سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ / Tuesday 15th October 2024

 

 

۴۰ سؤال پیرامون اسیرکُشی سال ۶۷

 
 
این بحث به قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ می‌پردازد که درواقع، کشتار فکر و گفتمان مخالف بود. از آن واقعه که «یکی داستانی‌ست پر آب چشم»، شماری از دوستانم که آنان را گزارشگر امين واقعيت‌ها می‌دانم، رازگشایی کرده‌اند. من‌ نیز اشاراتی به آن اسیرکُشی مهیب داشته‌ام و اینجا می‌کوشم دانسته‌های خودم و داده‌هایی را که به درستی آن یقین دارم، در قالب سؤال و جواب تنظیم کنم. البته در این مورد با کسی گفت‌و‌شنود نشده‌،
خودم این بحث را به‌صورت پرسش و پاسخ درآورده‌ام.
 
 

س: ضرورت طرح این بحث چیست؟ 
ج: بسیاری از ما نسبت به وقایع گذشته و آنچه در میهن ستمدیده ایران روی داده، اطلاع دقیقی نداریم بخصوص که شرح رویدادهای تاریخی، بویژه تاریخ سیاسی در کشور ما بیشتر اوقات در جهت کسب مشروعیت صورت می‌گیرد و وقایع‌نگاران، آشکارا یا پنهان به تحریف تاریخ دست می‌زنند. وقایعی که به آن اشاره می‌کنم ظاهراً مربوط به گذشته است ولی گذشته، نگذشته و کوله‌بارش همچنان روی دوش ما سنگینی می‌کند. بر شانه گذشته است که آینده را دورتر و روشن‌تر می‌توان دید. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است.
...
با شدّت‌گیری بیماری آیت‌الله خمینی در سال ۶۷؛ میراث‌خواران ارتجاع، تلاش کردند چند مسأله را که می‌توانست در آینده برایشان دردسر ساز باشد، تا وی زنده است، تعیین تکلیف کنند.
  • جنگ(با عراق)
  • تنظیم رابطه با آمریکا
  • برداشتن شرط مرجعیت برای ولی فقیه بعدی، از قانون اساسی
  • موضوع جانشینی آیت‌الله منتظری
  • زندانیان سیاسی
که برای این آخری بخصوص؛ از پیش برنامه داشتند و برای تحقق آن «آتش تهیه» می‌ریختند و زمینه‌سازی می‌کردند. در یک کلام می‌خواستند قال قضیه را بکَننَد.
درواقع، می‌خواستند صورت مسئله را پاک کنند و بنوعی در فکر «راه حل نهایی»
Die Endlösung بودند! این سناریو دورخیز داشت و تا آنجا که من می‌دانم از سال ۶۶ آنرا تدارک می‌دیدند.
 

س: در نوشته‌های مربوط به کشتار سال ۶۷؛ «فتوای قتل» یا «فتوای خمینی»، اشاره به چیست؟ 
ج: اشاره به حُکم قتل زندانیان سیاسی است. گرچه در گفتمان فقه سنتی گاهی حکم و فتوا بر هم منطبق می‌شوند، اما رهنمود خمینی در مورد آن اسیرکُشی مَهیب، «حُکم» است و نه فتوا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: حُکم و فتوا چه فرقی با هم دارند؟ 
ج: [در گفتمان فقه میرا و سنتی]؛ فتوا از مقولۀ اخبار است... ولی حُکم از مقوله انشاء. در فتوا ملاحظاتی خارج از ادّله اولّیه مربوط به موضوع نیست؛ ولی در حُکم، شرایط زمانی مکانی و اجتماعی باید رعایت شود. حُکم دستوردادن و الزام‌کردن است. 
گسترۀ فتوا معمولاً محدود و نسبی است؛ ولی گسترۀ حُکم، مطلق است. یعنی فتوا فقط در حوزه خودِ مرجع فتوادهنده و پیروان او لازم‌‏الاجرا است و تنها بر آنان حجّت شرعی و تکلیف‏‌آور است، در حالی که حُکمِ به اصطلاح «حاکم اسلامی»، بر همه مردم، بر مقلّدان تمامی مراجع و حتی بر خود فقها و مراجع - حتی اگر با آن مخالف باشند - واجب است.(تا زمانی که اشتباهش معلوم نشود).
در این دسنگاه منجمد و بسته، «حُکم» لازم‌الاجرا است و چون و چرا هم ندارد. حتی برای غیرمسلمانانی که تحت ذّمهِ حکومت اسلامی زندگی می‌کنند. 
دگراندیشان و دگرباشان هم؛ باید اجرا کنند، مسلمانان که دیگر، جای خود دارد. دیگر مراجع و مجتهدین نیز - حتی اگر با آن حُکم مخالف باشند - می‌بایست به آن گردن نهند! باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به همین دلیل اعتراض به حق آیت‌‌الله منتظری را در مورد اعدام زندانیان سیاسی تاب نیآورد و برآشفت. 
...
اگرچه آراء مُدلّل؛ لزوماً آراء حق نیست و مردم هوشیار و فرهیخته ایران برای اینگونه سخنان هَشَلهَف، تره هم خرد نمی‌کنند، امّا در همان دستگاه فقه سنتی نیز، هستند کسانیکه نظرگاه دیگری دارند و حکم حاکم را بر همه لازم الاجرا نمی‌دانند.
مستند الشیعه فی أحکام الشریعه،(احمد بن محمد مهدی النراقی) جلد دهم، صفحه ۴۱۸...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: شاخصه‌های اصلی اسیرکُشی سال ۶۷ کدام است؟ 
ج: قتل کسانیکه بیشترشان قبلاً حکم گرفته بودند. شدت شقاوت؛ سرّی بودن و کیفیت اجرای آن. در آن جنایت هولناک علاوه بر شخص آیت‌الله خمینی که فرمان کشتار را داد، دستگاه قضایی و کّل قدرت سیاسی و مذهبی سهیم بودند. همه و همه، از مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان گرفته، تا ائمه جمعه و وزارت کشور و وزارت خارجه... همه و همه در توجیه جنایت یا پنهان‌کردن آن نقش داشتند.
...
گرچه خون زندانیان سیاسی در درجه اول به گردن آیت‌الله خمینی است و به قول مولوی «ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم»، اما هیچ مقام مسؤولی نمی‌تواند از زیر این جنایت شانه خالی کند. نمی‌توان هم طّبال یزید بود و هم سقای امام حسین. نمی‌نوان دُمبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد. حکومتیان که تکلیف‌شان معلوم است، همه مراجع مذهبی حتی اگر با نگاه و دیدگاه خمینی زاویه و فاصله داشتند هم، به دلیل سکوت‌شان (که علامت رضا بود) در اسیرکُشی سال ۶۷ دخیل بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حدود ۴۰۰۰ زندانی سیاسی سال ۶۷ در ظرف چند روز به دار کشیده شدند بعد از این واقعه هولناک؛ محافل خارجی و طرف‌های معامله با رژیم، چه واکنشی نشان دادند؟ 
ج: هیچی. غرب به گفتگوی به اصطلاح انتقادی با رژیم جمهوری اسلامی ادامه داد و در شوروی(سابق) نیز، مقامات حزب کمونیست حتی اجازه ندادند از شهدای آن اسیرکُشی شقاوت‌بار، یاد شود. مجامع بین‌المللی در فکر منافع خودشان بودند. به دَرَک که طرف گفتگوی آنها در عرض چند روز بهترین جوانان ایران را با چشم و دست بسته به دار می‌کشد. در سال ۶۷ و ۶۸ نیز، جمهوری اسلامی کمتر با محکومیت بین‌المللی روبرو شد و حتی کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، قاتلان را محکوم نکرد و گالیندوپل هم در گزارش نخست خودش اصلاً به آن واقعه هولناک اشاره نداشت و عملاً با آخوندهای حاکم زد و بند شد و بر آن جنایت بزرگ سرپوش گذاشتند. جانبداری نظام‌های به اصلاح لائیک غیرمذهبی از یک حکومت پوسیده مذهبی براستی عبرت‌انگیز بود. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: موضع غرب قابل فهم است. مسکو چرا؟ 
ج: در شوروی(سابق)؛ مقامات حکومتی اصلاً به روی خودشان نمی‌آوردند که در زندان‌های ایران چه اتفاقی روی داده‌است و بهمین دلیل وقتی با توصیه زنده‌یاد سیاوش کسرایی، دوستان و فرزندانش «مانلی» و «بی بی» و... تصمیم گرفتند لااقل جلوی یکی از خبرگزاری‌های غربی در مسکو جمع شوند و به قتل‌ها اعتراض کنند؛ پلیس بفرموده، همه را متفرق کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: روزنامه‌های شوروی هم چیزی در مورد قتل‌های سال ۶۷ ننوشتند؟ 
ج: در مورد قتل‌های مزبور؛ روزنامه پراودا تا هفتم دسامبر سال ۱۹۸۸ (۱۶ آذر ۱۳۶۷)، چیزی ننوشت، در تاریخ مزبور فقط یک اشاره خیلی جزیی به اعدام‌ها داشت.
چهارشنبه اول فورّیه سال ۱۹۸۹ (۱۸ بهمن ۱۳۶۷) هم؛ در خبری چند سطری، نوکی به آن واقعه هولناک زد. در عوض با آب و تاب؛ اخبار مربوط به سه نهنگ را که با گم‌کردن راه‌شان در قطب شمال گیر کرده بودند گزارش می‌داد و برای اینکه یک یخ‌شکن اتمی شوروی برای نجات جان نهنگ‌ها به محل اعزام شود رایزنی می‌کرد!
بگذریم که آن موضعگیری زیردندونی هم با تلاش ایرانیان شریفی که دوستان و افراد خانواده‌شان را در زندان‌های جمهوری اسلامی کشته بودند، گردن پراودا گذاشته شد.
...
بعد از نگرانی و پیگیری جوانان توده‌ای در شوروی...و گِله و پادرمیانی آقای علی خاوری و گفتگو با رئیس بخش بین‌الملل حزب کمونیست شوروی، نوشته خیلی کوتاه بی‌امضایی در گوشه‌ای از صفحه سوّم روزنامه پرودا درج شده بود با این مضمون:
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی اطلاّعیه‌هایی از کمونیست‌ها و دیگران دریافت کرده که در آن‌جا نسبت به اعدام زندانیان سیاسی ایران؛ نمایندگان حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، و دیگران به طور جدی ابراز نگرانی شده‌است. کمیته مرکزی ضمن تأکید بر نگرانی عمیق مردم شوروی، خواهان قطع بلادرنگ اعدام زندانیان سیاسی ایران است.
...
حالا این دیگران که همانند نمایندگان حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اعدام شده‌اند، کیستند و اصلا اسم دارند یا ندارند، برای هیئت تحریریه پراودا اهمیّتی ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: ارزیابی محافل حقوقی دنیا به این واقعه چه بوده‌است؟ 
ج: در مسیر دادخواهی فاجعه ملّی سال ۶۷ سنگ‌های زیادی افتاده‌است...
با اینکه امثال «جفری رابرتسون» و کارزارهایی چون ایران تریبونال و... قدم‌های مهمی برداشته‌اند اما هنوز راه آنچنان که باید صاف و هموار نیست. برای مثال جمهوری اسلامی را نمی‌توان به دادگاه لاهه کشاند. چرا؟ چون دادگاه لاهه تنها می‌تواند به جنایاتی رسیدگی کند که پس از آغاز به کار این دادگاه، یعنی سال ۲۰۰۲ (تابستان ۱۳۸۱) روی داده باشند. جدا از این مسئله، عدم عضویت ایران در دادگاه بین‌المللی کیفری International Criminal Court دلیل عمده دیگری است که کشاندن سران جمهوری اسلامی به این دادگاه را مشکل می‌کند. جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۰۲ اساسنامه دیوان بین‌المللی کیفری لاهه را امضا کرده اما هنوز آن را در مجلس تصویب ratify نکرده‌است. بنابراین ارجاع پرونده ایران به این دادگاه تنها در صورت درخواست شورای امنیت سازمان ملل ممکن خواهد بود.
توضیح بیشتر:
سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۵ موضوع تشکیل دادگاه جزایی بین‌المللی را که از سال ۱۹۴۸، مورد بحث بود، بازگشود و قانون تشکیل این دادگاه را به صورت عهدنامه چندجانبه تنظیم کرد. این عهدنامه که به قانون رُم نیز معروف است سه سال بعد (در شهر رم)، به امضای نمایندگان کشورهایی که در تنظیم آن شرکت داشتند رسید و برای امضای سایر کشورها تا تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ آماده بود. دادگاه مزبور از ژوئیه سال ۲۰۰۲ آغاز به کار کرده‌است.
محل دادگاه در شهر لاهه در کشور هلند است. لیکن ا‌ین دادگاه را نباید با دادگاه بین‌المللی لاهه که از ارکان سازمان ملل متحد است اشتباه کرد. دادگاه بین‌المللی جزایی دارای صلاحیت رسیدگی به جرایم علیه انسانیت، جرایم جنگی و کشتارهای جمعی یا نسل‌کشی است که همگی جنبه جزایی دارند و از درجه جنایی هستند در حالی که دادگاه بین‌المللی لاهه به اختلافات دولت‌ها رسیدگی می‌کند و آرای آن جنبه جزایی ندارند. با اینکه این دادگاه دائمی است و وظیفه دارد به جنایات علیه بشّریت (ازطرف هر دولت کشور و هر قدرتى که صورت بگیرد)، رسیدگى کند و اگرچه محّل دادخواهى مردم، اقوام و توده‌هائی است که مورد ستم قدرت‌هاى جهانى یا کشورها با حکومت‌هاى خودشان قرار مى‌گیرند، اما آئین‌نامه و اساسنامه بسیار پیچیده و ضّد ونقیص‏ آن واقعاً حال‌گیر است، مثلاً تمام جنایاتى که پیش‏ از تابستان ۱۳۸۱ (۲۰۰۲ میلادی)، اتفاق افتاده(ازجمله قتل‌عام ۶۷) اصلا قابل طرح نیست. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از جرایم علیه بشریت، تفسیرهای مختلف شده‌است. آیا همین موضوع، رسیدگى به اسیرکُشی سال ۶۷ را دشوار نمى‌کند؟
ج: چرا، همین طور است. بویژه که آنچه ما قتل‌عام می‌نامیم، در محافل حقوقی دنیا جا نیافتاده و بار معنائی و حقوقی مورد نظر ما را قائل نیستند. یعنی آن‌را با جنایت علیه بشریت، یا نسل‌کشی Genocide (ژنوسید)، انطباق نمی‌دهند. شاید باید ترم حقوقی و واژه تازه‌ای ابداع شود. چون اسیرکُشی سال ۶۷، با تعریف و تفسیر و تبصره‌های کذایی آنان، قتل‌عام محسوب نشده و جنایت ضد انسانی هم نیست! شگفتا که CNN و BBC، یک حادثه نه چندان بزرگ را که حدود ده پانزده نفر کشته می‌شدند «قتل‌عام در بغداد» تفسیر می‌کرد و آب و تاب می‌داد، آنوقت آنچه در سال ۶۷ روی داده، قتل‌عام شمرده نمی‌شود! حقوقدانان ایرانی تصریح کرده‌اند بنا بر اساسنامه تشکیل دادگاه بین‌المللی نورنبرگ، اسیرکُشی سال ۶۷ از مصادیق جنایت علیه بشریت شمرده می‌شود. از این گذشته، ماده هفت اساسنامه دادگاه بین‌المللی جزائی تصریح می‌کند عملیات و اقداماتی که به گونه‌ای گسترده یا برنامه‌ریزی شده بر ضد مردم غیرنظامی و «در اجرا یا پی‌گیری سیاست یک دولت» صورت گیرد، جنایت علیه بشریت است. 
بگذریم که بسیارى از رفتارهاى رژیم آخوندی در چهارچوب «پیمان بین‌المللى منع شکنجه و رفتارهاى تحقیرآمیز و ظالمانه»، قابل بررسی است. 
غیر از پیمان مزبور، مراجع دیگرى هم هست. ازجمله: 
• کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین و پروتکل‌های هشت گانه آن (۱۹۵۰)، 
• اولین پروتکل اختیاری میثاق بین‌المللی حقوق سیاسی و مدنی(۱۹۷۶)، 
• دوّمین پروتکل اختیاری میثاق بین‌المللی حقوق سیاسی و مدنی(۱۹۹۱)،
• «کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی» 
• «کنوانسیون منع و مجازات کشتار دسته جمعی»
البته قاتلان می‌توانند َدبّه در آورند که ما پیمان‌های مربوطه را امضاء نکرده‌ایم و جنایت خودشان را با بازی بر سر تعریف قتل‌عام، ماست مالی کنند. واقعش آنچه در سال ۶۷ در زندان‌های میهن‌مان گذشت؛ هنوز برای بسیاری از محافل حقوقی دنیا، غریبه است. شگفت اینکه آشنایان نیز آن‌را به درستی نمی‌شناسند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا علت‌العلل اعدام‌های سال ۶۷ عملیات فروغ جاویدان بود؟ 
ج: اگرچه بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸؛ عملیات مجاهدین، نقش «معین عمل» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان می‌دهد که از آن تأثیر گرفته‌است، اما «مبنا» (و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود. شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل می‌شود. عَملهِ ارتجاع تا همین الآن هم می‌کوشند اسیرکُشی سال ۶۷ را واکنش به آن عملیات(به قول خودشان مرصاد) جلوه دهند تا از قُبح آن کاسته شود. درحالیکه اگر آن واقعه پیش نیامده بود هم؛ از کشتار زندانیان سیاسی دست نمی‌کشیدند. قتل مارکسیست‌ها و کسانیکه هیچ موافقتی با عملکرد و نظرگاه مجاهدین نداشتند، نشان داد دلیل اصلی آن قتل‌عام مهیب، کشتار فکر و گفتمان مخالف و ماهیت مستبد قاتلان بود و باقی بهانه‌است. رژیم پیش از سال ۶۷، در پی عملیاتی‌شدن آن اسیرکُشی شوم بود اما با پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در معرض یک انتخاب قرار گرفت. یا می‌بایست از آن قتل برنامه‌ریزی شده چشم بپوشد و یا تا پیش از مذاکرات مربوط به آتش بس و... زندانیان سیاسی را تعیین تکلیف کند و کرد، و شگفتا که مجمع عمومی سازمان ملل و شخص گالیندوپل از کنار آن فاجعه گذشتند. بعد از کشتار ۶۷ مجمع عمومی، برخلاف ۵ سال گذشته، قطعنامه نقض حقوق بشر در ایران را تصویب نکرد. 
...
خلاصه، بر کشتزار پلیدی؛ گل نیکویی و مهربانی نمی‌رویید و استبداد زیر پرده دین به بازی کردن با جان صدها و صدها زندانی بی پناه محتاج بود و به این «تقارب آجال» نیاز داشت. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا قتل‌عام زندانیان سیاسی بدون هیچ پیش ‌زمینه‌ای؛ همین جوری یکباره از دل تاریخ میهن‌مان سر بر آورد؟ 
ج: در شقاوت استبداد دینی که با قرائت فاشیستی از دین؛ از آن ابزار بیداد ساخته، تردیدی نیست. اما...
اوائل انقلاب؛ هنگامیکه خلخالی‌ها، «هویدا کُشی» می‌کردند و از کسانی چون «عاملی تهرانی» و «فرخ رو پارسا» نیز نگذشتند، وقتی امثال جواد منصوری که خودش در رژیم پیشین آزار دیده بود، بازجوی امثال عباسعلی خلعتبری شد و به صورت او در بازجویی سیلی زد، بیشتر ما با وجود اینکه علیه مرتجعین موضعگیری می‌کردیم، دراین نقطه، با آنان که مفاهیم شناخته شده حقوق بشر را به بازی گرفتند، مماس شدیم.
...
حول و حوش عاشورای قبل از انقلاب؛ که از زندان وکیل آباد آزاد شدم، در مشهد تعدادی از مردم یک ساواکی را دستگیر نموده، پوستش را کنده و به شکل فجیعی کشته بودند.(واقعاً پوستش را کنده بودند)
از این تراژدی که حتی شیخ علی تهرانی به فریاد آمده بود که چرا؟ چرا؟...چرا؟ بسیاری کیف می‌کردند و کیف می‌کردیم...
رئیس گارد دانشگاه مشهد را؛ در روز روشن در دانشکده پزشکی دانشگاه مشهد شلاق زدند و بیشتر دانشجویان قبح نهفته در آن را ندیدند.
هیچکس به دود سیاه آتشی که برخاست توجه نداشت و فراموش می‌شد ظلم امروز، ظلمت فرداست.
...
اگرچه این قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه می‌آورَد و می‌شورانَد و خشونت و بی‌رحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه اول به استبداد زیر پرده دین برمی‌گردد، اما اگر نیک بنگریم، می‌بینیم مثلاً‌ آتش‌کشیدن «شهرنو» در آغاز انقلاب، و گذاشتن جنازه‌ی جزغاله شده یک زن «بی ـ چارهِ» تن‌فروش بر تخته‌ و چرخاندن در سطح شهر و معرکه گرفتن،...
سنگسارکردن و شلاق‌زدن در برابر کودکان و حلق‌آویز کردن آدم‌ها از جّراثقال در میدان‌های شهر، همه از جنس قتل‌عام سال ۶۷ و پیش درآمد آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا اسیرکُشی سال ۶۷ در مسائل و درگیری‌های زندان شاه نیز ریشه داشت؟ 
ج: به قول ملّاصدرا کّلُ حادث مَسبوق بِماّده و مُدّه(پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادّه‌ای و مدتّی است)، ملّاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، برادرکشی‌ها و پرپرشدن پاک‌ترین جوانان این میهن، و جنایاتی که در زندان به نام اسلام و انقلاب روی داد، ریشه در مسائل و درگیری‌های زندان شاه نیز دارد. 
... 
اگر در بهشت زهرا(روزی که آیت‌الله خمینی از پاریس آمد)، تعدادی از روحانیون از سخنان پدر ناصر صادق و مادر رضائی‌ها مانع شدند، اگر در روزهای اول پیروزی انقلاب، بین سران روحانیت و بازار، یک اجماع نانوشته بود که به مجاهدین هیچ میدان ندهند، اگر روحانیونی چون یزدی و سید منیرالدین شیرازی و جعفری گیلانی و فاکر و حقانی و عبایی خراسانی و...و نیز امثال بادامچیان و مهرآئین و لاجوردی زیر پای آیت‌الله خمینی می‌نشستند تا در رابطه با مجاهدین هرچه زودتر تکلیف را یکسره کند، و اگر نهایتاً کار به جاهای باریک کشیده شد، همه ریشه در گذشته داشت. در زندان شاه، بازجویان و زندان‌بانان آینده(که بعد از انقلاب در اوین و... مشغول به کار شدند) به صراحت می‌گفتند چنانچه روی کار بیاییم منافقین را «پخ پخ» خواهیم کرد! (خواهیم کُشت)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا سر به نیست کردن آنهمه زندانی از پیش برنامه‌ریزی شده بود؟ 
ج: تا حدود زیادی، آری به دلائل زیر:
  • آیت‌االله منتظری در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ ضمن موضعگیری علیه قتل‌عام که ایشان آن را با عنوان «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده...» محکوم می‌کند، در قم در دیدار با حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) به آنها می‌گوید: «شخص احمد آقا پسر آقای خمینی از سه چهار سال قبل [از ۶۷] هی می‌گفت مجاهدین از روزنومه خونشون، از مجله خونشون، از اعلامیه خونوشون همه باید اعدام بشند. اینا یه همچین فکری می‌کردند و حالا فرصت را مغتنم شمردند...»
  • جدا از پرسش‌نامه‌های مفصل اطلاعاتی در سال ۶۵ که از زندانیان می‌خواستند سیر تا پیاز زندگی و فعالیت سیاسی خودشان را روی کاغذ بیآورند، قاتلان حداقل یک بار در سال ۶۶ با تقسیم‌بندی زندانیان و جدا‌کردن سر موضعی‌ها و...، ریل قتل‌عام، آماده سازی‌ها و تدارکات لازم را تست و تمرین کردند.(کمی بعد به‌شرح‌تر توضیح خواهم داد)
  • تابستان سال ۶۶؛ زندان‌بانان ورزش جمعی و غذاخوردن جمعی را ممنوع کردند و معلوم نبود چی در سر داشتند.
  • پائیز ۶۶ تعدادی از زندانیان قدیمی را از زندان گوهردشت(چشم و دست بسته) به اوین آوردند و به اتهام شورش در زندان و فعالیت تشکیلاتی برایشان(مجدداً) دادگاه تشکیل داده و صحبت از این کردند که اعدامتان می‌کنیم.(البته آنزمان این حکم عملی نشد)
  • اواخر پائیز و اوائل زمستان سال ۶۶ زندانیان و بند‌ها را به سه دسته «معاند»؛ «منفعل» و «بریده» تقسیم نموده و از آن‌ها به عنوان «سرخ»، «زرد» و «سفید» یاد می‌کردند...
  • زندانبانان گاه‌گُداری به بندها می‌‌ریختند و همه جا را دید می‌زدند. دید زدنی که با موارد معمول تفاوت داشت. شب ۲۲ بهمن سال ۶۶ به سالن ۶ زندان اوین؛ به «آموزشگاه»، یورش بردند و با توپ و تشر و با وسواس تمام، زندان و زندانیان را گشتند و بعد گویی خبری شده‌است، سلول‌ها را بستند و رفتند. حصار در حصار ایجاد کردند بدون هیچ توضیحی. (این زمانی است که سید حسین مرتضوی زنجانی از گوهردشت به اوین آمده و مدیریت زندان را بعهده داشت).
  • در همین ایام در زندان «کمیته مشترک»؛ بازجویان به یکی از زندانیان(مسعود مقبلی، فرزند عزت‌الله مقبلی هنرپیشه معروف) هشدار دادند که برنامه‌ای برای تصفیه خونین در زندان‌ها دارند.
  • ۲۷ اردیبهشت سال ۶۷؛ داود لشکری مسوؤل امنیتی و انتظامی زندان گوهردشت تأکید کرد چنانچه امام دستور دهند یکی یک نارنجک در سلول‌هایتان خواهیم انداخت. همان ایام در مراکزی چون اوین هم مدیران زندان رفتار عجیب و غریبی از خود بروز می‌دادند.
  • چندین ماه قبل از قتل‌ها؛ تفکیک‌های بو دار و نقل و انتقال‌های مرموز در بعضی از زندان‌ها صورت گرفت. زندانیان قزوین را به گوهردشت، زندانیان زنجان، میانه و ارومیه را به تبریز، زندانیان ساری را به بابل و قائم‌شهر و زندانیان لاهیجان را به چالوس و... منتقل کردند.
  • اردیبهشت سال ۶۷ یکی از نمایندگان آیت‌الله منتظری(حجت‌الاسلام حسینعلی انصاری نجف ‌آبادی) به شماری از زندانیان هشدار داد که به زندانبانان گزَک ندهند؛ چه بسا برنامه‌ای در کار باشد... 
  • در همین ماه(اردیبهشت سال ۶۷) زندانبانان با تزویر نشان دادند ورق برگشته و یکمرتبه مهربان شدند و این دیدگاه را القا نمودند که چه بسا شما(زندانیان)، به زودی به میان خانواده‌های خودتان برمی‌گردید. اداره بند و مسوؤل صنفی؛ توزیع غذا و بهداشت و... با خودتان باشد. کتاب و نشریه‌ هم اگر می‌خواهید لیست بدهید. خلاصه؛ توپ و تشرهای قبلی با زندانی جای خود را به رفتار «محترمانه» داد.
  • خرداد سال ۶۷ شماری از زندانیان از برخی مقامات زندان(مثل عرب، دادیار زندان) جملاتی بدین مضمون شنیده بودند که «صبر کنید حضرت امام فتوا بدهند، کارتان را یکسره خواهیم کرد...»
  • یازده خرداد سال ۶۷ جابجایی‌های وسیعی در اوین و گوهر دشت روی داد. اواخر خرداد(۶۷)، حول و حوش پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در اوین تعدادی از زندانیان را به بند ۳۲۵(۳۵۰ بعدی) منتقل کردند و رادیو و...هم قطع شد. 
  • در اوین از اواخر تیر ۶۷(حدود یک هفته قبل از شروع قتل‌عام) شمار زیادی از زندانیان بندهای عمومی را به سلول‌های انفرادی بردند.
اینها همه نشان می‌دهد که قتل‌های آن سال؛ قبل از آنکه واکنش در برابر عملیات فروغ جاویدان باشد، به برنامه از پیش تعئین‌شده حکومت مربوط بود.
اضافه کنم که در آن ایام؛ حدود دو ماه هیچ مامور و نگهبانی به بیرون زندان نمی‌رفت. همه تا پایان کشتار همانجا بودند. تلاش‌های بعدی(بعد از شروع قتل‌عام)؛ برای مسکوت ماندن وقایع هولناکی که در زندان جریان داشت نیز، قابل تأمل است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا آن فتوای مهیب فقط شامل زندانیان ‌شد؟ 
ج: خیر، در بیرون زندان هم مبارزین بسیاری ربوده و کشته شدند. افسانه طهماسبی؛ جواد تقوی قهی، حسن افتخارجو، مهدی پوراقبال، بهنام مجدآبادی، هوشنگ محمد رحیمی، ابراهیم طاهری، مهرداد کمالی، علامه ژیان، مهرداد حاجیان، علی اصغر بیدی، سیاوش ورزش نما، محبوبه بهادری، احمد آقایی، سیامک طوبایی، جواد صفار، امیر غفوری، جلال متین زاده، زهرا افتخاری، مرتضی علیان نجف آبادی، سید محمود میدانی، زهره مظاهری، دهقان و... نمونه‌هایی از این دست هستند. «در این ماجرا بر همه ستم رفت. حتی ستمکاران نیز در این کشتار بر خود ستم کردند زیرا آنکه انسانی را می‌کشد، انسانیت را در خود می‌کُشد.» 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از قول آیت‌الله خامنه‌ای گفته شده «این اعدام‌ها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت...» 
ج: اگر «این اعدام‌ها مثل قیری بود که بر سر نظام ریخت و همه را سیاه کرد»؛ پس چرا سر به مُهر مانده‌است؟ چرا از حلقات مفقوده آن رازگشایی نشده و هیچ کس از ابعاد واقعی آن فاجعه خبر ندارد؟ تا کی باید این مردم ستمدیده نامحرم و غیرخودی باشند؟ بمانَد که سخنان زیر را هم به نقل از خامنه‌ای نوشته‌اند:
«ایشان (خمینی) با محاسبه، عمل و فکر کرده بود. ما این را یقین داشتیم. الان هم من مطمئنم که امام با یک محاسبه‌ درستی تدبیر کرده بود. یعنی وقتی گروهی با نظام اسلامی و حکومت اسلامی در حال جنگ هستند که محاربند، فقط آدم‌هایی که الان شمشیر دست‌شان است مُحارب نیستند بلکه آن کسی هم که فرض بفرمایید رفته پستش را تحویل بدهد و بیاید، او هم جزو همین‌هاست، آن کسی که دارد خط‌دهی می‌کند، طراحی می‌کند، او هم [جزو این‌ها است]، سرباز ذخیره‌شان هم جزو این‌ها است. تفاوتی نمی‌کند. مسئله‌ محاربه‌ی اشخاصی که با آن‌ها همکاری داشته باشند و متّصل باشند، یک مسئله‌ی حل‌شده‌ای است تقریباً. امام با این ملاحظات این کار را کرده بودند. بنابراین از‌لحاظ فقهی و همچنین از ‌لحاظ تشخیص امام و عملکرد امام و نظر امام جای هیچ دغدغه‌ای وجود ندارد.» به نقل از کتاب «روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولی فقیه» نوشته سیدیاسر جبرائیلی 
... 
مرتجعین حاکم که جای خود دارد. متاسفانه آقای میرحسین موسوی(نخست وزیر وقت در سال ۶۷) هم تاکنون راست‌ها را در مورد آن اسیرکُشی مهیب نگفته‌است. وزیر کشور وقت(سید علی‌اکبر محتشمی‌پور) در مصاحبه‌های گوناگون از آن کشتار با آب و تاب تعریف کرد اما نه تنها مورد بازخواست رئیس دولت؛ قرار نگرفت، بعدها رئیس کمیته صیانت از آرای ستاد ایشان هم ‌شد...
نماینده ایران در سازمان ملل متحد؛ محمد جعفر محلاتی، همچنین سیروس ناصری در ژنو همه تلاش‌شان این بود که بر آن جنایت سرپوش بگذارند.
آقای میرحسین موسوی و امثال سید محّمد موسوی بجنوردی و... می‌کوشند آن جفای بزرگ را به عناصر «خودسر» و «سعید امامی»های نظام نسبت دهند که گویا مختصری، دچار خطا و سوءعمل شده‌اند !
سنگ اندازی مرتجعین و ابتلائاتی که آقای میرحسین‌ موسوی با آن درگیر است، دست بردن در واقعه اسیرکُشی سال ۶۷ را توجیه نمی‌کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: موضع حجت‌الاسلام مهدی کروبی؛ در برابر قتل‌عام زندانیان در سال ۶۷ چه بود؟ 
ج: درست است که حجت‌الاسلام کروبی(مثل آقای موسوی) با غیظ دست‌اندرکاران روبرو شدند، اما چگونه فراموش می‌شود حق‌کشی‌هایی را که ایشان نسبت به آیت‌الله منتظری روا داشتند؟
خودشیرنی آقای کروبی برای حسینعلی نیری قاتل؛ که خون پاکترین فرزندان ایران زمین به گردن او است، ستم به زندانیان سیاسی و خانواده‌های داغدار آنهاست.
اینکه هنوز آقای کروبی صف مردم را ترک نکرده و مرعوب جباّران نشده؛ قابل احترام است اما، دلیل نمی‌شود بر هر کژی صحه گذاشته شود.
آقای کروبی؛ حسینعلی نیرّی(قاتل هزاران جوان رعنا در قتل‌عام سال ۶۷) را به عنوان «فردی وارسته و قاطع» می‌ستاید.
آقای کروبی با آقایان مهدی جمارانی و سید حمید روحانی نامه چندش‌آوری به آیت‌الله منتظری نوشتند و اعتراض به حق ایشان را به قتل زندانیان سیاسی زیر سؤال بردند و عملاً بر حکم آیت‌الله خمینی و اسیرکُشی در زندان صحّه گذاشتند.
در آن نامه خطاب به آیت‌الله منتظری نوشته شده بود:
«آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کرده‌اند، به نامه‌نگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟»
...
حجت‌الاسلام کروبی با سایه انداختن بر نقش آیت‌الله خمینی در قتل‌عام سال ۶۷؛ در نامه به آقای موسوی اردبیلی نوشت:
«دادستان محترم تهران... اعلام می‌کند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدام‌هایی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ایشان(دادستان تهران) همان حرفی را می‌زند که دشمن می‌گوید. تا کنون کسی در این باره این گونه حرف نزده‌است... معلوم نیست که تا چه اندازه امام در این ماجرا دخالت داشته‌اند.»
...
آیت‌الله خمینی از اسیرکُشی سال ۶۷ خبر نداشته‌اند؟ این بی خبری که بارش بسیار سنگین‌تر است. مرزبندی با گذشته آلوده به ستم؛ اولین قدمش افشای قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آقای میرحسین موسوی گفته‌است: «بحث درمورد هر کدام از وقایع گذشته ما را به سمت تونلی می‌برَد که انتهایی برای آن نمی‌توان متصّور بود...» و در توجیه آن جنایت گفته می‌شود «قرار بوده هم‌زمان با آغاز یورش منافقان به مرزها؛ در داخل زندان‌ها شورشی از جانب زندانیان حامی آنها صورت بگیرد و پس از فتح زندان به خیابان‌های تهران بیایند و با پیش‌روی دشمن، آن‌ها دست به اشغال مراکز مهم دولتی بزنند...» 
ج: اولاً برخلاف گفته ایشان بررسی وقایع گذشته رویاروئی با انکار تاریخ؛ و مبارزه با فراموشی است و ضرورت دارد. باید به گذشته نگریست. گذشته پیش درآمد اکنون است. در ثانی این دروغ‌ها(شورش زندانیان در آستانه عملیات مجاهدین) راه به جایی نمی‌برَد. مسوؤلان امنیتی و اطلاعاتی و نظامی اوین و گوهردشت و نیز اعضای هیئت مرگ(حسینعلی نیری و مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی) همه می‌دانند گزارش فوق کذب محض است و آنان از هیچ زندانی سیاسی در این مورد پرس و جو نکردند.
اگر چنین بود چرا در حکم آیت‌الله خمینی کوچکترین اشاره به این شورش ادعایی نشده‌است؟
تازه، فرض کنیم چنین بوده‌است و در اوین یا گوهردشت عده‌ای شورش کرده یا قصد شورش داشتند. بسیار خوب، زندانیان دیگر که هیچ دل خوشی از مجاهدین نداشتند چرا باید پاسوز آن به اصطلاح «شورشیان» بشوند؟
زندانیانی که در شیراز و اهواز و اصفهان و اراک و تبریز و...به دار کشیده شدند و روحشان هم از شورش ادعاشده خبر نداشت، برای چی به قتل رسیدند؟
قتل‌ها در اوین نیمه شب ۵ مرداد ۶۷ کلید خورد و پنج شنبه ششم مرداد(ساعت دو و نیم شب)؛ عملاً شروع شد.(در برخی زندان‌ها ۸ مرداد ۶۷)
سه روز پیش از این تاریخ(دوشنبه سوم مردادماه) عملیات مجاهدین ‌آغاز می‌شود. در این فاصله اکثر بندهای زندانیان سیاسی ملاقات نداشتند. بی‌سیم و ماهواره و اسکایپ و فیس بوک! هم که در اختیارشان نیود. از عالم غیب هم که خبر نداشتند و پشت دستشان را هم که بو نکرده بودند! چطوری «شورشیان» با خبر شدند که «منافقان» به مرزهای کشور یورش برده‌اند؟ و بفرض مطلع شدند، چطوری از بندهای محصور و اتاق‌های بسته به همه زندانیان خبر رساندند؟
بعلاوه کسانیکه معتقد بودند دغدغه‌ها و مشغله‌ها و قهر و آشتی‌ها و کلاً فرمت و ساختار مجاهدین بازتاب‌دهنده دوران دیگری است؛ و نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند، آنها در کدام شورش شرکت کردند که به دار کشیده شدند؟
«سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی» هم با موج قتل‌عام رفت. او که هوادار دکتر شاهپور بختیار بود و به شورش ادعایی ربطی نداشت و مثل خیلی‌های دیگر، اصلاً در زندان‌های تهران نبود.
...
روایت‌های بی پایه و بیهوده چه دردی را دوا می‌کند؟
اگرچه عملیات مجاهدین نقش «شرط» را بازی کرد و به مثابه شرط، قاتلین را جری‌تر نمود و دستخط خمینی(حکم قتل زندانیان) هم نشان می‌دهد که از آن تأثیر گرفته‌است، اما مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. «مبنا»(و علت اصلی)، ماهیت مستبد و آزادی ستیز خود قاتلین بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته می‌شود آقای موسوی در پی با خبر شدن از اعدام‌های دسته جمعی سال ۶۷، استعفا داده‌است
ج: این خلاف واقعیت است. شبه استعفاهای ایشان در سال ۶۲ و ۶۳ که آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «آرامش و چالش» صفحه ۳۴۸ و در کتاب «به سوی سرنوشت» صفحه ۷۲ اشاره نموده پیش از اسیرکُشی سال ۶۷ است.
می‌ماند استعفای ۱۴ شهریور ۶۷ که خودشان تصریح نموده دلیلش «گرفتن اختیار تعزیرات حکومتی از وی» بوده‌است.(برخی هم علت استعفا را تعئین ولایتی توسط آیت‌الله خمینی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتش‌بس بین ایران و عراق دانسته‌اند...) 
اینک هر دو متن استعفانامه را(چه آنچه همان‌زمان در روزنامه‌ها پخش شد) و چه نمونه‌ای که بطور خصوصی به رئیس جمهور وقت(سید علی خامنه‌ای) داده شده در اختیار داریم.
می‌بینیم در هیچکدام کوچکترین اشاره‌ای به وقایع زندان دیده نمی‌شود.
در خاطرات هاشمی رفسنجانی... و در روایات دیگران هم نمی‌بینیم که علت استعفا اعتراض به اعدام زندانیان باشد. اگر چنین بود؛ امکان نداشت در ماه آذر(۸۰ روز پس از قضیه استعفا)؛ آیت‌الله خمینی در حکم انتصاب آقای موسوی به سمت سرپرست امور جانبازان بالاترین تمجیدها را از ایشان بکند و از «درایت و تقوا و تعهدی که در شما سراغ دارم»؟، سخن بگوید و بنویسد من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب اسلامی می‌دانم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: برخی گفته‌اند میر حسین موسوی در جریان قتل‌عام سال ۶۷ نبوده و فقط پس از خاتمه آن از جریان مطلع شده‌است.
ج: مگر یکی از اعضای هیئت سه نفره‌ای که فرمان این کشتارها را صادر ‌کرد نماینده وزارت اطلاعات تحت فرمان آقای میرحسین موسوی نبود؟
اصلاً فرض کنیم آیت‌الله خمینی بدون اطلاع رئیس جمهور وقت(سید علی خامنه‌ای) و نخست وزیر(آقای موسوی)؛ به مسوؤلین قضایی(و نماینده وزارت اطلاعات) تکلیف کرده، در خفا وظیفه شرعی خودشان را انجام دهند و قال زندانیان سیاسی را بکنند...(ممکن است واقعاً همین طور باشد)، ولی اینهمه سال سکوت در این باره چه معنی دارد؟
فرض کنیم آقای موسوی و دوستانشان اصلا و ابدا خبردار نشده و از توپ و تشرهای آقای موسوی اردبیلی هم در نماز جمعه تهران چهاردهم مرداد ۶۷ که به صراحت به تغئیر فضا اشاره کردند و ‌گفتند: «دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود...»، هیچ چیز دستگیرشان نشده...
از اینکه فرض فوق واقعی نیست می‌گذریم و واکنش خانواده‌های زندانیان را هم که ملاقات فرزندانشان از اوائل آن مرداد گران قطع شده بود و به هر دری می‌زدند تا بفهمند داستان چیست و به برخی از اعضای دولت هم مراجعه می‌کردند، نادیده می‌گیریم.
بسیار خوب، آقای موسوی و ۴۳ نفری که در کابینه با ایشان کار می‌کردند در کوه قاف بودند و در تابستان سال ۶۷ با هیچ بنی بشری که به آنان تظلم کند روبرو نگشته و از آن واقعه مهیب و حکم هولناک قتل زندانیان اصلا و ابدا خبردار نشدند...
ولی نزدیک به ربع قرن سکوت چرا؟
آیا این سکوت غیر قابل دفاع، ایشان را در مسوؤلیت اخلاقی همه کسانی که در آن هنگام در قدرت بوده‌اند و یا در موقعیت‌های نزدیک به حاکمیت قرار داشته‌اند و هنوز از اذعان به این قتل‌عام و محکوم کردن آن سر باز می‌زنند شریک نمی‌کند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته می‌شود آنچه تابستان سال ۶۷ روی داد خطا بود، نه جنایت 
ج: اینگونه توجیهات توهین به شعور مردم ایران است. وارد کردن‌ هرگونه‌ صدمه‌ به‌ تمامیت‌ جسمانی‌ افراد؛ جنایت است و آن واقعه جنایت محض بود. نه خطا. شکنجه یا قتل زندانیان از جنس خطا نیست.
خطا به علت غفلت؛ فراموشی، نادانی، بی احتیاطی، عدم توجه به ملاکهای اخلاقی، عرف، عادت، سنت و قانون و... انجام می‌شود و در چنین مواردی انجام دهنده فعل صاحب شعور و قوه تمیز است و به فرض اثبات هم می‌توان با کنکاش در نیت و قصد خطاکار از آن گذشت و به زبان خودمانی اصلاً چیزی نیست که به حساب آید!
جنایت را «خطا» نامیدن، پنجه کشیدن به چهره حقیقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: جنایت اصلاً یعنی چه؟ 
ج: جنایت ‌واژه‌ای عربی‌ است و در لغت‌ به‌ معنای‌ چیدن‌ میوه‌ از درخت است‌ و نیز «جُرم»ی‌ که‌ ارتکاب‌ آن‌ بازخواست شدید دارد(ابن‌اثیر؛ ابن‌منظور؛ بستانی‌، ذیل‌ «جنی‌»).
...
در متون‌ دینی هم ‌معنای‌ عامِ واژه جنایت‌، معادل‌ واژه ذنب‌ یا معصیت‌‌، و موضوع اصلی آن ستم‌ به‌ دیگران است. تعریف آن در دنیای حقوق و مدرن به کنار.
حتی مفهوم‌ اصلی‌ واژه جنایت‌ در متون‌ فقهی‌ وارد آوردن‌ صدمه بدنی‌ به‌ دیگری‌ است‌؛ یعنی شامل شکنجه هم می‌شود حتی اگر نامش تعزیر گذاشته شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گفته می‌شود خشونت‌ سازمان‌ها و افراد سیاسی را در چرخه خشونت حکومت نباید دست کم گرفت.
ج: اگرچه گزاره فوق رگه‌هایی از واقعیت هم دارد اما توجیه‌کنندگان قتل‌عام سال ۶۷؛ به‌اعتبار آن، و كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ(حرف حقی که استفاده باطل از آن شود)، سودای دیگری را در سر می‌پرورانند.
روی معلول ایستادن و علت مبنایی آن را از قلم انداختن؛ سیاستی است که سال‌ها دنبال می‌شود تا اسیرکُشی سال ۶۷ به گونه‌ای توجیه شود. در حالی که خشونت و بی‌رحمی برعلیه آزادیخواهان؛ در درجه نخست به استبداد زیر پرده دین برمی‌گردد.
...
خشونت‌ سازمان‌ها و افراد سیاسی را در چرخه خشونت حکومت نباید دست کم گرفت. در واکنش به تعقیب و مراقبت رژیم، و خنثی‌کردن بگیر و ببندها، مخالفین هم به مقابله به مثل دست زده و حتی به کابل و بد تر از کابل، آلوده شدند.
ترور کسانیکه به ناروا، سرانگشتان رژیم پنداشته شدند، همچنین ترتیب دادن «عملیات مهندسی»، ربودن این و آن و اذیت و آزار آنان در خانه‌های تیمی و آنهمه بی‌رحمی، اگر ذره‌ای از آنچه اضداد مجاهدین تبلیغ می‌کنند هم، واقعی باشد، آدمی را به بُهت و حیرت می‌کشاند. اما...
روی معلول ایستادن و علت مبنایی آن را از قلم انداختن؛ اسیرکُشی سال ۶۷ را توجیه نمی‌کند. آب از سرچشمه گِل‌آلود بود؛ وگرنه آن برادرکُشی‌های غم‌انگیز پیش نمی‌آمد و کسانیکه در روزهای انقلاب با هم در یک صف متحد، رودرروی ساواک و امثال ناجی‌ها و اویسی‌ها ایستاده بودند، به کمین هم نمی‌نشستند و همدیگر را آماج گلوله قرار نمی‌دادند.
افسوس که کلمه نه با کلمه؛ بلکه، با گلوله پاسخ گرفت و بهترین فرزندان مردم ایران پرپر شدند. ای کاش کلمه با کلمه جواب داده می‌شد. ای کاش نسلی که با هزار امید از انقلاب بیرون آمده بود فرصت رقص و آواز و عشق ورزی داشت.
...
مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. در بسیاری از موارد قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه می‌آورَد و می‌شوراند و در پیامد آن، خشونت، خشونت می‌زاید و خشک و تر در آتش می‌سوزند. بزرگ‌ترین ظلم بر علیه حقوق بشر؛ پوشاندن و یا فروکاستن جنایات مرتجعین، به سطح «واکنش‌هایی تند» و یا «مقابله به مثل» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: قتل‌عام سال ۶۷ دقیقاً در چه تاریخی شروع شد و تا کی ادامه یافت؟ 
ج: این کشتار از ۵ مرداد سال ۶۷ شروع شد و تا ۱۳ شهریورماه همان سال ادامه یافت. بیشترین قتل‌ها البته در مردادماه صورت گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: حکم قتل‌عام زندانیان سیاسی، شامل زندانیان غیرمذهبی هم شد؟ 
ج: کشتار فکر و گفتمان مخالف، همه را دربرگرفت. حدود ۵۰۰ زندانی(مرد) وابسته به گروه‌های چپ، به دار کشیده شدند که تا ۱۳ شهریور سال ۶۷ ادامه داشت.
بنا بر این گزاره فقه سنتی که «زن مرتده حکمش اعدام نیست»؛ و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دلیل زن ستیزی و تفکر مردسالاری، زن ضعیفه‌ای است که حتی مسوؤل اعمال خودش هم شناخته نمی‌شود و با اینکه از سال پر ماجرای ۱۳۶۰ به بعد، بسیاری از دختران و زنان کمونیست نیز تحت عنوان محارب به قتل رسیده بودند، هرچند زنان و دختران مجاهد خلق را با موج قتل‌عام به دار کشیدند، اما خوشبختانه رضا دادند که دختران و زنان غیر مجاهد در قتل‌عام سال شصت و هفت زنده بمانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا جانباختن سهیلا درویش کهن، مهین بدوئی، فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) و پروین گلی آبکناری در رابطه با قتل‌عام سال ۶۷ بوده‌است؟ 
ج: «سهیلا درویش‌کهن» یکی از چهره‌های دوست‌داشتنی‌ زندان(وابسته به اکثریت)؛ که ملی‌کش هم بود، به منظور تن‌ندادن به خواندن نماز اجباری، در زمان شلاق خوردن- در فاصله بین شلاق خوردن‌ها - دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد. مهین بدوئی؛ نیز در غم به دار آویخته‌شدن هم‌بندان مجاهدش رگ دستش را زد و جان باخت. فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین)؛ به خاطر ارتباط با سازمان نوید و تشکیلات مخفی حزب توده و پرونده‌ سنگینی که داشت در فروردین ۶۸ اعدام شد. جان باختن پروین گلی آبکناری(راه کارگر)؛ نیز پیش‌تر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتل‌عام سال ۶۷ نداشت. پروین، همسرش دکتر مهران شهاب‌الدین و برادر خود روزبه و خواهرش زهره را از دست داده بود. وی ۱۸ آذر ۱۳۶۶، در زندان به زندگی خودش پایان داد. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: قتل زندانیان چپ از چه تاریخی و از کدام زندان آغاز شد؟ 
ج: ۵ شهریور سال ۶۷ از بند هفت زندان گوهردشت(تهران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا زندانیان غیر مجاهد، در شهرستان‌ها هم اعدام شدند؟
ج: قتل‌عام زندانیان کمونیست (جز یکی دو مورد) به شهرستان‌ها کشیده نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: گویا همان ایام، چند زندانی مرتبط با سازمان فدائیان خلق - ۱۶ آذر (قادر جرّار، اسفندیار قاسمی نیک‌منش، علی‌اکبر مرادی و مجتبی محسنی) که در اصفهان زندانی بودند اعدام شده‌اند؟ 
ج: قادر جرار و علی‌اکبر مرادی پیش از اسیرکُشی سال ۶۷، به‌ترتیب پائیز و زمستان ۶۶ اعدام شدند. مجتبی محسنی و اسفندیار قاسمی، آبان ۶۷.
من در اصفهان در زندان موسوم به هتل اموات، با اسفندیار و قادر در یک سلول بودم...
گفته می‌شود ۶ نفر از زندانیان مارکسیست هم (ازجمله بهمن مريخی راد) در رشت اعدام شده‌اند. گویا سه نفر از آنان قبل از سال ۵۸، پیش از آنکه به سازمان «راه کارگر» بپیوندند بنوعی با مجاهدین مرتبط بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: زندانیان وابسته به گروه‌های چپ که نه ایدئولوژی مجاهدین را داشتند و نه با عملکردشان موافق بودند و در شورش ادعایی زندانبانان هم شرکت نداشتند، چرا و با چه توجیهی به دار کشیده شدند؟ 
ج: مضمون و جوهر آن اسیرکُشی غیرانسانی، کشتار فکر و گفتمان مخالف بود. هدف؛ در کل، پاک کردن صورت مسأله زندانی سیاسی(مذهبی و غیرمذهبی) بود و خلاص‌شدن از «شّر» آنها.
در مورد زندانیان غیر مجاهد، بهانه‌کردن عملیات فروغ جاویدان، مفید نبود چون غالباً آن را تأیید نمی‌کردند. از همین رو مسأله «ارتداد» و مرتد ملی و فطری را عَلَم کردند و تمام کوشش هیئت مرگ به اصطلاح «اثبات» مرتد، در مورد زندانی بود و پرسش‌ها از سوژه، گیرانداختن وی بر سر همین موضوع بود تا بتوانند تعداد بیشتری را به قول خودشان «به دَرَک بفرستند». 
با اینکه در قرآن در رابطه با مرتد، حکم اعدام مطرح نشده، اعضای کمسیون مرگ احکام ارتداد را از روایات بیرون کشیدند و با شبیه‌سازی تاریخی داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام، کار خود را پیش بردند. 
بخصوص که مسئله ارتداد و کافر شدن، که فرزندان مظلوم این میهن در قتل‌عام سال ۶۷ چوبش را خوردند، زمان پیامبر پیش آمد. عدم تحمل او در برابر کسانیکه ایمان می‌آوردند و کافر می‌شدند، انکار کردنی نیست، منتها توجیه می‌شود که در آن شرائط که مسلمانان بسیار اندک و تحت فشار دشمنان رنگارنگ قرار داشتند، اینگونه ضابطه‌ها اجتناب ناپذیر بوده‌است.
...
ولتر در نمایشنامه Le Fanatisme ou Mahomet le Prophète (فاناتیسم یا محمد پیامبر) به برخورد پیامبر اسلام با مرتدین اشاره کرده و آن را به چالش گرفته‌است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا دغدغه قاتلین زندانیان سیاسی نماز و شعائر مذهبی بود؟ 
ج: هدف اصلی نوکران استبداد چه در زندان شاه و چه در زندان‌های بعد از انقلاب، درهم شکستن زندانی بود. رفتار امثال مجتبی حلوائی که بفرموده؛ در هر وعده نماز با شلاق به جان خداناباوران می‌افتادند، درست آن روی سکه رفتار ساواک شاه بود که توسط سرهنگ زمانی و پادوهایش در زندان قصر برای جلوگیری از خواندن نماز صبح، به زندانیان مسلمان شلاق می‌زدند.
اشتباه محض است تصور کنیم دغدغه عمله ستم نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری فُرم و شکل بوده‌است. قاتلین زندانیان سیاسی چندین هزار زندانی را هم؛ که با اختیار و آگاهی، نماز می‌خواندند به دار کشیدند و بسیاری از آنان را شکنجه نمودند. خواندن و نخواندن نماز مسئله اصلی آنها نبود و نیست. این که در یک مقطع؛ خداناباوران با هر وعده نماز جیره شلاق داشتند، موضوعی جداگانه است.
...
رهنمود اعلام نشده زندانبانان در جمهوری اسلامی؛ «ابلاغ دعوت، ایجاد عادت و اِعمال قدرت» بود و بر همین اساس زورگویی(اعمال قدرت) را مشروع می‌دانستند اما دغدغه آنان نماز و شعائر مذهبی و یک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نیست. بعلاوه؛ زندان خمینی یک زندان کلاسیک شناخته شده مانند زمان شاه نبود. پیش از انقلاب؛ مسوؤلین امنیتی در زندان می‌خواستند از زندانی یک مجسمه بسازند، اما در زندانهای بعد از انقلاب، امثال لاجوردی و حاج داود رحمانی هدفشان این بود که زندانی حتی در نهائی‌ترین لایه‌های ذهن و عاطفه‌اش هم تسلیم باشد. در دوران قتل‌عام؛ فشار برای خواندن نماز، بهانه بود. بهانه برای ایجاد رعب و درهم شکستن مقاومت زندانی.
همچنین پرسش‌هایی چون مسلمان هستی یا نه؟ که مضمونی جز مکر و حیله نداشت و هدف قاتلان؛ چسباندن سوژه بود به ارتداد، تا او را هرچه زودتر بر دار کشند.
اضافه کنم که گزاره‌هایی چون «هزاران هزار (!) جوان فقط با یک سوال مسلمان هستی یا نه؟ به جوخه‌های اعدام سپرده شدند» غیر واقعی است. حقیقت‌داشتن یک ادّعا کافی نیست. مهّم اثبات پذیری و دقیق بودن آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: چرا برخی وقتی می‌خواهند از اسیرکُشی سال ۶۷ یاد کنند حتی در سالگرد قتل‌عام؛ که مرداد ماه است دست می‌برند و عالماً عامداً روی شهریور ماه مانور می‌دهند؟
(منظور مادران و خانواده‌هایی که یادمان کشتار زندانیان سیاسی هرسال در خاوران به همت آنان برگزار می‌شود، نیست. آنان دردمند و داغدارند و اهل واقعه نگاری‌های وارونه نیستند.)
 
ج: بسیاری از ما در قفس تنگ پندارهای خویش اسیریم. گویی به قول کافکا میله‌ها در درون ماست. بر این واقعیت که اوج قتل‌ها؛ نه در شهریور، بلکه مرداد ۶۷ بود، جدا از گزارش شاهدان، علائم زیر صحّه می‌گذارد: 
  • فتوای آیت‌الله خمینی در اوائل مرداد ۶۷ مکتوب شده و هشتم مرداد همان سال یکی از قضّات به آیت‌الله منتظری نشان داده‌است.
  • نامه‌های آیت‌الله منتظری در اعتراض به کشتارها در تاریخ نهم و سیزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شده‌است.
  • دهم مرداد سال ۶۷ محمد حسین احمدی(حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان)؛ از اعدام‌های سرسری نزد آیت‌الله منتظری، شکوه و شکایت کرده‌است و…
  • عملیات موسوم به فروغ جاویدان هم که گفته می‌شود از جمله عوامل دخیل در حکم آیت‌الله خمینی(برای قتل زندانیان) بود، اوائل مرداد سال ۶۷ روی داده‌است.
  • در همین ماه (مرداد ۶۷)؛ حاج کربلایی(حاج آقا هراتی) در پاسخ خانواده‌ها که می‌پرسیدند چرا نمی‌توانیم با فرزندانمان ملاقات کنیم گفته بود: دارند در اوین خانه تکانی می‌کنند...
 ما فراموش می‌کنیم که تمام کسانی که به مصاف تاریکی شتافتند فرزندان شریف ایران زمین بودند. گلوله‌های رژیم شاه بین حنیف و پویان؛ بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار، یوسف کشی‌زاده و فرهاد صفا، فاطمه امینی و مرضیه اسکوئی و... فرق نمی‌گذاشت. از سوی دیگر حسین نواب صفوی و شکرالله پاک‌نژاد، محمد ضابطی و الله قلی جهانگیری، هیبت‌الله معینی و حبیب‌الله آشوری، کاظم خوشابی و مجتبی محسنی، یحیی رحیمی و سید فخر طاهری، قاسم مهریزی و چنگیز احمدی، عمر فدائی و دکتر شورانگیز کریمیان، رحمان هاتفی و علیرضا سپاسی، غنچه حسینی برزی و شهلا چمن آرائی، و منیژه هدائی و معصومه شادمانی و... همه برای امثال لاجوردی سوژه، و دشمن تلقی می‌شدند. آن شمعهای شبانه که سوختند تا روشننی‌بخش محفل دیگران باشند، همه و همه فرزندان فرهیخته میهن ما بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا حکم قتل سلمان رشدی با قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت ارتباط داشت؟ 
ج: به نظر من آری؛ اما شرح آن فرصت دیگری می‌‌طلبد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: حکم مکتوب آیت‌الله خمینی که به اعدام مجاهدین اشاره دارد؛ موجود است. 
آیا برای دو جنایت دیگر: ۱) قتل مارکسیست‌ها ۲) سر‌به‌نیست‌کردن شماری از مبارزین و مجاهدین که بیرون زندان بودند و کشته شدند نیز، ایشان حکم (مکتوب) داده‌است؟ 
ج: آری... ولی تا کنون منتشر نشده‌است.
گرچه امثال پورمحمدی و رئیسی شقاوت را به اوج رساندند و تا توانستند برای اعدام بیشتر از به قول خودشان «خبیث‌ها»، آتش تهیه ریختند و زمینه‌چینی کردند، اما امکان نداشت آنان، سر‌ بر خود (بدون اذن صاحب علّه)، مارکسیستها را هم اعدام کنند و همراه با احمد خمینی، او را دُور بزنند! از نگاه اعضای هیئت مرگ، اعدامهای جدید هم، می‌بایست مبنای شرعی داشته باشد و مبنای شرعی آن هم در گرو فتوا یا بهتر بگویم حکم (حضرت امام) است تا شرعا مجاز باشد! 
نظر تا کنونی من این است که باعث و بانی آن اسیرکُشی مهیب، به نیری و تیمش اجازه داده تا بر مبنای احکام ارتداد، اسباب و شرایط ارتداد را خودشان تشخیص دهند و بر مبنای آن، (بدون رعایت مقررات دست و پا گیر) عمل کنند.[و مرتدین را هم به قتل برسانند.] 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: در باره ارتداد و مرتد، کمی توضیح دهید.
ج: ارتداد(به معنی بازگشت)، از واژه «رد» گرفته شده‌ و در گفتمان فقه سنتی، بازگشت از دین یا یکی از احکام ضروری دین است. چیزی که انکارکننده به ثبوت آن در دین یقین داشته باشد. مانند وجوب نماز، روزه، حج و مانند آن. قاتلین زندانیان سیاسی، رویگردانی از اسلام و به قول آنان پذیرش کفر را ارتداد دانسته‌ و کسی را که بر این آیین خروج کرده، «مرتدّ» می‌نامند. (بحث ارتداد در باب حدود هم می‌آید که از آن می‌گذرم...) در این دستگاه، مرتد فطری و مرتد ملی، احکام خاص خودشان را دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: مرتد فطری و مرتد ملی یعنی چه؟
ج: کسی که پدر یا مادرش مسلمان بوده، و او هم بعد از بلوغ، اسلام را پذیرفته ولی بعداً از آن رویگردان شود، مرتد فطری و کسی که پدر و مادرش کافر باشند و خود او هم بعد از بلوغش ابتدا بر همین روال باشد، سپس اسلام بیاورد، اما دوباره به پله اول برگردد و اظهار کفر کند مرتد ملی است. از دید مرتجعین، انکار خداوند و توحید، انکار رسالت پیامبر و تکذیب وی، انکار ضروری دین از روی اعتقاد، کارهایی که نشان دهنده اهانت به دین و رویگردانی از آن است... همه شامل ارتداد شده و حکم مرتد جاری خواهد شد. اقرار خود فرد به ارتداد، همچنین رفتار يا گفتاری که بيانگر این موضوع باشد، کافی‌ست تا وی مرتد محسوب شود و حکمش هم معلوم است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: در آیین قاتلین، حکم مرتد فطری و ملی چیست؟
ج: مطابق فقه سنتی که قاتلین به آن دخیل بستند، مرتد فطری اگر مرد باشد چه توبه کند و یا در ارتدادش باقی بماند قتل است، ولی اگر زن باشد زندانی می‌شود (حبس ابد). زن مرتد را در هنگام نماز شلاق می‌زنند و او را از نظر معیشت در تنگنا قرار می‌دهند اما اگر توبه کرد از زندان آزاد می‌شود. به مرتد ملی هم ۳ روز مهلت می‌دهند تا توبه کند و به اسلام برگردد در غیر این صورت او را به قتل می‌رسانند.
...
همانطور که پیشتر گفتم در مورد زندانیان غیر مجاهد، بهانه‌کردن عملیات فروغ جاویدان، مفید نبود چون غالباً آن را تأیید نمی‌کردند. از همین رو مسأله «ارتداد» و مرتد ملی و فطری را عَلَم کردند و تمام کوشش هیئت مرگ به اصطلاح «اثبات» مرتد، در مورد زندانی بود و پرسش‌ها از سوژه، گیرانداختن وی بر سر همین موضوع بود تا بتوانند تعداد بیشتری را به قول خودشان «به دَرَک بفرستند». از آنجا که در قرآن در رابطه با مرتد، حکم اعدام مطرح نشده، اعضای کمسیون مرگ احکام ارتداد را از روایات بیرون کشیدند و با شبیه‌سازی تاریخی داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام، کار خود را پیش بردند. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا اعضای هیئت مرگ - حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی گلپایگانی+معاون امنیتی‌اش سیدابراهیم رئیس‌السادات(رئیسی) و مصطفی پورمحمدی - قبل از آنکه خمینی حکم قتل زندانیان را بدهد مشخص شده بودند؟ 
ج: بله...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: از این چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟
ج: نتیجه می‌گیریم که نظام(کل سیستم) از پیش، برای این جنایت برنامه‌ریزی کرده بود. بخصوص که امثال محمد محمدی ری‌شهری برای آن از مدتها پیش زمینه‌چینی کرده و به اصطلاح «آتش تهیه» ریخته بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: نزدیک به سه دهه از آن جنایت می‌گذرد؛ اعضای هیئت مرگ الآن کجا هستند؟
حسینعلی نیری
وی از سال ۵۸ وارد دستگاه قضایی شد و دُور و بَر محمدی گیلانی می‌پلکید و عملاً وردست او بود. بعد از آنکه محمدی گیلانی به شورای نگهبان رفت و به دبیری شورای مزبور رسید، نیری رئیس حکام شرع اوین شد. سال ۶۷ نیز وی از موضع رئیس حکام شرع، مسؤول اول هیئت مرگ بود و در تهران (در اوین و گوهردشت) حکم اعدام صادر می‌کرد. بعد از پایان کشتار ۶۷، نیری (رئیسی نیز)، از طرف خمینی چندین حکم دریافت نموده و ارتقاء مقام پیدا کردند. هر دو به شرستان‌ها ‌رفتند و پرونده‌های قضایی که مدتها معطل مانده بود را خارج از روال معمول شورای عالی قضایی، تعیین تکلیف کردند. تا توانستند احکام شدید و غلاظ (ازجمبه اعدام) صادر کردند. نیری بعداً (به پیشنهاد کروبی و شیخ حسن صانعی) مسؤول رسیدگی به پرونده‌های موسوم به «فرمان امام» شد و حکم مصادره اموال بسیاری را صادر کرد. نیری معاون قضایی دیوان عالی کشور (معاون محمدی گیلانی هم شد و بیش از دو دهه در این پُست بود. بعد هم رئیس دادگاه انتظامی قضات بود.
(در جریان کشتار ۶۷، سیدعباس ابطحی راننده نیری بود). 
مرتضی اشراقی گلپایگانی 
رئیس یکی از شعبات دیوان عالی کشور شد و اکنون در تهران دفتر وکالت دارد...
مصطفی پورمحمدی
مصطفی پورمحمدی در زندان لباس آخوندی نمی‌پوشید. او از ۲۲ سالگی در پُست‌های امنیتی بود. در تهران، خوزستان، بندرعباس و مشهد و... جنایات زیادی مرتکب شد. (بویژه در بندرعباس). در مشهد او و رازینی، سازماندهی کشتار را بعهده داشتند. پورمحمدی تا سال ۶۳ در مشهد بود. بعداً برای رسیدگی به پرونده سوءاستفاده جنسی سیدحسین موسوی تبریزی (که از ابتدای انقلاب در قتل و شکنجه زندانیان دست داشت)، او و رازینی به تهران فرا خوانده شدند... پورمحمدی بعدا به وزارت اطلاعات رفت و مسؤولیت بخش خارجی را داشت. در اسیرکُشی سال ۶۷ نماینده وزارت اطلاعات و عضو هیئت مرگ بود. در دوران فلاحیان ارتقا مقام گرفت و معاون فلاحیان شد. پورمحمدی در قتلهای زنجیره‌ای و طرخ سربه نیست کردن زندانیان سیاسی آزادشده، در بیرون زندان (طرح الغدیر) نقش بالایی داشت. در حمله به جهانگردان آمریکایی در اصفهان (سال ۷۷) نیز، پورمحمدی نقش داشت. او در دولت اول احمدی نژاد، وزیر کشور بود. سپس به ریاست بازرسی کل کشور رسید. او در دولت اول روحانی، وزیر دادگستری شد. 
سیدابراهیم رییس السادات(رئیسی)
رئیسی از ۲۰ سالگی بازجو بود. پس از آن دادیار و سپس دادستان کرج(و همدان). وی بعد از برکناری لاجوردی، «معاونت گروهکی»(برخورد با گروه‌های سیاسی زندان) را بعهده داشت. زمانیکه مرتضی اشراقی در داستانی انقلاب مرکز، جایگزین رازینی شد، معاون وی بود و درواقع دادستان اصلی (در ارتباط با گروه‌های سیاسی). در اسیرکُشی سال ۶۷ هم رئیسی نقش بالایی داشت. وی از سال ۶۸ دادستان پایتخت شد. سپس دادستان دادگاه ویژه روحانیت، معاون اول قوه قضائیه و دادستان کل کشور. رئیسی ریاست شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما را هم برعهده داشت و برای یک دهه بر مسند ریاست سازمان بازرسی کل کشور تکیه زد. عضو هیأت رییسه مجلس خبرگان رهبری هم هست. رئیسی در ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ با حکم سید علی خامنه‌ای به مدت ۵ سال به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.وی ازگذشته، خواب ریاست جمهوری می‌دید و رؤیایش محقق شد!می‌گویند در فهرست مدعیان اصلی رهبری نظام ولایت فقیه است. 
س: آیا در تهران کسان دیگری در قتل‌عام سال ۶۷ دخیل بودند؟
شیخ محمد ناصر مُقیسه‌ای(ناصریان)
در دهه ۶۰ بازجوی شعبه ۳ اوین بود. در اوین و قزل حصار و گوهردشت، دادیار بود. سال ۶۷ بیشترین نقش را در زندان گوهردشت او داشت. بعد از اعدام زندانیان (سال ۶۷) شادی می‌کرد. وی بعدها مسؤول ساختمان دادستانی در اوین و رئیس شعیه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران شد. سال ۸۸ در سرکوب جنبش و صدور احکام سخت گیرانه بر سر زبانها افتاد.
محمداسماعیل شوشتری
وی در جریان کشتار ۶۷ رئیس سازمان زندانها و جانشین مجید انصاری شد. پیش از آن نماینده مجلس و عضو کمسیون قضایی بود. در کابینه حسن روحانی رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیس‌جمهور شد و به‌مدت ۱۶ سال وزیر دادگستری در دولت هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود.
سید حسین مرتضوی زنجانی 
نمی‌دانم چقدر صحیح است، شنیده‌ام ایشان زمانیکه مسؤولیت زندان گوهردشت را بعهده گرفت، در ضرب و شتم زندانیان شرکت می‌کرد. سید حسین مرتضوی بعدا به زندان اوین منتقل شد و مسؤولیت آنجا با وی بود. در جریان کشتار ۶۷ رئیس اوین بود. شنیده‌ام (خودم ندیدم) گاه با لباس پوست پلنگی وارد بندها می‌شد. مرتضوی در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و شهرداری تهران «خدمات» خود را ادامه داد و در فرهنگسراهای شهرداری که در دوره کرباسچی ایجاد شده بود سهیم شد. ایشان این اواخر شال اصلاح طلبی می‌بست.
مجید ملا جعفر(قدوسی)
وی از سال ۵۸ در جوخه‌های اعدام بود. در دهه ۶۰ در زندان اوین مرتکب جنایات زیادی شد. زمانی مسؤولیت آموزشکاه زندان اوین را بعهده داشت. بعد به دادیاری رسید. در کشتار سال ۶۷ مجید قدوسی، چون در مسؤولیت اجرای احکام را داشت، (با تیم همراهش) مسؤول دار زدن زندانیان در اوین بود. سال ۶۸ به ریاست استادیوم آزادی رسید. سرپرست تیم فوتبال کوثر تهران هم بوده‌است.
جواد علی‌اکبریان
اکبریان در سالهای اول دهه ۶۰ در دادستانی کل انقلاب، در گنبد، اصفهان و سپس وزارت اطلاعات در خدمت دستگاه سرکوب بود. بعدها به معاونت بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی رسید و در آستان شاه عبدالعظیم درشهرری، وردست محمدی ریشهری بود. اکبریان مدتی ریاست سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولید‌کنندگان را هم برعهده داشت، و بعد از برکناری، معاون بین‌الملل و توسعه اقتصادی استان‌های وزارت کشور، و سپس قائم مقام سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شد... 
جواد علی‌اکبریان در اسیرکُشی سال ۶۷، با اعضای هیئت مرگ همراهی داشت.
 مجتبی حلوایی 
یکی از جانیان نزدیک به لاجوردی و تیرخلاص‌زن بود. پیش از جلیل بنده، و مجتبی مهراب‌بیگی (که در جبهه کشته شدند). مجتبی حلوایی بعدا مسؤول امنینی زندان اوین شد و نقش زیادی در سرکوب زندانیان داشت. حتی بعد از کشتار ۶۷. بعدها از اوین به بنیاد ۱۵ خرداد شیخ حسن صانعی رفت. مدتی هم به صادرات و واردات نسکافه و چای جهان مشغول شد. این اواخر علاف بود و سعی می‌کرد از این یا آن خانواده زندانی حق و حساب بگیرد!
حسن زارع دهنوی(قاضی حداد) 
وی در سال ۶۷ دادیار ناظر زندان بود و چون زندانیان را از نزدیک می‌شناخت، (همراه معاونش سید مجید ضیایی) در کشتار ۶۷ نقش داشت. زمانی اداره بازار کویتی‌ها با او بود. سپس رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب شد. معاونت امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران همچنین معاونت امنیت دادستان تهران نیز با قاضی حداد بود. وی در فجایع زندان کهریزک هم دخیل بوده‌است. 
دادیار زندان گوهردشت حمید نوری(عباسی)، که در وزارت اطلاعات هم با نامهای «وحید» و «عبدالله» فعال بود، در جریان کشتار ۶۷، پادوی قاتلین بود.
سید نجیب ضیائی؛ داود لشکری(تقی عادلی)، موسی واعظی(زمانی)، محمد حسین زاده (که در زندان شاه به آقای بیگناه مشهور بود. برادر زن محمد کچویی)، جواد شش انگشتی، خاکی مسوؤل اتاق ملاقات زندان، عادل مسوؤل فروشگاه، بیات مسوؤل بهداری، فاتح، مهدی نادری فر، حاج آقا هراتی (حاجی کربلائی) و... همچنین علی رازینی که تعیین تکلیف دستگیرشدگان عملیات موسوم به مرصاد(فروغ جاویدان) را بعهده گرفت، همه و همه در به دارکشیدن فرزندان این میهن دخیل بودند. امثال علی ربیعی(بازجو و شکنجه‌گر در دهه ۶۰)، محمد باقر نوبخت(بازجو و شکنجه‌گر شهر رشت در آن دوران) و مرتضی حاجی(بازجوی شقی مازندران در آن ایام سیاه) و...که اکنون خودشان را به آن راه می‌زنند برکنار از ظلمی که در این زمینه بر مردم ایران رفت نبوده و نیستند. حکومت هنوز جنازه‌های اعدام‌شدگان را به خانواده‌هایشان پس نداده و حتی نگفته کجا به‌خاک سپرده شدند. از‌این‌رو همچنان «امر جرم مستمر» در حال وقوع است و همه مسؤولند. همه در به دارکشیدن فرزندان این میهن دخیل بودند و کشتار فکر و گفتمان مخالف، مشمول مرور زمان نمی‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
س: مریدان رئیسی این مسأله را عنوان کرده‌اند که «هیچ سند و حکمی از امام یا یکی از مقامات قضایی مبنی براینکه ایشان حکم قضایی صادر می‌نمود ارائه نداده‌اند چون وجود ندارد....آقای رئیسی به عنوان معاون دادستان تهران صرفاً یکی از اعضای کمیته تهیه و بررسی اسناد و مدارک بود و هیچگاه در جایگاه حاکم شرع قرار نگرفت و هیچ حکم قضایی صادر نکرد...» 
ج: در اسیرکُشی سال ۶۷؛ زمينه‌سازان آن بیداد گران و همه کسانیکه به جنایت رضا دادند و سکوت کردند، همه مسؤول‌ و شریک جرم هستند. کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته.
همه قاتل‌اند حتی اگر ظاهراً دست‌شان به خون آلوده نشده باشد!
اِنَّ السَّمْعَ والْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ اولئکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولا، گوش و چشم و دل و احساس همه مسؤول‌اند. مسؤولیت تنها مخصوص صادرکننده ظالم آن حکم مهیب نیست. در جمعی که نظر او را پیش می‌بردند هر فردی مسئول است. به قول ژان پل سارتر «هر کس با انتخابی که می‌کند - چون دوست دارد که همه مردم از او پیروی کنند و چنان کنند- با هر انتخابش گویی برای همه عالم قانونی کلی وضع می‌کند و از اینجاست که مسؤولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعی‌اش به اندازه مسؤولیت به عهده‌گرفتن سرنوشت همه انسان‌ها دلهره‌آور و سنگین است.» 
...
پايه‌گذاران ظلم، قاتلان، زمينه‌سازان «أَسرجَت و َاَلجمـَتْ وَتـَهَيَأت...» همه در برابر ستمدیدگان صف کشیده‌اند و هیچکس نمی‌تواند خود را تبرئه کند. در به دارکشیدن زندانیان کرج در سال ۶۷، رئیسی بهمراه دادستان(مهدی نادری‌فرد) و مسؤول اطلاعات کرج(فاتح)، زمینه‌چینی بسیار کرد. توجیه او و مریدانش آب در هاون کوبیدن و خشت بر دریا زدن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: اسیرکُشی سال ۶۷ اگرچه واقعه‌ای مهیب بود و برای کسانی‌که نخستین بار می‌شنیدند باورنکردنی و یهُت‌آور. اما بتدریج همه از آن جنایت کم و بیش با خبر شدند. چرا به این ماجرا روشنفکران واکنش نشان ندادند؟ و می‌توان گفت سکوت کردند. 
ج: برای اینکه یک امری جزئیت خودش را رها کند و به کلیت برسد و وارد حافظه جمعی و فرهنگ مردم بشود می‌بایست بیان هنری – ادبی پیدا کند.

آری، در این مورد نه اعلامیه و بیانیه جمعی داده شد و نه آن واقعه آنچنان که شایسته آن بود در آثار ادبی و هنری – آثار خلاقه مثل شعر و داستان و نمایشنامه و...منعکس شد. امثال احمد شاملو و هوشنگ گلشیری و محمود دولت‌آبادی و... در این مورد اثر خلاقه‌ای ندارند. نقاشی‌های سودابه اردوان که در کتاب او «یادنگاره‌های زندان» ثبت شده، استثناء است. خانم اردوان در دهه ۶۰ خورشیدی به مدت هشت سال در زندان بود. 
گفته می‌شود قصه‌ای از امیرحسین چهلتن، یک نمایشگاه نقاشی از سعید شهلاپور(نمایشگاه استخوان)، مستندهایی چون «شاهدان چشم ‌بند زده» (ناصر رحمانی نژاد ـ رضا علامه زاده)، «درختی که به یاد می‌آورد» (مسعود رئوف)، «گلزار خاوران»(دلناز آبادی) و «از این فریاد تا آن فریاد» (پانته آ بهرامی)... گوشه‌ای به واقعه زده‌، همچنین ترانه تلنگر (از آلبوم راه من) که «اردلان سرفراز» سروده، و داریوش خوانده‌است و... 
موارد زیر را هم می‌توان افزود: فیلم مستند «سرگذشتهای ناتمام» روایت خانواده‌های اعدامیان تابستان ۶۷ که توسط بنیاد برومند تهیه شده‌است. مستند رؤیای آزادی - روایت زنان زندانی در دههٔ ۶۰، مستند «آن‌ها که گفتند نه» که نیما سروستانی، ساخته‌است.
... 
ازجمله دلائلی که چنین چیزی روی نداد (یعنی واکنش روشنفکران را به‌دنبال نداشت)، اقتدار ترس و فضای رعب و وحشت بود و نیز عمق فاجعه که برای بسیاری کسان اصلاً باورکردنی نبود. اطلاع رسانی کافی و دقیق نیز صورت نگرفته بود که این هم به استبداد حکومت ربط پیدا می‌کند.
فراموش نکنیم که در سال ۶۰ اپوزیسیون ایران و روشنفکران با ضربات هولناکی روبرو شدند که فقط نظامی نبود. سیاسی ایدئولوژیک هم بود. نظام ارزشی روشنفکران نیز دگرگون شده و این تغییر نظام ارزشی سبب شده بود برخی از آرمانها تضعیف شود. برای پاسخ به این پرسش که چرا به قتل‌عام سال ۶۷ روشنفکران واکنش نشان ندادند، باید آمارهای دروغ در مورد تعداد اعدام‌شدگان را هم افزود. آمارهای غیرواقعی، اصل واقعه را خدشه‌دار کرده‌است. نکات دیگری را هم می‌توان گفت که از آن می‌گذرم.(...)
... 
ازیاد نبریم که قتل‌عام سال ۶۷ در گرد و غبار پذیرش قطعنامه ۵۹۸، پایان جنگ ۸ ساله، پایان بمباران شهرها، رهایی بیش از ۴۰ هزار اسیر جنگی که در عراق بودند، و در اوج تلاطم اقتصادی در جامعه روی داد. 
...
بمانَد که برای یک نویسنده یا شاعر و هنرمند، همدردی و همبستگی با زندانیان اعدام شده، به تنهایی کافی نیست. می‌بایست بتواند با بخشی از آن واقعه یا شخصی مربوط به آن، «هم ذات پنداری» کند و غرق آن واقعه باشد. تنها در اینصورت قادر است آن را با یک اثر ادبی یا هنری به تصویر کشد. چون با هم ذات‌پنداری، آن واقعه را این همانی کرده و برایش درونی می‌شود. یک مثال بزنم.
در تابلوی فرانسیسکو گویا: «تیرباران در کوه پرینسیپه پیو» The third of May 1808 in Madrid آسمان، بر فراز کلیسا، تیره و تار است و این خیلی معنا دارد. منظورم تابلوی سوم ماه مه ۱۸۰۸ است که تیرباران شهروندان مادریدی را توسط سربازان امپراطوری فرانسه در خلال سال‌های اشغال اسپانیا به تصویر کشیده، در این تابلو، آسمان، بر فراز کلیسا، تیره و تار است.
در تابلوی مزبور، مردی که با پیراهن سفید و شلوار زردرنگ در میان محکومین قرار گرفته‌ تا حدودی به خود «گویا» شباهت دارد. شکل قرارگرفتن دستهای مردی که تا چند لحظه دیگر تیرباران می‌شود، پر از حرف است. او، با دستهای خودش که به شکل عدد هفت (۷) بالا گرفته، ندای پیروزی سر می‌دهد. Viva...Victory.. 
نفر قبلی که با گلوله کشته شده‌ نیز با همان ترکیب روی زمین افتاده‌‌است. در میان محکومین، یک راهب با سری تراشیده دیده می‌شود که دستانش را برای دعا کردن در هم گره زده‌است اما به جای این که دستان وی به سمت آسمان نشانه رود، زمین را می‌بیند. نگاه سنگین راهب به زمین و نحوه قرار گرفتن دستان در هم گره خورده‌اش، بیشتر متوجه ردیف سربازان برای بخشش است تا خدای حی و لایزال.
در پشت راهب، مشتی گره کرده دیده می‌شود که در میانه راه برای بالا رفتن قرار دارد. نگاه مرد صاحب مشت، خالی از هرگونه حس امید است و اینگونه به نظر می‌آید که وی بالا بردن مشتش را، به نشانه اندک مقاومت در مقابل تصمیم این جلادان، کاری عبث و بیهوده می‌داند و در نهایت مردی که دستانش را طوری قرار داده‌است تا حایل صورتش و گلوله‌ها شود، به خوبی مرگ و ترس از آن را نشان می‌دهد.
... 
فرانسیسکو گویا، چهره نفر اصلی تابلوی شهیدان را شبیه به چهره خودش کشیده‌ و نوعی ذات پنداری کرده‌است.برای همین، توانسته این اثر زیبا را بیآفریند. او درواقع در درون خویش شهیدان راه آزادی و کسانی را که در دم مرگ نیز با شور و نشاط‌شان از پیروزی حرف می‌زنند ــ می‌ستاید و خود را بخشی از واقعه می‌داند و گویی خودش تیرباران می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: آیا همه کسانی که در سال ۶۷ در زندان‌های سراسر کشور به خاک و خون کشیده شدند(بفرض که مُجرم بودند) واجد رُکن معنوی جرم یعنی سوء نیت بودند؟
ج: در یک نظام قضایی سالم؛ قضات صالح هنگام قضاوت به کشف و صید «شبهه» به نفع متهم، اهمیت می‌دهند. ظاهراً آمران قتل در درون خویش با هیچ شبهه‌ای روبرو نشدند و برای امثال شیخ حسینعلی نیری و علی مبشری، یقین صد در صد حاصل شد که ریختن خون‌شان حلال است.
انگار «الْحُدُودَ تُدْرَأُ بِالشُّبُهَاتِ»؛ یا «حُرمتِ دِما و نفوس انسان»، همه‌اش کشک بود و حرف مفت.
بنا بر فقه سنتی؛ «قاعده درأ» به نفع متهم از قاضی و دیگران می‌خواهد که کورکورانه چاقو نکشند. اما گویی برای جنایتکاران، قاعده درأ، «حدیث رفع» یا «اصل برائت» و «اصل قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها» که از دستاوردهای مهم حقوق بشر به شمارمی‌رود، پشیزی ارزش نداشته‌است.
...
وقتی فتوای کشتار بهترین فرزندان این میهن مظلوم؛ حکم خدا لقب می‌گیرد، همه کسانیکه با سکوت خویش بر آن صّحه گذاشتند، حتی اگر در شمار کسانی نبودند که به زندانیان دستبند و چشم بند و تیر خلاص زدند، همدل و همراه این شقاوت ضدبشری هستند.
از کسانیکه گفته می‌شود با نظام قاتلان فاصله گرفته و صحبت از اصلاح طلبی می‌کنند انتظار می‌رود بیش و پیش از کند و کاو در مقولاتی چون تجربه نبوی یا احوال مولانا جلال الدین با صریح‌ترین بیان از آن ستم بزرگ رازگشایی کنند.
آیت‌‌الله خمینی در فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷؛ گوشهِ چشمی‌ هم به داستان غبارآلود بنی قریظه و رفتار مُنتسب به پیامبر داشت و او در طول تاریخ اسلام تنها کسی بود که از آن واقعه پُر شبهه، قاعده فقهی ساخت و حکم قتل داد. واقعه‌ای که رقم‌سازی‌ها و شاخ و برگ‌های آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیره‌اش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ به راستی جای چون و چرا دارد.
موضع نگرفتن علنی در برابر آن جفای آشکار؛ علامت رضا است. هرچه را که از آن چشم بپوشیم حمایت کرده‌ایم. هرچه را که از آن بگذریم، تأئید نموده‌ایم.
...
در نمایشنامه «شاه لیر» King Lear که دردناک‌ترین تراژدی شکسپیر محسوب می‌شود؛ دلقک شریفی را می‌بینیم که در واقع درون واقع بین خود آدمی است.
دلقک در نمایشنامه شاه لیر؛ از سویی یک آدم فرزانه است که دقیقاً می‌داند چه می‌گوید و چه می‌کند و از عقل سلیم برخوردار است و از سوی دیگر با سادگی یک انسان پاک، واقعیت‌ها، و «راست هائی را که می‌پوشانیم» به رخ می‌کشد.
همه ما بدون استثناء به این دلقک فرزانه که نمی‌گذارد نان را به نرخ روز بخوریم نیازمندیم. او ندای وجدان ما است که در سر هر بزنگاهی سَرک می‌کشد و ما را به دیدار خویشتن فرا می‌خواند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س: اگر در عالم فرض، من و شما در رأس حکومت و در مصدر قدرت بودیم؟ آیا ممکن بود به اینگونه جنایات آلوده شویم؟ یعنی جفا کنیم و زندانیان سیاسی داشته باشیم و آنها را به قتل برسانیم؟!
ج: هر فرد و جریان و رژیمی که گفتمان مخالف را تاب نیآورَد، و با نفی دیگران خود را اثبات کند، کارش به دشنه و دگنگ خواهد کشید و کشتار فکر را هم در تقدیر خواهد داشت.
 
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
یاد ده ما را سخن‌های دقیق
که ترا رحم آورد آن ای رفیق
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگری‌ها کار توست
این چنین اکسیرها اسرار توست
 
حُکم آیت‌الله خمینی
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت‌الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین‌طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می‌باشد، رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد. والسلام» 
 
 بسمه ‌تعالی
پدر بزرگوار حضرت امام پس از عرض سلام آیت‌الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشتند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند.
۱- آیا این حکم مربوط است به آنهایی که در زندانها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است یا آنهاییکه حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدام‌اند.
۲- آیا منافقینی که قبلاً محکوم به زمان محدودی شده‌اند مقداری از زندان شان، را هم کشیده‌اند ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند محکوم به اعدام می‌باشند.
۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلاً عمل کنند. فرزند شما احمد 
... 
پاسخ روح‌الله خمینی از طریق احمد به موسوی اردبیلی داده می‌شود:
بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است. 
آقای احمد منتظری (فرزند آیت‌الله منتظری) گفته‌اند:
▬ آیت‌الله خمینی در وصیتنامه خودشان نوشته چیزی از من نیست مگر این که با خط و امضای خودم باشد آنهم به تصدیق کارشناسان.
▬ حکم اعدام‌های ۶۷ به خط آیت‌الله خمینی نیست، به خط احمد آقا پسرشان است.
▬ سال ۶۷، پس از آن که آن اعدام‌ها صورت گرفت، پدرم دو تا نامه نوشتند به امام، و تصریح کردند که چند هزارنفر در چند روز اعدام شده‌است‌.
می‌بینیم هیچ جوابی از طرف ایشان نیامد. شخصیت آیت‌الله خمینی جوری نبود که بنشیند و تحمل کند که چنین نسبتی به وی داده شود و احساس کند که خلاف واقع است و سکوت کند.
▬ [امام] در نامه معروف ۶ فروردین به آیت‌الله منتظری، می‌نویسد «تعداد بسیار معدودی از اعدام‌شدگان را، شما به آلاف الوف رساندید.» این یعنی چه؟ یعنی در گزارشی که به آیت‌الله خمینی داده‌اند و ایشان هم باورش شده، [اعدام شدگان] تعداد بسیار معدودی بوده‌اند. تعداد بسیار معدود یعنی ده نفر، دوازده نفر! (صحبتهای آقای احمد منتظری از دقیقه ۲۲ به بعد فایل زیر)
 
▬ وقتی هیئت چهارنفره پس از آن جلسه‌ای که فایلش پخش شد، بار دیگر با آیت‌الله منتظری ملاقات می‌کنند، ایشان شدیداً به آنها اعتراض می‌کند که چرا مسئله‌ای با این اهمیت را، من گفتم بروید با آقای خمینی صحبت کنید، شما رفتید و با پسرشان صحبت کردید؟ 
سپس؛ آقای احمد منتظری نتیجه می‌گیرد این‌ها همه، شاهد بر این است که حکم [حکم اعدام‌های ۶۷] بدون نظر آیت‌الله خمینی بوده‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گفتمان فقه سنتی گاهی حکم و فتوا برهم منطبق می‌شوند، اما رهنمود خمینی در مورد آن اسیرکُشی مهیب، «حُکم» است و نه فتوا.
رهنمود خمینی در مورد آن اسیرکُشی مهیب، «حُکم» است و امکان نداشت حسینعلی نیری و همکارانش چنانچه به منشاء حکم تردید داشتند «روزهِ شک‌دار بگیرند»! و به آن ورود کنند.
گفته می‌شود یکی از کسانیکه به امر آیت‌الله خمینی زندانیان را تعیین تکلیف می‌کرد وقتی در یک جمع، با این سؤال روبرو می‌شود که چگونه شما قانع شدید که اعدام آنهمه زندانی که از پیش حکم داشتند، کار درستی است...؟ جواب می‌دهد: «حکم حضرت امام بود...».
از او می‌پرسند از کجا این را می‌دانید؟
وی می‌گوید اگر حکم ایشان نبود نه من و نه هیچ‌کدام از ما، جرأت ورود به آن موضوع را نداشتیم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازاین گذشته؛ هاشمی رفسنجانی در خاطراتش [با اشاره به وقایع سال ۶۷] تصریح کرده‌است: روز ۱۲ مرداد [سال ۶۷]، آقای سید رضا زواره‌ای آمد و تذکراتی درباره منافقین داد. [شش روز بعد]، ۱۸ مرداد، آقای علی شوشتری معاون قضایی و جانشین مسئول سازمان زندان‌ها آمد و راجع به زندانی‌ها و شرارت‌های منافقین، اطلاعاتی داد و گفت از حدود پنج هزار زندانی گروهکی، یک سوم بر سر موضع هستند و یک سوم تائب و یک سوم منفصل. من به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضدانقلاب مذاکره شد. امام تصمیم را به مجمع محول کرده‌اند. قرار شد مطابق معمولِ قبل از حوادثِ اخیر عمل شود. وزارت اطلاعات چنین نظری داشت و قضات اوین، نظر تندتری داشتند.
... 
سؤال: آیت‌الله خمینی چگونه در مورد واقعه به آن مهمی(اگر خودش صاحب عله نبوده) نظر داده و تصمیم را به مجمع محول کرده‌ ‌است؟! 
بماند که موضوع اصلی؛ مسؤولیت کیفری[کل نظام] است. مسئله این نیست که صادرکننده آن حکم مهیب شخص خمینی بوده یا احمد خمینی. آن چیزی که مُسلّم است، در جمهوری اسلامی چنین جنایتی اتفاق افتاده. اگر هم بر فرض، حکم منتسب به خمینی را جعل کرده باشند، سلب مسؤولیت از مجموعه نظام جمهوری اسلامی نمی‌کند. این جنایتی است که اتفاق افتاده ولو امضای خمینی را جعل کرده باشند و آن حکم، ساخته و پرداخته احمد خمینی باشد.(که نیست).
آقای احمد منتظری حکم مهیب اسیرکُشی سال ۶۷ را به احمد خمینی نسبت می‌دهند! من به ایشان احترام می گذارم اما آنچه گفتند فراتر از توّهم، بلکه جفا است. آن قتل‌نامه، به جز تعبیر «جنگهای کلاسیک» ــ انشای آیت‌الله خمینی است و مسؤولیت وی در آن جنایت بزرگ تردید برنمی‌دارد. شواهد من ازجمله موارد زیر است: 
▬ نامه‌های آیت‌الله منتظری در مورد اعدام زندانیان، 
▬ سخنان ایشان رودرروی اعضای هیئت مرگ(۲۴ مرداد ۶۷)، 
▬ همچنین پرسش‌های کتبی موسوی اردبیلی که می‌پرسد «توی استان‌ها اعدام کنیم یا توی شهرستان‌ها...»؟ 
▬ و پاسخ خمینی به پرسشهای اردبیلی، به اندازه کافی گویا هست.
(اضافه کنم که در حکم خمینی اشاره به «جنگ‌هاى کلاسیک آنها [مجاهدین] در شمال و غرب و جنوب کشور» نشان می‌دهد که وی عملیات پیش از فروغ را هم لحاظ داشته‌است). 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در تاریخ قضایی هفتاد هشتاد ساله ایران؛ اسیرکشی سال ۶۷، بی‌سابقه است. در گذشته؛ فقدان حکومت قانون، عدم استقلال دادگستری، وجود مراجع اختصاصی و در صدر آنها دادگاه‌های نظامی، موانع اساسی رعایت و تضمین حقوق مردم و تحقّق دادخواهی و دادرسی عادلانه به‌شمار می‌آمدند. کم‌کم در قوه قضائیه ایران اصولی جایگزین شد و در صدر آنها – «اصل حاکمیت امر مختوم»(Non bis in idem) بود بدین مفهوم که پس از صدور حکم قطعی مبنی بر بیگناهی یا بزهکاری یک فرد، دیگر نمی‌توان وی را به همان اتهّام مورد تعقیب و محاکمه قرار داد. از ۶ مرداد تا ۱۳ شهریور ۶۷ (۳۹ روز) دو هزار و هشتصد تا سه هزار و هشتصد نفر (مطابق خبر آیت‌الله منتظری) در زندانهای این حکومت تعیین تکلیف شدند در همان دادگاه‌های به اصطلاح انقلاب و توسّط همان حکّام شرع، پیش‌تر به حبس محکوم شده و دوران محکومیّت خود را می‌گذراندند؛ چه مجوّزی برای فراخواندن آنان به بازجوئی‌های دوباره نزد هیئت مرگ وجود داشت؟ از قاعده درأ، که یکی از مشهورترین قواعد باب حدود و فقه جزا است می گذریم. «اعتبار امر مختومه» چه می‌شود؟
اعتبار امر مختومه=آنچه یکبار قضاوت شده و رای صادر گشته، نباید دوباره مورد قضاوت قرار گیرد. 
... 
از قضا؛ در آن نامه‌ای که آیت‌الله منتظری تابستان ۱۳۶۷ می‌نویسد و به ۸ مورد اشاره می‌کند، در شماره پنجم قید شده: چرا کسی که در همین جمهوری اسلامی و همین دستگاه قضایی و با همین قوانین محکوم شده به چندسال[حبس]، می آیید او را بدون محاکمه اعدام می‌کنید؟
بنا بر «اصل اعتبار امر مختوم» نمی‌توان متهمی را که قبلاً محکوم یا تبرئه شده، دوباره تعقیب کرد و حکم داد. در اسیرکُشی سال ۶۷، قتل کسانیکه بیشترشان پیش‌تر حکم گرفته بودند شقاوت محض است و نقش آیت‌الله خمینی در آن تردید برنمی‌دارد. اگر او می‌دانست که به قول آیت‌الله منتظری «چند هزارنفر در چند روز اعدام شده‌است‌» که این اوج ابتذال است. اگر هم خبر نداشت و زیر گوش او این جنایت شکل گرفت، بد از بد تر بود و «ابتذال شر»...
آب حیوان تیره‌گون شد، خون چکید از شاخ گل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در اسیرکُشی سال ۶۷، فرایند قتل‌ها با حکم آیت‌الله خمینی و دو متن منسوب به ایشان آغاز می‌شود. اینکه دو متن مورد استناد، در مجموعه آثار وی، همچنین در صحیفه نور و... دیده نمی‌شود و دفتر حفظ و نشر آثار ایشان نیز در مورد اصالت آنها نظری نداده‌است، و اینکه اعضای هیئت مرگ، دیدار با آیت‌الله منتظری و مضمون جلسه ۲۴ مرداد ۶۷ با ایشان درباره جلوگیری از اعدام‌ها را به جای اینکه به اطلاع آیت‌الله خمینی برسانند، به احمد خمینی گفته‌اند و وی قاتلین را به ادامه کار سوق داده ــ واقعیت را تغییر نمی‌دهد. مسؤولیت آیت‌الله خمینی در آن واقعه هولناک تردید برنمی‌دارد. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتراض مهندس بازرگان
دی‌ماه ۱۳۶۷، نهضت آزادی ایران با انتشار بیانیه به کشتار مخالفان سیاسی اعتراض کرد. در بخشی از آن مهندس بازرگان و همفکرانش پرسیده بودند: «اگر این اعدام‌ها مطابق شرع و قانون اساسی انجام گشته چرا در سکوت و بی‌خبری و در پشت درهای بسته اجرا شده‌است؟ چرا خانواده‌های اعدام‌شدگان تهدید شده‌اند که مبادا گریه کنند، سیاه بپوشند و یا مجلس ختم تشکیل دهند؟ بگذریم از این که اهانت و زخم زبان به مادران و پدران داغدیده و تبریک گفتن به آنان به عنوان این که لکه ننگی را از دامان خانواده شما پاک کرده‌ایم، با هیچ معیار اسلامی و انسانی قابل توجیه نیست.»... 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
داستان هولناک ارتداد
گرچه در قرآن در سوره بقره آیه ۲۵۶ می‌خوانیم که «اجبار و فشاری در پذیرش دین وجود ندارد» و در سوره یونس آیه ۹۹ خطاب به محمد گفته می‌شود: آیا تو در پی آن هستی که عقیده ات را به دیگران تحمیل کنی؟ ــ أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ، نباید بر مردم سلطه جوئی و زورگوئی کنی، ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ، تو بر مردم جبار و دیکتاتور نیستی و نباید هم باشی و...، اما داستان هولناک ارتداد در صدر اسلام را هم داریم. 
جمله مشهور «مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ» را که معنی‌اش این‌ است که «اگر کسی از مسلمانی خارج شد و رسم دیگری انتخاب کرد، او را بکشید» ــ شیعه و سنی، هر دو پای می‌فشارند ودر منابع زیر نقل شده‌است: 
صحیح البخاری - کتاب الجهاد والسیر، سنن الترمذی - کتاب الحدود، سنن النسائی- کتاب تحریم الدم، سنن أبی داود- کتاب الحدود سنن ابن ماجه - کتاب الحدود، مسند أحمد- من مسندبنی هاشم...
داستان یهودیان بنی قریظه هم؛ که در آیه ۲۶ سوره احزاب اشاره کوتاهی به آن شده(منهای شاخ و برگی که بعدها به آن داده شده)، قابل تأمل است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشی از سخنان موسوی اردبیلی در نماز جمعه تهران (در رابطه با اعدام زندانیان)
مسئله منافقین برای ما مشکل بزرگی بود. تعداد زیادی از آنها از ایران رفتند و در عراق برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده‌اند. جمعی از آنها هم در ایران در زندانها هستند. ما اگر جنگ را تمام می‌کردیم تازه گرفتار مشکل منافقین بودیم.
برای ما حل مشکل منافقین به آسانی ممکن نبود و هزینه‌های فراوانی داشت، اما پیش از قبول قطعنامه، خداوند این مشکل را مثل آب خوردن حل کرد. (تکبیر)...
مردم ایران چنان از دست منافقین خشمگین هستند که قوه قضاییه از سوی افکار عمومی تحت فشار بسیار زیاد است. مردم می‌گویند چرا منافقین را محاکمه می‌کنید؟
اینها که محاکمه ندارند. حکمش معلوم است، موضوعش هم معلوم است، جزایش هم معلوم است. (تکبیر)...
قوه قضاییه در فشار است که اینها چرا محاکمه می‌شوند؟ چرا همه اینها را اعدام نمی‌کنید؟ چرا بعضی از آنها زندانی می‌شوند؟
شعار جمعیت: منافق زندانی، اعدام باید گردد...
قاضی از یک طرف باید رعایت ضوابط محاکمه را بکند و از طرف دیگر در فشار افکار عمومی است … مردم آنقدر برای نابود کردن منافقین به قوه قضاییه فشار می‌آورند که حتی از قوه قضاییه انتظاراتی بیشتر از اختیاراتش دارند…
(شعار جمعیت: منافق زندانی، اعدام باید گردد...)
اردبیلی: من با شما هماهنگ هستم و به شما حق می‌دهم و می‌گویم اینها نباید عفو بشوند...تکبیر...منافق زندانی، اعدام باید گردد.
- ببینید من این حرف را تحت تأثیر جو بر زیان نمی‌آورم، بلکه به دلیل اطلاع از شدت لجاجت آنها این حرف را می‌زنم... تکبیر...( نماز جمعه تهران - ۱۴ مرداد ۱۳۶۷)
(همپای انقلاب، خطبه‌های نماز جمعه حضرت آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی، انتشارات دانشگاه مفید، قم، بهار ۱۳۸۵ ـ ص۳۸۵)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پُرسش از آیت‌الله منتظری
 
اسیرکُشی سال ۶۷ و داستانِ «قطع و یقین»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▬ در گفتمانِ فقهِ میرایِ سنتی؛ یکی از موضوعات مهم و اختلافی، مسأله حجیتِ قطع و یقین، و گستره آن است.
▬ «قطع»؛ در لغت به معنای گسستن، همچنین کشف و اظهار چیزی تازه است، انکشاف کامل(آشکار شدن).
▬ در این دستگاه پوسیده؛ متابعت از قطع، و عمل بر طبق آن ردخور ندارد. بلکه واجب است!
لا شبهة فی وجوب العمل علی وفق القطع عقلًا و لزوم الحرکة علی طبقه جزما. [کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج۱، ص۲۵۸]
▬ امثال آخوند خراسانی معتقد بودند موضوع «قطع»؛ مبحثی کلامی بوده و از مسائل علم اصول خارج است. [کفایة الاصول، ج ۲، ص ۴]
▬ آیت‌الله خمینی اما؛ به اصولی‌بودن مسأله «قطع» تأکید داشت، و اینکه می‌تواند موجب استنباط حکم [شرعی فرعی] باشد، هرچند نتواند در کبرای قیاس استنباط واقع شود. [انوارالهدایة، ج ۱، ص ۳۳]
▬ منظور از قطع؛ یقین است. یقین حالتی درونی و باور به چیزی است که با واقعیت تطابق دارد.
▬ در دستگاه مزبور؛ چه موضوع قطع را بحثی کلامی بدانیم چه اصولی، در کاشفیّت و حجیّت آن تردیدی نیست.
▬ بنابراین؛ اگر مثلاً خمینی [تحت تاثیر پسرش و امثال ریشهری و پورمحمدی و دیگر قاتلین) به چیزی [به توطئه زندانیان و...به قول آنها] قطع و یقین پیدا کرد، باید [تصمیم بگیرد] به آن عمل کند و کسی هم حق ندارد به لحاظ فقهی عارض شود! یعنی اگر ایشان در سال ۶۷، آن حکم (نه فتوی)، آن حکم مهیب اسیرکُشی را داد، تعجب ندارد.
▬ اعتراض آیت‌الله منتظری به آن حکم ظالمانه؛ نشان داد استناد به حجیت مطلق و ذاتی قطع، به این معنا نیست که در آن هیچگونه تجدید نظر و تأملّی روا نیست. رأی اصولی، منع متابعت از قطع بود اما باعث و بانی آن حکم ظالمانه و مهیب، از اسب ستم و تاریکی پیاده نشد و شد آنچه شد.
 
تئودیسه Theodicy
ــــــــــــــــــــــــــــــ
جدا از «اسیرکُشی سال ۶۷» و وقایع مشابه، زلزله در ترکیه و سوریه نیز، این سؤال مهیب را پیش آورد که چرا خداوند مانع آن نشد و گذاشت تا پیش بیاید؟ آیا خواهان جلوگیری از آن بود، اما نتوانست مانع شود؟ پس او قادر مطلق نیست. یا نه، قادر است، ولی خواهان (جلوگیری از آن) نیست؟ مگر او بدخواه است؟! این سؤالات فاخر را می‌توان در مورد زلزله لیسبون، هولوکاست، بمباران شهر درسدن Bombing of Dresden و... هم، پرسید و با خدا کلنجار رفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از گذشته‌های دور و از عصر «اپیکور» تا دوران لایپ نیتس و تا همین الآن، تلاش برای همسازنمایی وجود شر در جهان با وجود آفریدگاری که پنداشته می‌شود خیر مطلق است ــ انسان اندیشه‌ورز را (حتی اگر دُور هر اعتقادی، خط کشیده باشد) به بُهت و سکوت کشیده‌ و برخلاف نظر کانت، تلاش‌های فلسفی در این زمینه (تئودیسه) ادامه خواهد داشت. اینکه بگوییم شرور؛ ضروری بوده‌ و برای تحقّق یک خیر برتر (اختیار آزاد بشر) پیش‌بینی شده‌اند‌ و در برابر «خیر کثیر»، قلیل‌اند ـ این کلافِ سردرگُم را باز نمی‌کند. واقعش مسأله شرّ؛ راز آمیز تر از آن است که با تئودیسه‌پردازی بشود آن را دست به سر کرد! اگر رنج آدمی پایان ندارد و خدای قادر متعال هم ناظر است و ککش نمی‌گزَد، آیا بهتر نیست بی‌توجه به او که خاموش نشسته، برخیزیم و گامی فرا پیش نهیم؟
 
آیت‌الله منتظری؛ عزیز است اما حقیقت از او عزیز تر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲۹ آذر ۱۳۸۸؛ آیت‌الله منتظری به میهمانی خاک رفت و از آزار امثال ری‌شهری و فلاحیان راحت شد. سال ۶۷ در بزنگاه اسیرکُشی مهیب زندانيان سياسی رودرروی قاتلین ایستاد. آن مرد شریف و بی غَل‌وغش، «علاوه بر نوشتن نامه به خمینی و بيان مخالفت‌اش با قتل‌عام زندانیان، اعضای هیأت کشتار را فرا ‌خواند و خطاب به آن‌ها گفت: بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می‌کند به دست شما انجام شده و [نام] شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می‌نویسند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیت‌الله منتظری در صفحه ۳۲۴ جلد دوم کتاب «فقه الدوله...» [اصل کتاب: نظام الحكم في الاسلام، خلاصه «دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية»] زیر عنوان «فی جواز التعزیر لکتمان الشهادة» نوشته‌اند:
اگر حاکم [شرع] یقین حاصل کرد که نزد شخصی در خصوص حفظ نظام و رفع فتنه یا تقویت اسلام و رفع شر دشمنان یا در احقاق حقوق مسلمانان، اطلاعات سودمندی وجود دارد، بطوری که عقل و شرع بر وجوب اعلام آن از سوی وی حکم می‌دهند، و وجوب آن برای وی نیز وجوبی بَیّن و روشن باشد به گونه‌ای که به وجوب این عمل و اهمیت آن ازنظر شرع اعتقاد داشته باشد و در این ارتباط در شک و شبهه نباشد، اما با این وضف از روی عناد و یا فرار از حق به کتمان اطلاعات خود می پردازد، در این صورت تعزیر فرد فقط برای کشف و اطلاع از معلومات وی جایز است...
اذا علم الحاکم أنه یوجد عند الشخص معلومات نافعة فی حفظ النظام ورفع الفتنة، أو فی تقویة الاسلام ورفع شر الاعداء، أو فی احقاق حقوق المسلمین بحیث یحکم العقل والشرع بوجوب الاعلام علیه وکان الوجوب بَینّا واضحا له أیضا، بحیث یعتقد هو أیضا بوجوبه وأهمیته شرعا ولا یکون فی شبهة ولکنه مع ذلک یکتم الشهادة والاعلام عنادا وفرارا من الحق جاز حینئذ تعزیره للکشف والاعلام....
آیا مضمون جملات فوق، شکنجه متهم با حکم حاکم شرع را توجیه نمی‌کند؟
البته آیت‌الله منتظری ضمن اشاره به اینکه «هذا الحکم یتوقف علی جواز حکم القاضی بعلمه»، در صفحه ۲۶۳ همان کتاب اشاره کرده‌اند:
قاضي بايد در فرض مورد سؤال اين معنا را احراز كند كه شخص مورد نظر نيز اظهار آن مطالب را بر خودش واجب مي‎‌داند و از روي عناد با حق آنها را كتمان می‌كند تا بتواند به خاطر ترك واجب او را تعزير نمايد؛ و احراز اين موضوع براي قاضي ممكن نيست...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در سی‌امین جلسه بررسی نهایی قانون اساسی که بعدازظهر سوم مهرماه سال ۵۸ به ریاست آیت‌الله منتظری تشکیل شد، ۸ اصل قانون اساسی از جمله اصل ۴۳ به تصویب رسید.
«هرگونه شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت، اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از قرائت این اصل، کیاوش پیشنهاد کرد: «بنویسید مطلقا ممنوع است.» علی مشکینی پرسید: «من مخالفم. گرچه ما معتقدیم که شکنجه یک امر غیراسلامی و غیرانسانی است ولی مثلا اگر چند شخصیت برجسته مملکتی را ربودند و یک نفر را گرفتند، آیا چند سیلی که احتمال دارد بر اثر آن خیلی چیز‌ها را بگوید ممنوع است و مثلا قاتل آیت‌الله مطهری؟» سیدمحمد بهشتی گفت: «مسئله این است که راه چیزی را باز نکنیم. کسی را یک سیلی با استناد به این اصل بزنند فردا به داغ کردن مردم می‌انجامد.»
آیت‌الله منتظری گفت: «گناهکار آزاد شود بهتر از آن است که بی‌گناهی آزار شود.» شیخ محمد یزدی گفت: «تاکید کنید که شکنجه روحی هم قدغن است.» ربانی هم گفت: «بنویسید هرگونه شکنجه.». طاهری پیشنهاد داد: «اصلا این اصل را بردارید. فردا یک باندی درست می‌شود و پیش خود می‌گوید خوب شکنجه هم که نیست و هر کاری که خواستند می‌کنند.» این اصل در ‌‌نهایت با ۵۰ رای موافق، ۱۲ رای ممتنع و بدون رای مخالف به تصویب رسید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گرچه سوم مهرماه سال ۵۸؛ اصل ۴۳ قانون اساسی به تصویب رسید و تصریح شد «هرگونه شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است..» اما متاسفانه در عمل، اصل ۴۳ هم «معدوم» شد!
هشت سال بعد (۱۳۶۶) کتاب آیت‌الله منتظری «دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية» منتشر شد. در صفحه ۳۲۴ همین کتاب (جلد دوم) به «جواز التعزیر لکتمان الشهادة» اشاره شده‌است.
 
...

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook