر داشت. اما اولین کسی که قمر را کشف می‌کند مرتضی‌خان نی‌داوود بود و اولین آهنگ را هم او برایش ساخت. درواقع قمر با وجود نی‌داوود قمر می‌شود. از دیگر کسانی که قمر با او آشنا شده بود باید از درویش خان نام برد. ابولحسن صبا، حبیب سماعی و حسین یاحقی نیز از همنوازان صدای او بودند. از دکتر محمود خوشنام شنیدم شعر و آهنگ پنج تصنیف قمر از عارف قزوینی است که معروف‌ترین آن «تا رُخَت مُقیّد نقاب است» (در نکوهش حجاب) و «مارش جمهوری» است. قمر، صفحه جمهوری را در زمان رضاشاه خوانده و خودش یک عملیات بزرگ بود. متن دو تصنیف او نیز از ایرج میرزاست؛ مرگ مادر و عاشقی با محنت بسیار. آهنگ شش تصنیف قمر نیز از استادش مرتضی‌خان نی‌داوود است؛ و اما رکورد تصنیف ساری برای قمر را محمد علی امیرجاهد شکسته‌است. قمر، زنی شریف و خواننده‌ای بی همتا بود اما در مورد وی اغراق هم شده، بویژه از سوی کسانیکه بنوعی در جاذبه‌اش بودند. ایرج میرزا در یکی از این شعرها درستایش قمر (مَلَکی بود «قمر» پیش خداوند عزیز) می‌گوید که قمر اصلاً این جهانی نیست و به اشتباه به این جهان خاک پیوند خورده‌است. خداوند در اصل قمر را برای دل خود آفرید، اما چون جهان را خلق کرد و پی برد که چیزی کم دارد، بخاطر نقطه کمال هستی دل از قمر کَند و او را به زمین فرستاد. قمر تا سال ۱۳۳۲ دراوج قرار داشت و در این سال آواز بسیار زیبایی همراه با نوازندگی برادران معارفی در رادیو ضبط کرد که آخرین کار او بود، زیرا بعد از آن به علت سکته، حنجره جادویی‌اش از کار افتاد. از آن پس قمر خانه نشین و بستری گردید و درتنگناهای مالی هم گرفتار آمد. شمار زیادی از دوستانش او را ترک گفتند و قمر برای تأمین معاش، از سر ناچاری در کافه شکوفه نو می‌خواند با شبی سی تومان. جعفر شهری به این موضوع اشاره‌ای غم‌انگیز دارد. «شنیدم که قمر در شکوفه نو برنامه دارد… به دیدارش شتافتم. دانستم که این کافه قمر را هر شب با سی تومان مزد، اجیر کرده‌است… خدایا قمر کجا و اینجا کجا؟ یکی گفت: از استیصال است. از استیصال! از شکوفه نو بیرون آمدم چرا که تحمل آن صحنه را نداشتم… چند روز بعد شنیدم به دلیل پیری و گرفتگی صدایش، شکوفه نو او را جواب کرده و قمر دوباره خانه‌نشین شده‌است. روزی به دیدارش رفتم و آنچه دیدم گریه آور و تلخ بود. قمر در بستر بیماری و بی‌کسی، تنها بود و در فقر شدید. او، ماه آسمان آواز ایران، سرانجام ۱۴ مرداد سال ۱۳۳۸ چشم از جهان فروبست و با این دنیای بی‌رحم وداع کرد. بعد چی شد؟ هنگامی که جسد او را شستند و به یکی از مساجد شهر منتقل کردند، تا رادیو - برای تشییع از مردم هنر دوست دعوت به عمل آورد، متولیان مساجد حاضر نشدند که آن را حتی برای یک شب به عنوان میهمان بپذیرند. با اینکه زنده‌یاد تقی روحانی متن زیبای «قمر رفت» را در رادیو قرائت کرد و برای شرکت در مراسم، از همگان دعوت شده بود، از خیل هنرمندان خبری نبود، تنها تعداد اندکی از مردم عادی و چند چهره آشنا، مرتضی نی داوود، حسین تهرانی، جواد بدیع‌زاده و سیدجواد ذبیحی حضور داشتند و بدینگونه قمر به میهمانی خاک رفت. 

خوب است اینجا از زنان خوانندهٔ پیش از قمر پیشگامان خوانندگی زنان در ایران هم یاد کنیم. زنان خوانندهٔ پیش از قمر: سلطان خانم، سکینه خانم (از شاگردان آقاعلی اکبر)، زینت خانم شاگرد محمدصادق خان، زیور سلطان خواهر سماع حضور، زری خوش‌آواز و...


قمرالملوک وزیری از زبان مرتضی خان نی داود
بخشی از گفتگوی یک خبرنگار که سالها پیش با مرتضی نی‌داوود انجام داده‌است...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بارها برای عروسی و میهمانی بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم. برای عروسی، مولودی و… اما هرگز حال آن شب را نداشتم. پائیز غم‌انگیزی بود و من به جوانی و عشق فکر می‌کردم. از مجلسی که قدر ساز را نمی‌شناختند خوشم نمی‌آمد اما چاره چه بود، باید گذران زندگی می‌کردیم. چنان ساز را در بغل می‌فشردم که گوئی زانوی غم بغل کرده‌ام. نمی‌دانستم چرا آن کسی که قرار است در اندرونی بخواند، صدایش در نمی‌آید. در همین حال و انتظار بودم که دختر نوجوانی از اندرونی بیرون آمد… حتی در این سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اینطور بی پروا در جمع مردان ظاهر شوند. آمد کنار من ایستاد. نمی‌دانستم برای چه کاری نزد ما آمده ست و کدام پیغام را دارد. چشم به دهانش دوختم و پرسیدم:
چه کار داری دختر خانم؟
گفت: می‌خواهم بخوانم!
گفتم: اینجا یا اندرونی؟
گفت: همین‌جا!
نمی‌دانستم چه بگویم.
دور بر را نگاه کردم، هیچ‌کس اعتراضی نداشت. به در ورودی اندرونی نگاه کردم. چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند، گفتند: بزنید، می‌خواهد بخواند!
گفتم: کدام تصنیف را می‌خوانی؟ بلافاصله گفت: تصنیف نمی‌خوانم، آواز می‌خوانم! به بقیه ساززنها نگاه کردم که زیر لب پوزخند می‌زدند. رسم ادب در میهمانی‌ها، آنهم میهمانی بزرگان، رضایت میهمان بود.
پرسیدم: اول من بزنم یا اول شما می‌خوانید؟
گفت: ساز شما برای کدام دستگاه کوک است؟
پنجه‌ای به تار کشیدم و پاسخ دادم: همایون.
گفت: شما اول بزنید!
با تردید، رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم. دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست. بعد از مضراب آخر درآمد، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلی از حافظ را شروع کرد. تار و میهمانی را فراموش کردم، چپ را با تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود. تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم. صدایش زنگ مخصوصی داشت. باور کنید پاهایم سست شده بود. تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ام:
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
بقیه ساززنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند. جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود. تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم. هر گوشه‌ای را که مایه می‌گرفتم می‌خواند.
خنده‌های مستانه مردان قطع شده بود.
یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند.
از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید،
نفس همه بند آمده بود.
هیچ پاسخی نداشتم که شایسته‌اش باشد.
گفتم: اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم!
و در دلم اضافه کردم: تا پایان عمر برایت می‌زنم!
آنشب باز هم خواند، هم آواز هم تصنیف.
وقتی خواست به اندرونی بازگردد گفتم:
می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را کامل کنی؟
گفت: باید بپرسم.
وقتی صندلی‌ها را جمع و جور می‌کردند و ما آماده رفتن بودیم، با شتاب آمد و
گفت: آدرس خانه را برایم بنویسید.
و تکه کاغذی را با یک قلم مقابلم گذاشت، اسمش قمر بود.
بعد از آنکه از قمر جدا شدم، تمام شب را به یاد او بودم دیگر دلم نمی‌آمد برای کسی تار بزنم. در خانه‌ام که انتهای خیابان فردوسی بود، چند اتاق را به کلاس موسیقی اختصاص داده بودم و تعدادی شاگرد داشتم اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشین نبود و با علاقه سر کلاس نمی‌رفتم.دو ماه به همین روال گذشت. بعدازظهر یکی از روزها، توی حیاط قالیچه انداخته بودم و در سینه‌کش آفتاب با ساز ورمی‌رفتم که یک مرتبه در حیاط باز شد. دیدم قمر مقابلم ایستاده‌است، بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می‌گشتم که گفت: آمده‌ام موسیقی یاد بگیرم. از همان روز شروع کردیم، خیلی با استعداد بود، هنوز من نگفته تحویلم می‌داد و وقتی ردیفهای موسیقی را یادگرفت، صدایش دلنشین تر شد. و کنسرت پشت کنسرت است که در گراند هتل لاله زار، آوازه قمر را تا به عرش می‌گسترد…
اولین کنسرت قمر با همراهی ابراهیم خان منصوری و مصطفی نوریایی (ویولن)، شکرالله قهرمانی و مرتضی نی‌داوود (تار)، حسین خان اسماعیل‌زاده (کمانچه) و ضیاء مختاری (پیانو)، پسر عموی استاد علی تجویدی برگزار شده‌است.
یک شب در گراند هتل تهران کنسرت می‌داد. تصنیفی را می‌خواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سر زبانها بود. تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم، حتماً شما شنیده‌اید: مرغ سحر را می‌گویم.
آنشب در کنسرت گراند هتل وقتی این تصنیف را می‌خواند، آه از نهاد مردم بلند شده بود. در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می‌خواند، ناگهان فریاد کشید "جانم، مرتضی خان!"
و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود که آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بَدریِ آتابای و کتابخانهٔ سلطنتی
بدری آتابای (خواجه‌نوری) فهرست‌نویس، مؤلف و مصحح ایرانی است. ایشان پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در دانشگاه تهران ادبیات خواند. سال ۱۳۴۰ در آمریکا فوق لیسانس کتابداری و فهرست‌نویسی نسخ خطی را دریافت کرد و پس از بازگشت به ایران، مسؤولیت کتابخانهٔ سلطنتی را بعهده گرفت و کوشید آثار خطی ارزشمند را به دانش‌پژوهان بشناساند. من از ایشان به نیکی یاد می‌کنم. اینکه همسر معاون دربار شاه بوده و خودش هم به خاندان سلطنتی تعلق خاطر داشته، از کار با ارزش وی در کتابخانه سلطنتی نمی‌کاهد. اگر فرصت داشتم در مورد شاه بیگم، دختر فتحعلی شاه، همچنین تومان‌ آغا فخرالدوله‌، دختر ناصرالدین‌ شاه هم می‌نوشتم چرا که آن دو نیز اهل کمال بودند و به زیبایی می‌نوشتند. به نظر من خانم بدری آتابای به تاریخ ایران و پژوهشگران ایرانی خدمت زیادی کرده‌اند. در کتابخانه سلطنتی حدود ۳ هزار و ۳۰۰ نسخه خطی ناب وجود دارد که نظیر آن در هیچ‌کجای دنیا نیست و ایشان بیش از ۶۰ سال پیش، فهرست آنها را در هشت جلد منتشر نمود که کار بزرگی بود. بدری خانم سال ۱۳۵۹ از ایران رفت و مقیم مصر شد و در چندین دانشگاه‌ در آن کشور، به تدریس زبان فارسی و تاریخ ایران پرداخت. او بعداً به آمریکا رفت؛ و آنجا هم آثار خوبی منتشر نمود. ازجمله، گنجینه‌ای از هنرهای ظریف ایرانی؛ نگاهی به گوشه‌هایی از تاریخ ایران، تصحیح بیست و دو غزل از حافظ، آلبوم‌های کتابخانهٔ سلطنتی، دیوان‌ها و قرآن‌های خطی و مرقعات کتابخانهٔ (قطعات مختلف هنری شامل انواع آثار خوشنویسی و نقاشی) 
بدری آتابای در گفت‌وگو با حبیب لاجوردی، به آخرین روزهای شاه در ایران اشاره نموده، و «خاطره آن سفر بی‌بازگشت» را روایت می‌کند که نکات قابل تأملی دارد. ازجمله اینکه «قرار بود شاه دو ماه بعد برگردد و همسرم (ابوالفتح آتابای، معاون وزارت دربار) وقتی شاهزاده‌ها را دستش سپردند تا چند روزی زودتر از محمدرضاشاه پهلوی از مملکت خارج کند به من گفت ما ۲۵ فروردین [سال ۵۸] برمی‌گردیم. علیاحضرت شهبانو و خود اعلیحضرت هم [وقتی می‌رفتند] فکر می‌کردند تا دو ماه دیگر برمی‌گردند...» 
...
بدری آتابای با افسوس می‌گوید بسیاری از کتب خطی بریتیش میوزیوم از آثار دزدیده شده کتابخانه سلطنتی ایران زمان مظفری است، مانند صفحاتی از «مرقع گلشن» که نادرشاه از هندوستان آورده بود. در کتابخانه نُسخ‌خطی کاخ گلستان، آثار با ارزشی حفظ شد ازجمله شاهنامه بایسنقری، شاهنامه رشیدا به کتابت عبدالرشید دیلمی، مجموعه شش جلدی هزار و یک شب، ظفرنامه تیموری، مثنوی روضه الانوار خواجوی کرمانی، پنج گنج نظامی به خط نستعلیق، سلسله‌الذهب، گلستان سعدی به قلم نستعلیق به خط شاه قاسم، کلیله و دمنه دارای ۳۰ نگاره آبرنگی (قرن ۱۵ هجری قمری)، حبیب‌السیر تألیف غیاث‌الدین بن همام‌...به خط نستعلیق با ۳۵ نگاره، مجموعه نقاشی‌های حمزه‌نامه» و...بدری آتابای سابقه کتابخانه سلطنتی را در جلد دوم «فهرست‌های دواوینی» که منتشر نموده، شرح داده‌است. مسؤولیت کتابخانه سلطنتی را پیشتر، لسان‌الدوله، یوسف اعتصام‌الملک (پدر پروین اعتصامی)، شیخ‌المشایخ معزی، میرزا موسی مرات‌الممالک و در ادوار بعدی حبیب‌الله نوبخت، بدیع‌امان فروزانفر و آخر سر، بدری آتابای بعهده داشتند. در مورد نادرشاه افشار سندی در کتابخانه سلطنتی نگهداری می‌شود که قابل تأمل است. نادرشاهی که ما تصور می‌کنیم فقط یک آدم نظامی است. او دستور داده بود تورات و زبور و انجیل و قرآن به فارسی درآید تا امکان مقایسه آنها فراهم شود. برای این کار متخصصان را جمع می‌کند و می‌خواهد با دقت این کار انجام شود. خانم بدری آتابای(خواجه نوری) سند مزبور را هم منتشر کرده‌اند. «نگاهی به گوشه‌هایی از تاریخ ایران» یکی از آثار ایشان است که فراز و نشیب تاریخ ایران را، از آمدن آریایی‌ها، تا اواخر دوران قاجار به کوتاهی و زیبایی به تصویر کشیده‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توران میرهادی پیش‌کسوت ادبیات کودکان در ایران
توران میرهادی (۱۳۹۵-۱۳۰۶) نویسنده و شخصیت برجسته فرهنگی بود که بیش از ۶۰ سال در گستره آموزش و پرورش و ادبیات کودکان کوشید. وی مدرسه فرهاد را یک ربع قرن (از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹) اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاه‌های تجربی و الگوواره ایران بود که هدف‌ها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی می‌شدند. توران میرهادی به همراه لیلی ایمن(آهی) یکی از بنیان‌گذاران شورایکتاب کودک بود و از سال ۱۳۵۸ سرپرستی تدوین و تألیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را نیز برعهده گرفت. خانم میرهادی را «مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران» خوانده‌اند. پدرش ریشه و تبار تفرشی داشت و مادرش (گرِتا دیتریش) آلمانی بود. پدر دانش‌آموخته مهندسی مکانیک ماشین‌آلات و راه و ساختمان از آلمان بود. مادرش در مونیخ هنر خواند و نقاشی و مجسمه‌سازی می‌کرد و در هنرستان کمال الملک به هنرجویان، مبانی هنر و مجسمه‌سازی آموزش می‌داد. توران میرهادی از هنگام کودکی با دو فرهنگ آلمانی و فرهنگ ایرانی زیست و بزرگ شد. وی در مدرسه آلیانس تهران، و بعداً در دبستان آذر، سال‌های ابتدایی تحصیل را به پایان برد و سال ۱۳۱۷ به دبیرستان نوربخش رفت و با پایان دبیرستان در دانشگاه تهران‌ زیست شناسی خواند. در همان ایام با جبار باغچه‌بان که طرح سوادآموزی بزرگسالان را پیش می‌برد، آشنا شد و به کلاس‌های درس محمدباقر هوشیار که اصول آموزش و پرورش درس می‌داد، هم می‌رفت. او بعداً از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و برای آموزش در زمینه علوم پرورشی و روان‌شناسی به فرانسه رفت. آن هنگام یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اروپا وضع ناگواری داشت. توران با جیره خوراک روزانه زندگی می‌کرد و تسلیم دشواری‌ها و وضعیت ناگوار پس از جنگ نشد. او در فرانسه نخست روان‌شناسی تربیتی و پس از آن رشته آموزش پیش‌دبستانی خواند و زمستان ۱۳۳۰ به ایران بازگشت. در آن هنگام ایران درگیر کشمکش نیروهای سیاسی و کشورهای قدرتمند جهانی بود و زمینه اجتماعی-سیاسی برای فعالیت‌های فرهنگی مناسب وجود نداشت. نخستین کار او حضور در کودکستان بهار و انتقال دانش و تجربه‌هایی بود که آموخته بود. در دبیرستان نوربخش هم زبان فرانسه درس می‌داد. موضوع اصلی آن ایام ملی شدن نفت بود و توران خانم نیز مانند بسیاری از جوانان روشنفکر ایرانی، نگران واکنش عمله استبداد و استعمار بود. وقایع بعدی زندگی او را هم تحت تاثیر قرار داد. همسرش سرگرد جعفر وکیلی پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ تیرباران شد. فعالیت متمرکز خانم میرهادی در عرصه آموزش و پرورش از سال ۱۳۳۴ با پایه‌گذاری کودکستان فرهاد و سپس دبستان فرهاد (که به صورت مختلط اداره می‌شد) آغاز گشت. در بیشتر سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ مدرسه فرهاد به واحد تجربی تعلیمات عمومی تبدیل شد و پیشرفته‌ترین دیدگاه‌های درون آموزش و پرورش ایران نخست در این مجتمع بررسی و تجربه و در صورت کسب اعتبار در نظام آموزش و پرورش جاری می‌شد. طرح راه‌اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، راه اندازی شورای کتاب کودک، گسترش ادبیات کودکان در ایران و راه‌اندازی نشریه‌های پیک که شامل پیک دانش‌آموز، پیک معلم، و پیک خانواده...بود، مدیون تلاشهای توران میرهادی هم، هست. او در سال ۱۳۳۵ با لیلی ایمن و آذر رهنما و... نخستین نمایشگاه کتاب کودک را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کردند. این نمایشگاه از آن جهت اهمیت دارد که موضوع کمبود کتاب کودک و کتابخانه‌های ویژه کودکان را به جامعه فرهنگی آن روزگار یادآوری کرد. پس از این کار بود که جنبشی در گسترش ادبیات کودکان راه افتاد که تا زمان پایه‌گذاری شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ به‌طور غیررسمی ادامه یافت. در سال ۱۳۴۶ ایرج افشار، فریدون بدره‌ای، اسماعیل سعادت و...بر تدوین و تألیف فرهنگنامه‌ای بومی که نیازهای کودکان و نوجوانان ایرانی را برآورده سازد، تأکید کردند. توران میرهادی هم این ایده را در ذهن داشت تا این که در سال ۱۳۵۸ عملی شد. وی در تالیف و تدوین کتب زیر (همراه با لیلی آهی، ثمین باغچه‌بان، پرویز کلانتری، نورالدین زرین‌کلک و...) هم نقش داشته‌است: ک‍ت‍اب ک‍ار م‍رب‍ی ک‍ودک، فارسی اول، تعلیمات اجتماعی سوم و چهارم دبستان. گ‍ذری در ادب‍ی‍ات ک‍ودک‍ان، فهرست کتاب‌های مناسب برای کودکان و نوجوانان، ج‍س‍ت‍ج‍و در راه‌ها و روش‌های ت‍رب‍ی‍ت، ف‍ره‍ن‍گ‍ن‍ام‍ه ک‍ودک‍ان و ن‍وج‍وان‍ان و... 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوش‌آفرین انصاری استاد پیشکسوت و برجسته کتابداری
نوش‌آفرین انصاری استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی اهل ایران نامی آشنا برای اهل ادب و فرهنگ است. وی توسط محمدعلی جمالزاده، به رشته کتابداری،‌ رهنمون شد. پدرش دیپلمات و عضو وزارت خارجه بود و به همین دلیل نوش آفرین از بدو تولد تا بیست و چهار سالگی همیشه در سفر بود. دوره دبیرستان را درانگلستان طی کرد و قبل از آن در افغانستان، هلند، بلژیک‌، پاکستان و شوروی درس خواند. نوش‌آفرین از دوران تحصیل توجه‌اش به باستان‌شناسی جلب شد. اما بعداً به توصیه عمو جمال (محمدعلی جمال‌زاده) کتابداری خواند. اینطور که خودش گفته، یک روز که فهرست مقالات فارسی ایرج افشار را که سال ١٣٣٢ چاپ شده بود را دید، از نظم و ترتیب این مجموعه عظیم حیرت کرد و از همان روز شیفته کتب مرجع و تدریس این درس شد. سال ١٣٤٢ به ایران بازگشت و عضو شورای کتاب کودک شد و همکاری خود را با کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران هم شروع کرد. سال ١٣٥٤ برای دوره دکتری از دانشگاه تورنتو پذیرش گرفت و به آن‌جا رفت. پس از گذراندن دروس و گذراندن امتحان جامع با توجه به موضوع پایان‌نامه که دوره مشروطه و تاثیر آن بر رشد کتاب و کتاب‌خانه‌ها بود، برای ادامه کار به ایران برگشت. نوش‌آفرین انصاری در کنار توران میرهادی، لیلی ایمن (آهی)، مهدخت صنعتی، توران اشتیاقی، منصوره راعی، ثریا قزل‌ایاغ و خیلی‌های دیگر در تالیف فرهنگ‌نامه کودکان و نوجوانان، دانشنامه‌ای برای کودکان دوازده تا شانزده ساله سهیم بوده‌است. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دکتر بدرالزمان قریب
دکتر بدرالزمان قریب، زندگی خود را در خدمت به فرهنگ و زبان‌های ایران باستان، به ویژه زبان سغدی، و گسترش زبان فارسی گذرانیده و آثار پژوهشی ارزنده‌ای تألیف کرده؛ دانشجویان بسیاری پرورده‌است. ایشان در سال ۱۳۳۲ با پذیرش در رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و از محضر استادانی همچون دکتر محمد معین، دکتر ذبیح‌الله صفا، دکتر ناتل خانلری، دکتر حسین خطیبی، استاد جلال همایی، دکتر صورتگر، استاد پورداوود و دکتر صادق کیا بهره برد. در سال ۱۳۳۶ با کسب رتبه اول، لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت و چون در آن زمان مقطع فوق لیسانس نبود، بلافاصله وارد دوره دکتری شد و بعدا در آمریکا ادامه تحصیل داد و پژوهش در زبان سغدی را دنبال کرد. 
ازجمله آثار این زن دانشور و فرهنگ ورز عبارتند از: «کتیبه‌ای به خط پهلوی در چین»، «کتیبة جدید خشایارشا»، «طلسم باران از یک متن سغدی»، «قانون هم‌وزنی مصوت‌ها در زبان سغدی»، «رستم در روایات سغدی»، «ماهیار نوابی و سنگ نبشتة بغستان (بیستون)» و ترجمه کتاب زبان‌های خاموش، اثر یوهانس فریدریش، همچنین مقالات پژوهشی پیرامون مطالعات سغدی، و زبان‌های ایرانی.
این بحث ادامه خواهد داشت 

پانویس
- دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، در این بحث، به بیش از ۱۵۰ زن اشاره می‌شود که هر کدام زندگی متفاوتی داشتند و به شیوه خاص خویش با چالش‌ها و مشکلات درافتادند. بدیهی‌ست که همه در یک راستا و از یک قماش نیستند. اینکه نگاه و دیدگاه شماری از آنها حرف و حدیث دارد (که دارد)، یا با آنچه من و شما فکر می‌کنیم مطابق نیست، دلیل نمی‌شود که از آنان یاد نشود.
- کسانیکه در این بحث از آنان اسم می‌برم کم و بیش شناخته شده هستند، اما دیگرانی هم هستند که از آنان کسی یاد نمی‌کند اما در شمار شریفترین زنان میهن ما هستند، زنان مچاله شده و رنج دیده‌ای که قربانی تاریخ مذکر و فقر فرهنگی بوده، به اطاعت خودخواسته و ستم مضاعف، خو کرده‌اند. باید در فصلی جداگانه از آنان سخن گفت. 

 

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 
 
 
 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook