سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ / Tuesday 15th October 2024

 

 

دولتمردان عصر رضاشاه (۱)
سیدحسن تقی‌زاده
یک مرد فکور در هیئت یک مرد عمل

 
این بحث را از ویدئو، یا فایل صوتی بشنوید
...
 
قلعهٔ ذات الصّور بیانی نمادین از قوای بشری است که تحت سیطرهٔ تخیّلی قرار دارد که برانگیزندهٔ امیال است. به این موضوع در مثنوی مولوی هم، اشاره شده‌است. آخرین داستان دفتر ششم، که عنوانش «ذات الصور یا دژ هوش ربا» ست، مثل فراز و نشیب زندگی سیدحسن تقی‌زاده، حکایت غریبی است و پایان راه دراز آهنگ نی، همان نی که در آغاز مثنوی از جدایی‌ها شکایت می‌کرد.

 
خانم‌ها و آقایان محترم، خواهران و برادران عزیز، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، سلام بر شما.
این بحث به یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های تاریخ مشروطه، سیدحسن تقی‌زاده می‌پردازد که در تحول جامعه جدید در ایران نقش اساسی داشت. ادیب عالیقدری که در زمینهٔ زبان‌های باستانی، گاهشماری و ادیان کهن ایرانی، پژوهش بسیار کرد، به فرهنگ و زبان فارسی ارج می‌نهاد و از معدود پژوهشگران ایرانی بود که به علوم قدیمه نیز، ارزش می‌گذاشت. کتابخانه ایران‌شناسی مجلس سنا، که بیشتر از ۱۵۰ هزار نسخه خطی دارد از یادگارهای آن فرهنگ‌ورز شریف است. تلاش سیدحسن تقی‌زاده در صدر مشروطه برای تدوین نخستین قوانین عرفی، به‌ویژه اصول متمم قانون اساسی، در تقابل با ارتجاع و خودکامگی فردی، قابل انکار نیست. او یکی از برجسته‌ترین سیاستمداران سکولار در ایران بود و به دخالت باورهای مذهبی در امر حکومت باور نداشت. زندگی وی که خود آن را به درستی «زندگی طوفانی» لقب داده، آینه‌ای تمام نما و یگانه از نشیب و فراز فکری و سیاسی جامعه ایران در دو سدهٔ گذشته‌است. او، گُل بی عیب نبود، در زندگی شخصی و سیاسی با فراز و فرود بسیار روبرو شد. گرچه بارها از اسب افتاد اما از اصل نیافتاد و هیچگاه ریشه‌هایش را فراموش نکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای داوری در مورد افراد، بایستی حساب نیک و بد، را از هم سوا کرد. بعضی‌ها که تمایل دارند جهان را ساده کنند، به نام مرزبندی، آدم‌ها را با یک چوب می‌رانند و این درست نیست. باید به قول دکارت، همه چیز را از همه چیز، جدا کنیم و نشان دهیم سایه روشن‌های هر قضیه کجاست؟
نامه‌های تقی‌زاده به ستارخان نشان می‌دهد که به او ارادت داشت، اما گفته می‌شود که وی در دعوت هسته انقلابی و آزادیخواه تبریز به تهران و سرکوبی آن که مُنجَر به زخمی و زمین‌گیر‌شدن ستارخان و کُشته‌شدن باقرخان شد، بی‌تقصیر نبود. برخی واکنش وی به وقایع آذربایجان در سال ۱۳۲۵، و ورود ارتش به تبریز را نیز زیر سؤال می‌برَند، اما اینکه او خائن به میهنش بوده یا سرسپرده انگلیس، که مرتجعین غالب و مغلوب بارها تکرار کرده و می کنند، واقعیت ندارد. اکنون اسناد دخالت انگلستان در ایران در دسترس پژوهشگران است(نه تنها از انگلیس بلکه از آرشیوهای روس)، هیچ اشاره‌ای به اینکه تقی‌زاده برای انگلستان کار کرده ندارد، بعکس، او مخالف هرگونه دخالت و فشار دولت انگلیس در سیاست ایران علیه دکتر مصدق بود.
در واقع تقی‌زاده عاملی بود که باعث شد فشار مخالفین مصدق، که از حمایت انگلیس برخوردار بودند، کمتر شود. هستند کسانیکه وی را نماد غرب‌زدگی، و تهاجم مدنیت جدید به ارزش‌های سنتی و مذهبی معرفی کرده، می‌گویند گرچه زمانی عَلَم‌دار مبارزه بر ضد استبداد محمدعلی میرزا بود، اما بعداً در مقابل رضاشاه، لُنگ انداخت و مانند غلام حلقه‌به‌گوش سر تعظیم فرود آورد...
جنبه‌هایی از زندگی سیاسی او هنوز آنچنان که باید روشن نیست و ازهمین‌رو انتقام مشروعه‌خواهان را از او می‌گیرند و به او نیش می‌زنند که حقوق‌بگیر انگلیس بوده، با فراماسون‌ها(که لابد در اجنبی پرستی و وابستگی خلاصه می‌شود)، رابطه داشته و محاکمه و قتل شیخ شهید، شیخ فضل‌الله نوری هم زیر سر او است! و...
از حُب و بغض مرتجعین که بگذریم، این اتهامات از سوی کسانی هم مطرح شده که اراده نیک دارند اما گاه با همه چیز ایستا برخورد می‌کنند. غافل از اینکه اگر هر فردی را از مَجرا و منظر تاریخی نگاه کنیم، با پیچیدگی‌های متعددی در شخصیت وی روبرو می‌شویم. کسانی که سیدحسن تقی‌زاده را از نزدیک و خوب می‌شناختند، بدون آینکه او را خالی از اشتباه بدانند، مردی اخلاقی و با اصول خوانده‌اند. ضمناً خود تقی‌زاده هیچوقت این اتهام را نپذیرفت که در محاکمه و قتل شیخ فضل‌الله نوری نقش داشته‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدحسن تقی‌زاده، شهریور ۱۲۵۷ در خانواده‌ای روحانی در تبریز به دنیا آمد و ۸ بهمن ۱۳۴۸ در تهران جان سپرد. وی از رجال سیاسی بحث‌انگیز معاصر و در زمره کسانی است که مخالف و موافق بسیار دارد. گفته می‌شود از چهار سالگی، به تشویق پدر، خواندن قرآن را آغاز و در پنج سالگی آن را ختم کرد که غریب می‌نماید. شاید منظور جزو سی‌ام قرآن یا همان«عم‌جزو» بوده نه ختم همه قران در پنج سالگی! آنهم وقتی از هشت سالگی به تحصیل مقدمات عربی پرداخته‌است. از نوجوانی با ریاضیات و هیئت جدید آشنا شده و سپس، در مدرسه مموریال تبریز درس خوانده و علوم جدید و زبان فرانسوی آموخته‌است.
مدرسه مموریال، از مدارس قدیم شهر تبریز بود و از معلمان مشهور آن هوارد باسکرویل معلم آمریکایی این مدرسه بود که در نبردی به همراه مشروطه‌خواهان جان باخت.
...
تقی‌زاده چند سال بعد، بر اثر آشنایی با نوشته‌های میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی(از روشنفکران پیش از مشروطیت)، میرزا ملکم خان و نویسندگان تجددخواه روزنامه‌های فارسی خارج از کشور مانند اختر، پرورش، ثریا، حبل‌المتین و حکمت، همچنین کتب عربی چاپ مصر و ترکی چاپ عثمانی، به افکار آزادی‌خواهانه و تجددطلبانه علاقمند شد و برای ترویج این اندیشه‌ها، محفلی در تبریز تشکیل داد و تأسیس مدرسه‌ای با هدف ترویج آموزش به روش جدید را در سرداشت، اما بر اثر مخالفت شماری از روحانیان که برایش پاپوش دوختند، آن مدرسه پا نگرفت. 
او سپس با همکاری محمدعلی تربیت، میرزا حسین‌خان عدالت و یوسف اعتصامی(پدر پروین اعتصامی) به قصد ترویج معارف و آشنا‌ساختن مردم به اصول حکومت ملی و آزادی‌طلبی، کتاب‌فروشی تربیت را تأسیس کرد که کتب فرنگی و عربی جدید می‌فروخت و محل آمد و رفت متجددان و آزادیخواهان آذربایجانی بود. این کتاب‌فروشی، بعدها در دوره استبداد صغیر غارت شد و آن را آتش زدند. آبان ۱۲۸۸ تقی‌زاده نوشت از مردم باغیرت دعوت می‌کنم که برای «دفع و حذف موهومات و سلب اعتقاد از روحانیون» و «فهماندن مضار استبداد روحانی» به «عموم» بکوشند.
استبداد صغیر به دوره‌ای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق می‌شود که از تیر ۱۲۸۷(۱۹۰۸ میلادی) با به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه آغاز گردید و در تیرماه ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) با فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان پایان یافت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدحسن تقی‌زاده با همکاری دوستان همفکرش نشریه «گنجینه فنون علم و ادب» را هم منتشر می‌کرد، که پس از یک سال و نیم انتشار، بر اثر سفر او و محمدعلی تربیت به خارجه و شیوع وبا در ایران، تعطیل شد. از دکتر احسان یارشاطر شنیده شده که کوشش برای فراهم‌آوری دانشنامه ایرانیکا را نخستین‌بار سیدحسن تقی‌زاده در سال ۱۳۲۷ خورشیدی با «گردآوردن گروهی از دانشمندان محقق به منظور ترجمة طبع اول دایرةالمعارف اسلام» و با تألیف گنجینه‌های «فنون علم و ادب» آغاز کرد. این نیت دانش‌پژوهانه را که به علل متفاوت به ثمر نرسیده بود، در سال ۱۳۴۸، با «پیشنهادی برای ترجمه و طبع جدید» آن دایرةالمعارف پی‌گرفتم و به انجام رسید.
...
تقی‌زاده ضمن سفر به قفقاز، عثمانی، لبنان، سوریه و مصر با برخی نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی، از جمله شیخ محمد عبده، محمد آقاشاه تختینسکی(مدیر مجله شرق روس)، جرجی زیدان، زین‌العابدین مراغه‌ای و جلیل محمدقلی‌زاده، رفت و آمد داشت، و بعد از حدود یکسال که در سفر بود، اوایل ۱۲۸۴ خورشیدی به ایران بازگشت و به محافل پنهانی مبارزان ضداستبداد پیوست.
...
آن ایام، جنبش مشروطه‌خواهی شروع شده بود و از داغ‌ترین کانون‌های آن بود. تقی‌زاده پس از پیروزی آزادی‌خواهان و افتتاح دورهٔ اول مجلس شورای ملی، به نمایندگی از سوی طبقه اصناف تبریز انتخاب شد و ظرف مدت کوتاهی رهبری جناح روشنفکر و تجددخواه مجلس را به دست گرفت. او عضو هیئتی بود که از طرف مجلس مأمور تدوین متمم قانون اساسی مشروطه شدند. بر پایهٔ همین متمم بود که حکومت مشروطه تعریف، و تفکیک قوای سه‌گانه و حقوق ملت در دستور کار قرار گرفت، و مرز میان شرع و عرف آشکار شد. تقی‌زاده در شمار کسانی بود که در هنگام تدوین متمم قانون اساسی بیش از همه با خرافه‌های مرتجعین مرزبندی داشت. در کتاب خاطرات خود نوشته‌است: «[محمد علی]شاه می‌گفت من مشروعه را قبول دارم و نه مشروطه را، آخوندها گفتند بله بله، همین درست است.» او از همان آغاز، انتقادهای تندی از نظام استبدادی به عمل می‌آورد، طرفدار تغییرات و اصلاحات بود و مواردی چون اصلاحات ارضی و حق زنان را هم برجسته می‌کرد. 
...
نطق‌های پرشور تقی‌زاده در مجلس، خشم محمدعلی شاه و درباریان را برانگیخت، و در جریان به توپ‌بستن مجلس و برقراری استبداد صغیر، دستور دستگیری‌اش را دادند اما او با علی‌اکبر دهخدا و تربیت و...راهی سفارت انگلستان در تهران شد و نقشه حکومت نگرفت. منتقدینش(دکتر مصدق هم) بعداً این روآوری را وابستگی به خارجیان برداشت کردند که واقعی نبود. در آن بگیر و ببندها، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین را کشتند، همچنین سیدجمال‌الدین واعظ را، که در حال فرار گیرافتاد. تقی‌زاده و دهخدا را هم اگر در آن بحبوبه می‌گرفتند می‌کشتند. او و چند تن دیگر بعداً به خارج از کشور تبعید شدند. تقی‌زاده نخست به فرانسه و سپس به انگلستان رفت. در آنجا به کمک ادوارد براون(خاورشناس و ایران‌شناس بریتانیایی که در زمینهٔ تاریخ و ادبیات ایران چند کتاب نگاشته‌‌است)، مدتی در کتابخانه دانشگاه کمبریج به کار فهرست‌برداری از کتاب‌های فارسی و عربی مشغول بود و موفق شد که مسائل ایران را به صحنه افکار عمومی بکشاند. تشکیل «کمیته ایران» کمیته ضداستبدادی ایران در لندن Persia Committee مرکب از نمایندگانی از مجلس انگلستان، که با مشروطه‌خواهان مساعدت کردند، از ثمرات تلاش‌های سیدحسن تقی‌زاده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در پی شدت‌گرفتن قیام مردم علیه استبداد، سیدحسن تقی‌زاده، اواخر سال ۱۲۸۷، مخفیانه وارد ایران شد. وقتی از قفقاز به تبریز برمی‌گشت، پدر سالخورده و مریض‌احوال حیدرخان عمواوغلی - انقلابی ایرانی و از فعالان مؤثر جنبش مشروطه - با همهٔ پیری و نفس‌تنگی‌، او را تا رودخانهٔ ارس همراهی کرد.
...
تقی‌زاده به تبریز که رسید، در انجمن ایالتی آن شهر ضمن یک سخنرانی، وظایف مردم را در راه به ثمر‌رساندن انقلاب برشمرد و مبارزان را از هرگونه تندروی و تعدی به اموال مردم نهی کرد. البته او بیشتر مورد توجه روشنفکران بود و غالب مردم از ستارخان و باقرخان حرف‌شنوی داشتند که طبیعی بود.
...
تقی‌زاده پس از فتح تهران در تیرماه ۱۲۸۸، راهی پایتخت شد و به عضویت «هیئت مدیره موقتی» درآمد که تا تشکیل دولت جدید، اداره کشور را به دست می‌گرفت.
شنیده شده، پس از خلع محمدعلی میرزا از پادشاهی، عین‌الدوله به ملاقات سردار اسعد بختیاری و محمدولی خان تنکابنی می‌رود تا هر عقوبتی را که صلاح بدانند، در موردش اجرا کنند، آن دو از او می‌خواهند که به منزل خود بازگردد. عین‌الدوله برای کمک به دولت ملی، املاک خود را در قراچه‌داغ به دولت واگذارد و افزون بر آن یکصد هزار تومان نیز پول نقد به سران حکومت پرداخت و قول ولایت فارس را گرفت، ولی پس از افتتاح مجلس و با اعتراض سیدحسن تقی‌زاده موضوع منتفی می‌شود.
تقی‌زاده در انتخابات دورهٔ دوم مجلس هم از تبریز به نمایندگی برگزیده شد و رهبری فراکسیون دموکرات را برعهده گرفت. اگر در مجلس اول، به سبب نطق‌های ضداستبدادی مورد غضب محمدعلی شاه قرار گرفت، در مجلس دوم به سبب دفاع از تفکیک دین از سیاست و لزوم عُرفی‌شدن جامعه، مخالفت آخوندها را برانگیخت و روحانیون نجف مانند ملا محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایه الاصول) و ملا عبدالله مازندرانی، دربارهٔ «فساد مسلک سیاسی» دموکرات‌ها و شخص تقی‌زاده، فتوا صادر کردند. متن آن فتوای ارتجاعی این است:
مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم،
مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم 
چون ضدیت مسلک سیدحسن تقی‌زاده که جدا تعقیب نموده‌است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسده‌اش علناً پرده برداشته‌است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع، بالکلیه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است. منعش از دخول در مجلس ملی و مداخله در امور مملکت و ملت بر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه اُمرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران ایدهم الله بنصره العزیز، واجب و تبعیدش از مملکت ایران فوراً لازم و اندک مسامحه و تهاون[سهل‌انگاری] حرام و دشمنی با صاحب شریعت(ع). بجای او امین دین‌پرست وطن‌پرور و ملت‌خواه صحیح‌المسلک انتخاب فرموده، [و] او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی عز اسمه، را اخطار فرمایند و
هر کس از او همراهی کند در همین حکم است،
ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم، قد صدر الحکم
من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شیخ عبدالله مازندرانی با اشاره به اینکه صحبت از تکفیر نبوده بلکه «حکم به فساد مسلک سیاسی او[تقی‌زاده] بوده‌است» می‌گوید: «این هم نه مطلبی بود که با گفتن و نوشتن یکی دو نفر باشد، بلکه اشخاصی که به ماها نوشتند از اعضای صحیحه مجلس و غیر هم کسانی هستند که ملت‌خواهی و مسلمانی آنها قطعی است…»
آیا منظورش سیدعبدالله بهبهانی هم هست؟ آنزمان البته، بهبهانی عضویت مجلس را نداشت و اشاره به امثال وی را باید در دسته‌ای که «با غیرهم که ملت‌خواهی و مسلمانی آنها قطعی است» حدس بزنیم.
...
طبق روایت تقی‌زاده، سید عبدالله بهبهانی(از رهبران جنبش مشروطه ایران) در مجلسی که با تقی‌زاده ترتیب داد پیشنهاد می‌کند که وی نسبت به حکم علمای نجف تواضع کند و سپس به دیدارشان برود، و اضافه می‌کند که «ما هم ترتیب می‌دهیم خیلی با احترام شما را بپذیرند… و خیلی با احترام برمی‌گردید.» تقی‌زاده می‌گوید: «آقا خود شما عقیده دارید رویّه من بر خلاف اسلام است؟ بهبهانی جواب می‌دهد نخیر. گفتم پس بردار تلگراف کن… من التماس نمی‌کنم.»
...
۸ شهریور ۱۲۸۶، که امین‌السلطان معروف به اتابک توسط عباس آقا تبریزی از اعضای انجمن آذربایجانی‌ها ترور شد به دلیل مخالفت‌هایی که تقی‌زاده با اتابک داشت، متهم به شرکت در قتل شد. تقی‌زاده، وی را نه امین‌السلطان، بلکه «خائن‌السلطان» و وطن فروش خوانده بود و اتابک هم از همان ابتدای ورود تقی‌زاده به تهران با وی مخالفت می‌ورزید.
...
۲۳ تیر ۱۲۸۹، سید عبدالله بهبهانی ترور شد و در شهرهای بزرگ ایران آشوب به بار آورد، این بار هم دموکرات‌ها، ازجمله تقی‌زاده به آمریت یا مشارکت در ترور زیر سؤال رفتند و وی مجبور به ترک تهران شد بویژه که امثال احمد کسروی هم، او و حیدرخان عمواوغلی را در همین رابطه زیر سؤال برده بودند. آخر سر، محمدعلی تربیت(که قوم و خویش و هم‌خانه تقی‌زاده بود) به قصاص ترور سید عبدالله بهبهانی، به قتل رسید. گفته می‌شود وی دستی در این ترور نداشت...
بعد از ترور بهبهانی، تقی‌زاده از تهران راهی تبریز شد اما در آنجا زیر فشار روس‌های ضدمشروطه بود و ناچار و از بیم جان بهمن ۱۲۸۹ از ایران رفت و به استانبول گریخت.
از بس علیه تقی‌زاده تبلیغ شده بود، وقتی تابوت بهبهانی را می‌بردند جمعیت شعار می‌داد: 
فقیهی که اسلام را بود پشت، تقی‌زاده گفت و شقی‌زاده کشت
احمد کسروی در «تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان جلد یک صفحه ۱۳۰ و ۱۳۱، ترور بهبهانی را به گروه تقی‌زاده نسبت می‌دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استبداد و ارتجاع، همیشه در طول تاریخ تبعید و مهاجرت را به دنبال داشته است. حوادث پس از انقلاب مشروطه در ایران هم بسیاری از فعالان این انقلاب را مجبور کرد تا در دوره‌های مختلف وطن‌شان را ترک کنند. همانطور که گفتم تقی‌زاده که در تبریز نیز زیر فشار بود از ایران رفت. او تا ۱۴ سال از میهنش دور بود. نزدیک به دو سال در استانبول بود، و با محمدامین رسول‌زاده سردبیر تبعیدی روزنامهٔ ایران نو، همچنین با اعضای جمعیت اتحاد و ترقی که طرفداران جدی تجدد و نوسازی بودند معاشرت داشت. سپس راهی فرانسه و انگلستان شد. در انگلستان حدود شش ماه در کتابخانه موزه بریتانیا به مطالعه و پژوهش پرداخت. در این بین، در انتخابات دورهٔ سوم مجلس غیاباً به وکالت برگزیده شد، اما به ایران بازنگشت. اردیبهشت ۱۲۹۲، یک سال پیش از شروع جنگ جهانی اول به آمریکا رفت و حدود دو سال آنجا، در کتابخانه‌ای در نیویورک به فهرست‌نگاری کتاب‌های عربی، فارسی و ترکی اشتغال داشت.
با شروع جنگ جهانی اول، دورهٔ تازه‌ای در زندگی تقی‌زاده آغاز شد، و این بار او که تا آن زمان به دوستی با دولت انگلستان متهم بود، در چهرهٔ سازمان‌دهندهٔ اصلی فعالیت‌های ضدانگلیسی ملیون ایرانی در حمایت از آلمان ظاهر شد. پس از امضای قرارداد سن پترزبورگ(۱۹۰۷) بین روسیه و انگلستان که ایران را به سه بخش تقسیم می‌کرد، دولت آلمان که به طیفی از ملیون ایران نزدیک شده بود، جنگ را فرصت مناسبی برای بهره‌برداری از احساسات ضد روسی و ضد انگلیسی ایرانیان می‌دانست. مأموران سیاسی آلمانی کوشیدند تا از راه برقراری ارتباط با شخصیت‌های بلندپایهٔ ایرانی در داخل و خارج از کشور، آن‌ها را با خود همراه کنند. چنین بود که کنسول آلمان در نیویورک با سیدحسن تقی‌زاده تماس گرفت و او را به برلین دعوت کرد، و نامبرده، ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۱۵ وارد آلمان شد و در برلین تشکیلاتی به نام کمیتهٔ ملیون ایران را بنیاد نهاد که فعالیت‌های ضد روسی و ضد انگلیسی ملیون را سازماندهی می‌کرد. عده‌ای از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی ایرانی مانند محمدعلی جمال‌زاده، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر، محمد قزوینی و ابراهیم پورداود همچنین حسینقلی نواب، سفیر ایران در برلین، که از دورهٔ مجلس اول در تهران با تقی‌زاده دوستی داشت با این کمیته همکاری می‌کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدحسن تقی‌زاده کمی بعد با تأسیس مجلهٔ کاوه در برلین، گام مهمی در راه گسترش فعالیت سیاسی ایرانیان در برابر انگلستان و روسیه برداشت. اکنون اسناد منتشرشدهِ وزارت امور خارجه آلمان، همچنین نامه «اسکار مان»، خاورشناس آلمانی، برای وزارت امور خارجه، زمینه‌های انتشار «کاوه» را که زمانی با واکنش‌های نفرت‌بار مخالفان تقی‌زاده روبرو می‌شد، روشن کرده و نشان می‌دهد چقدر آن مخالفت‌ها با بی اطلاعی و عناد همراه بوده، براستی که زمان احکم‌الحاکمین است. کاوه، نشریه‌ای سیاسی و فرهنگی بود که بودجهٔ آن را دولت آلمان تأمین می‌کرد، و مقالات آن تا حد زیادی از آلمان طرفداری می‌کرد. تقی‌زاده در طول جنگ به مبارزه سیاسی، سازماندهی نیروها، روزنامه‌نگاری، مقاله‌نویسی و تماس و دیدار و گفتگو با اشخاص بانفوذ و مؤثر مشغول بود. چند سفر به اتریش و سوئیس و دانمارک و سوئد رفت، و در دانمارک موافقت پروفسور جورج براندس، نویسنده و منتقد دانمارکی، را به نگاشتن رساله‌ای در دفاع از ایران جلب کرد که حاصل آن اثری در وصف جنایت‌های روسیه و انگلستان در ایران بود. وی در کنگرهٔ بین‌المللی سوسیالیست‌ها در سوئد در تابستان ۱۲۹۶ خورشیدی هم شرکت داشت و بیانیه‌ای با عنوان «دادخواهی ملت ایران» خطاب به اعضای کنگره منتشر کرد. پس از پایان جنگ جهانی اول، تماس‌های میان دولت ایران با او آغاز شد و از جانب دولت به چند مأموریت سیاسی رفت، ازجمله در اردیبهشت ۱۳۰۱ برای انعقاد معاهدهٔ تجاری ایران با روسیهٔ شوروی روانهٔ مسکو شد.
تقی‌زاده در انتخابات دوره چهارم مجلس باز هم غیاباً به نمایندگی انتخاب شد، اما نپذیرفت و به ایران نرفت. در دولت مستوفی‌الممالک به وزارت خارجه انتخاب شد، اما این سِمَت را هم نپذیرفت. تابستان ۱۳۰۳، با انتخاب‌شدن به عنوان وکیل دوره پنجم مجلس شورای ملی، وارد تهران شد و مورد استقبال مشروطه خواهان قرار گرفت. (چهار سال بعد از وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹)
در کودتای ۱۲۹۹، قوای قزاق وارد تهران شده، ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند و از طرف رضاخان(رضاشاه بعدی) اعلامیه‌ای در ۹ ماده تحت عنوان «حکم می‌کنم» صادر و به در و دیوار شهر تهران چسباندند و آخر سر او بر اوضاع مسلط شد.
تقی‌زاده که در هیر و ویر جنگ جهانی اول، به آلمان گرایش داشت و زمانی می‌گفت: «ایرانی‌ها آلمان را مثل پیغمبر، حضرت داود، می‌دانستند که آمده آنها را نجات دهد»، بعد از شکست آن کشور در جنگ، از نخستین کسانی بود که رابطه با آمریکا را بر سر زبان‌ها انداخت و این در دورانی است که فقط انگلستان در ایران برو و بیا داشت. وی آذر ۱۳۰۰ خورشیدی (دسامبر ۱۹۲۱) در نامه‌ای به محمود افشار شاعر و روزنامه‌نگار ایرانی نوشته بود: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکایی‌ها به ایران و...است سر بگیرد، کارها به جاده اصلاح می‌افتد…» 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گمان می‌رفت سیدحسن تقی‌زاده تمام کوشش خود را به کار می‌بَرد که سردار سپه به سمت استبداد نرود، اما وی مقالاتی با عنوان «یک مشت تصورات بی ادعا» منتشر کرد که در آن ضمن اشاره به سه رکن اصلی ترقی، که از نظر وی حکومت قادر قاهر ثابت و مستشاران خارجی و مجلس شورای ملی بود، به ستایش از تمرکزگرایی رضاخان، و تجدد آمرانه او پرداخت. البته او با اینکه از تجدد آمرانه رضاخان حرف می‌زد، در مواردی به وی ایراد و انتقاد هم می‌کرد. از جملهٔ، موضوع انتقال سلطنت به رضاخان. در آبان ۱۳۰۴، نمایندگان پنجمین دوره مجلس شورای ملی، ماده واحده «انقراض دودمان قاجار و خلع احمدشاه» را مورد بحث و رای‌گیری قرار دادند. از ۸۵ نماینده حاضر ۸۰ نفر رأی مثبت دادند و ۵ نفر ممتنع. تنها ۴ نماینده (حسن تقی‌زاده، محمد مصدق، حسین علاء و یحیی دولت‌آبادی) در مخالفت علنی با انقراض قاجاریه در مجلس نطق کردند. در آن جلسه تقی‌زاده اعلام داشت که «در مقابل خدا و ملت و مملکت و تاریخ خودمان و در مقابل نسل‌های آتیهٔ این ملت می‌گویم که به عقیده بنده این ترتیب و این وضع مطابق ترتیب قانون اساسی نیست و صلاح این مملکت هم نیست...».
شاید رضاشاه به همین خاطر، پس از استقرار سلطنت خود منصبی به تقی‌زاده نداد اما وی در کنار مخالفان پرنفوذ رضاشاه، از حوزهٔ انتخابیهٔ تهران وارد مجلس ششم هم شد. مرداد ۱۳۰۷ پس از پایان دورهٔ مجلس ششم، رضاشاه تصمیم گرفت مجلس را کاملاً مطیع خود کند، بنابراین از انتخاب افرادی مانند تقی‌زاده، جلوگیری کرد. وی مدت دو سال خانه‌نشین بود و بسیار تنگدست. به پیشنهاد تیمورتاش، والی خراسان شد و کمی بعد با سمَت وزیرمختاری به لندن رفت.
در فروردین ۱۳۰۹ در کابینه مخبرالسلطنه، وزیر طُرق و شوارع شد و بعداً در عین کفالت وزارت مزبور، مسؤولیت وزارت مالیه را هم بعهده گرفت.
...
سیدحسن تقی‌زاده گرچه همه توانایی خود را در راه نظم و ترتیب‌دادن به امور مالی کشور، قانونمندی و سازماندهی صحیح به کار گرفت، اما بفرموده، در الغای قرارداد دارسی و تجدید آن با شرایطی خلاف منافع کشور مشارکت کرد و طوفانی از لعن و ناسزا و اتهام را، بر ضد خود برانگیخت. بارها گفته بود: «کاش قبل از امضاء آن، مُرده بودم.»
(قرارداد ۱۹۳۳ قراردادی بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره رضاشاه پس از الغای قرارداد دارسی منعقد شد. ویلیام ناکس دارسی، در سال ۱۹۰۱ با دولت ایران قراردادی برای اکتشاف و استخراج نفت در ایران امضا کرده بود.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقی‌زاده بعدها در نطق مشهور خود در مجلس تصریح کرد قرارداد مزبور زمانی تمدید شد که «برای کسی در این مملکت اختیاری نبود و هیچ مقاومتی در برابر اراده حاکم مطلق آن عهد نه مقدور بود نه مفید» لذا «شد آنچه شد، یعنی کاری که ما چند نفر مسلوب‌الاختیار به آن راضی نبودیم و بی‌اندازه و فوق هر تصوری ملول شدیم. من خودم هیچ وقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصوری در این کار یا اشتباهی بوده نقص بر آلت فعل نبوده بلکه تقصیر فاعل بود...[اقرار می‌کنم که] بهتر بود ولو با فدای نفس هم باشد انسان از این تقصیر فرضی غیراختیاری دور و بی‌دخالت در آن بماند...» (کیهان شماره ۱۷۴۷، مورخه ۲۷/۱۱/۹، مذاکرات مجلس)
...
همان ایام، از سوی حکومت مردم وادار شده بودند جهت سپاسگزاری از به اصطلاح «استیفای حقوق ملی» به دست توانای اعلیحضرت همایونی، کوچه و بازار را چراغانی کرده، نمایش‌ها ترتیب دهند و شادمانی‌ها کنند و مراتب شکرگذاری خود را در صفحات مطبوعات منعکس نمایند...
مذاکره برای انعقاد قرارداد جدید(قرارداد ۱۹۳۳) را، که به مدت چند هفته با نمایندگان انگلستان جریان داشت، محمدعلی فروغی، علی‌اکبر داور، حسین علا، تقی‌زاده و مخبرالسلطنه انجام می‌دادند. تقی‌زاده تمدید قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته‌است. واقعش اگر تقی‌زاده نگفته بود ما آلت فعل بودیم، و این خودکشی سیاسی را، به نفع منافع ملی نمی‌کرد، بعداً مصدق نمی‌توانست در دادگاه لاهه بگوید کسی که این قرارداد را امضا نموده، تصریح کرده، آلت فعل بودم. مصدق با استناد به همین موضوع، آن قرارداد را باطل اعلام کرد. سیدحسن تقی‌زاده در مجلس گفته بود رضاشاه به اتاقی رفت و از اتاق بیرون آمد و دستور داد قرارداد را امضا کنید. ما آلت فعل بودیم. 
او مدتی پس از انعقاد قرارداد جدید نفت، از وزارت کناره گرفت و به روایتی برکنار شد.
برخی که هنوز هم به تقی‌زاده اتهام خیانت و سرسپردگی می‌زنند، نقد دکتر مصدق را عَلَم می‌کنند که طی نطقی در دوره شانزدهم مجلس وی را در رابطه با قرارداد ۱۹۳۳ «عامد و عامل» خواند. تقی‌زاده در دوره ملی شدن صنعت نفت مورد وثوق دولت مصدق بود و مصدق کسی نبود که با آدم خائن و سرسپرده راه بیاید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش‌هایی از سخنرانی سیدحسن تقی‌زاده، در مورد خُلقیات رضاشاه و تمدید قرارداد نفت
...(...) اعظم وقایعی که در این مملکت اتفاق افتاد ظهور شخص با اقتداری بود که درجه تسلط و قدرت او بر همه چیز این مملکت و حتی نفوس و اموال و اعمال مردم آن، روز به روز تزاید گرفت و عاقبت به جایی رسید که اگر آقایان محترم دور از آن زمان بودند من در یک روز تمام صحبت هم قادر بر تصویر کامل آن نمی‌شدم...(...) آن شخص اقدامات و اعمال خوب زیادی داشت و قطعاً وطن‌دوست و خیرخواه این مملکت بود، لیکن این صفات خوب برحسب ضعف طبیعت بشری با بعضی نقص‌های تأسف‌آمیز که جز گرفتاری طبیعی و عدم شمول عنایت و توفیق الهی نامی بدان نمی‌توانم بدهم و ضمناً با بعضی اشتباهات هم توأم بود و من نمی‌خواهم نه از آن نقائص معدود و نه از آن اشتباهات که در مقابل اعمال شایسته تحسین او جزیی بود، حرف بزنم...(...) خداوند او را رحمت کند و از هر تقصیر هم که داشته بگذرد ما در گذشته هم مردان بزرگی داشتیم که صیت[آوازه] کارهای بزرگ و مفید آن‌ها هنوز باقی و بعضی جاودانی است ولی نقص‌های آن‌ها و حتی بعضی تقصیرهای بزرگشان یا فراموش شده یا از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم و چشم می‌پوشیم. من این جمله را به اقتضای حکم وجدان و انصاف عرض کردم نه برای خوش آمد ستایش‌گران واقعی یا صوری غیر صمیمی آن مرحوم و خود می‌دانم که از طرف دیگر، با گفتن این چند جمله حق و انصاف‌پرستانه، جمعی دیگر از منتقدین اعمال وی را که مردم خوب و صالح هم درمیان آن‌ها کم نیست و به ناحق هم نیستند ناخوشنود می‌کنم خصوصاً آنان را که مستقیماً صدمه دیده‌اند...از این طبقه اخیر باکمال خلوص عذر می‌خواهم و البته تصدیق دارم که یکی از نقائص عمده آن شخص بزرگ که لطمه بر نام بزرگ او وارد آورد همین افراط در سخت‌گیری و صدمه‌زدن به کسانی بود که به جهتی از جهات حتی جهت خیلی جزیی از آن‌ها ناراضی می‌شد و اگر این صدمه‌دیدگان توجه به این مطلب نمایند که من خود نیز مورد بی‌مهری ایشان شدم و اگر در دسترس بودم شاید مورد نظر همان صدمات شده بودم...
امتیاز دارسی... داستان خیلی درازی دارد و چند سال طول کشید و اسناد و اوراق آن در ضبط وزارت مالیه باید موجود باشد. عاقبت حوصله شاه تنگ شد و شاید تعویق کار را حمل بر مماطله[در انتظار نگه‌داشتن] می‌نمود و ضمناً میل نداشت حتی یک قید هم از قیود قدیمه به شکل سابق برای مملکت باقی بماند. یک روز بَغْتَةً [ناگهان] مصمم شد امتیاز را فسخ کند و حکم برای این کار داد و واضح است که هم حکم او همیشه بدون تخلف و استثناء در یک ساعت اجرا می‌شد و هم در این مورد بالخصوص که بسیار و به اعلی درجه خاطرش متغیر بود احدی را یارای چون و چرا و نصیحت به او نبود پس این کار اجرا شد... این چند کلمه را به‌طور اجمال گفتم و باز خودداری از توضیحات مفصل علنی دارم و آنچه هم قال قیل شود محض ملاحظه شخص خود مصالح مملکت را فدا نکرده و جوابی در جلسه علنی نخواهم داد فقط همینقدر باید بگویم که تا آنجا که من می‌دانم و خدا نیز شاهد است اصلاً سوءنیتی از طرف هیچ‌کس یعنی هیچ ایرانی ابداً نبوده‌است اما موضوع دوم یعنی سهم بنده در این امر از اول تا آخر که شاید بعضی اشخاص خالی از بی‌غرضی در این قسمت بیشتر علاقه‌مند باشند تا به اصل موضوع اولی، باید عرض کنم که بنده در این کار اصلاً و ابداً هیچگونه دخالتی نداشته‌ام جزء آن که امضای من پای آن ورقه است (خنده شدید نمایندگان و مخبرین جرائد) و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع می‌کردم و مال کسی دیگر بود و لابد حتماً یکی فوراً امضاء می‌کرد هیچ نوع تغییری را در آنچه واقع شد و به هر حال می‌شد موجب نمی‌شد و امتناع یکی از امضاء اگر اصلاً امتناعی ممکن بود در اصل موضوع یعنی انجام آن امر هیچ تأثیری ولو به قدر خردلی نداشت…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ۱۳۱۳ تقی‌زاده با سِمَت وزیرمختاری به فرانسه رفت. در همان سال از وی خواسته شد که جلو مطالب تند دربارهٔ رضاشاه را در مطبوعات فرانسه بگیرد اما پاسخی که تقی‌زاده دربارهٔ آزادی قلم و مطبوعات در فرانسه داد، مقبول اعلیحضرت نیفتاد. در همان ایام نوشته‌ای از تقی‌زاده در مجله تعلیم و تربیت انتشار یافت که در آن با مصوبات شورایی به نام اصلاح فرهنگ در وزارت جنگ مخالفت شده بود. این مقاله خشم و غضب رضاشاه را برانگیخت و تقی‌زاده که باور داشت باید همگام با حکومت برای اجرایی‌کردن اصلاحات وارد میدان شد، عملاً از تأثیرگذاری جدّی بازماند. بعد از نگارش آن مطلب، او را به ایران فراخواندند. در عصری که تیمورتاش و داور هم قدر ندیدند و بر سرشان آن آمد که می‌دانیم، او بدرستی خطر را احساس کرد و به ایران بازنگشت و از پاریس به برلین رفت و در پاییز ۱۳۱۴خورشیدی(۱۹۳۵) در مجمع بین‌المللی خاورشناسان در رُم شرکت کرد. در لندن و کمبریج شش سال به تدریس و تحقیق مشغول بود و به دور از غوغای سیاست، پُربارترین سال‌های عمر علمی و تحقیقی خود را گذراند. بخشی از تحقیقات ارزنده او محصول فراغت عمر همین دوره است. متأسفانه از اواسط دوره پادشاهی رضاشاه، با تحکیم پایه‌های استبداد شخصی او و جابجایی‌ای که این دگرگونی در ترکیب کارگزاران حکومتی به دنبال آورد، تقی‌زاده و امثالِ او از صحنه سیاسی کشور حدف شدند. او تا پایان حکومت رضاشاه به ایران نیامد و درواقع نتوانست بیاید. سرنوشت امثال داور و تیمورتاش جلوی چشمانش بود.
...
جنگ جهانی دوم، سقوط رضاشاه، اشغال ایران، تغییر فضای سیاسی کشور، تشکیل کابینه محمدعلی فروغی و بر سر کار آمدن دوستان تقی‌زاده، دوباره او را از دنیای علم و تحقیق به سپهر سیاست بازگردانید. در ۵ آبان ۱۳۲۰ به سِمَت سفارت ایران در لندن منصوب شد. همچنین در مقام رئیس هیئت ایرانی در سازمان ملل، دعاوی ایران را علیه تجاوز و اشغال روسیه شوروی در شورای امنیت طرح و از آن دفاع کرد. در ۱۳۲۳ به مقام سفارت کبرا ارتقاء یافت. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده مردم تبریز در مجلس پانزدهم انتخاب شد. او درواقع به فضا و محیطی وارد شد که به کلی تغییر کرده بود. جّو سیاسی پُر تنش و خصومت‌آمیز بود. در مجلس آماج انتقادهای شدید قرار گرفت و در نطق‌های جنجال‌برانگیز نمایندگان مخالف، به لحاظ مشارکت در تمدید قرارداد نفت، به خیانت به کشور و سرسپردگی انگلیس و تبانی به زیان کشور متهم گردید که زمان نشان داد آب از سرچشمه دیگری گِل‌آلود بود. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گذشته نیز بودند کسانی – حتی میان دولتمردان – که پشت هر رویداد دسیسه و دست‌های پنهان می‌دیدند، و مَنقاش به دست اینجا و آنجا توطئه کشف کرده و پشت هر کاسه‌ای به دنبال نیم کاسه می‌گشتند. برخی تصور می‌کردند که حتی انقلاب مشروطیت حیله‌ی بزرگ بریتانیا برای کاستن از نفوذ روسیه تزاری در ایران بوده‌است.
سیدحسن تقی‌زاده در یکی از نامه‌هایش به وزارت خارجه می‌نویسد:
«نمی‌دانم به چه سبب یک مرض عمومی وهم، به بسیاری از مردم مملکت ما دست داده که درست مثل وبای مالیخولیا شده و هیچ فرقی با مرض طبی عمومی ندارد و آن این است که یک اعتقاد عمومی پیدا شده که انگلیسی‌ها مثل جن و پری در همهٔ امور دست دارند و مانند قضا و قدر کل امور جاریه از کوچک و بزرگ حتی مقدرات اشخاص و ترفیع رتبه مأمورین و انتخاب وکیل برای مجلس یا انجمن بَلدیّه و تعیین معلمی برای تدریس در مدارس ابتدایی و مأموریت حاکم جوشقان، تابع ارادهٔ آن‌هاست و به انگشت آن‌ها می‌گردد»

زمانی این پندار که حتی کوچکترین رویدادهای کشور نیز نتیجه‌ی دسیسه و دخالت دستهای نامرئی انگلیس است چنان گسترش پیدا کرد که نه فقط مردم کوچه و بازار، بلکه مقامات عالیه هم به آن مبتلا بودند. رضاشاه که انکار نمی‌کرد انگلیسی‌ها او را در سال ۱۲۹۹ به قدرت رسانده‌اند، گاه خودش هر کاری را از طرف آنان می‌دید. برای مثال، در سال ۱۳۱۵ به مقام‌های ایرانی دستور داد ولیعهد محمدرضا[پهلوی] را در بازگشت از سوئیس، از راه لبنان و عراق که دولت‌هایشان زیرنفوذ انگلیس بودند، به ایران نیآورند و گفته بود شما نمی‌دانید دشمنان من چه کسانی هستند. او را از راه روسیه برگردانید. Wiber, Reza Shah Pahlavi,p,175
...
بروایت خود تقی‌زاده هنگامی که او در مقام وزیر دارایی می‌خواسته مقداری شمش طلا را با کشتی از بندر فرانسوی مارسی به ایران منتقل کند، شاه شکی نداشت که انگلیسی‌ها محموله را پیش از آنکه به آب‌های ساحلی ایران برسد مصادره خواهند کرد. تقی‌زاده می‌گوید رضاشاه حتی گمان می‌کرد پسرش محمدرضا با انگلیسی‌ها ساخته‌است. (زندگی طوفانی ص ۳۶۳)
رضاشاه بلندپایه‌ترین افسر خود سپهبد امیراحمدی را، صرفاً به این دلیل که یکبار با سفیر انگلیس «سر پرسی لورین» ملاقات کرده، از حیثیت ساقط کرد. این موضوع در خاطرات سپهبد امیراحمدی آمده‌است.
در چنین جوّی، امثال سیدحسن تقی‌زاده را هم، دست‌پرورده و حتی حقوق‌بگیر دولت انگلیس خوانده‌اند. در حالی که کسی سند و شاهدی برای اثبات این اتهام نداشت (و تا همین الآن ارائه نشده‌است). او چه حقوق‌بگیری بود که در تنگدستی زندگی می‌کرد و با اینکه در مقطعی، رئیس مجلس سنا و وزیر دارایی بود، وقتی همسرش در بستر بیماری افتاد، آه در بساط نداشت و تا پایان عمر در خانه اجاره‌ای زندگی می‌کرد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سال ۱۳۲۸، در نخستین انتخابات مجلس سنا، سیدحسن تقی‌زاده، به عنوان یکی از سناتورهای تهران انتخاب شد و مدت شش سال، که بخشی از آن مصادف با سال‌های بحرانی نهضت ملی‌شدن صنعت نفت بود، ریاست مجلس سنا را به عهده داشت. با آنکه مناسبات شخصی او و دکتر مصدق پس از مجلس پنجم تیره شده بود، آنچنان که گفته‌اند در برابر دولت ملی‌گرا و سیاست‌های ضدانگلیسی دکتر مصدق، روشی محتاطانه، دوراندیشانه و گاه نیز تا حدودی تعدیل‌کننده تصمیمات مجلس شورای ملی، را در پیش گرفت. در برابر فشارهای سیاسی مخالفان دکتر مصدق، تقی‌زاده از وی حمایت کرد.
خودش تعریف کرده‌است زمانی که مصدق در زندان بود، سرلشکر آزموده به خانه من آمد و تقاضا نمود تا در مورد رساله دکتری مصدق که به ظاهر شبهه دینی دارد، مطلبی را ضد مصدق ارائه کنم تا در دادگاه بهتر بتوانند وی را محکوم کنند، اما من بی‌اختیار خنده‌ام گرفت، هم از اینکه نه مصدق را شناخته‌اند و نه کتاب او را فهمیده‌اند، پس به او[به آزموده] گفتم... بروید و خودتان را ملعبه نکنید و دست از این کارهای غلط بردارید.
سیدحسن تقی‌زاده در سال‌های پایانی عمر، توان حرکت را از دست داد و دچار فلج پا شد و در برخی مجامع با صندلی چرخدار ظاهر می‌شد و سرانجام در ۸ بهمن ۱۳۴۸، در انزوا در ۹۲ سالگی درگذشت. جنازه او از مسجد سپهسالار تشییع و از برابر ساختمان مجلس شورا عبور داده شد و در مقبره ظهیرالدوله دفن گردید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وی سرد و گرم زیاد چشیده و رنگ و‌وارنگ بسیار دیده بود. از بزرگان صدر مشروطه و کسانی همچون عبدالحسین تیمورتاش، محمدعلی فروغی، قوام السلطنه و دکتر مصدق خاطره داشت. مرد سیاست بود اما یک دم از مطالعه و پژوهش غافل نبود.
کارهای علمی - فرهنگی آن مرد دانشمند، طیف گسترده و متنوعی را دربرمی‌گیرد: تحقیق، تألیف، روزنامه‌نگاری، تدریس، کتاب‌شناسی، ایراد خطابه و سخنرانی، همچنین پشتیبانی از فعالیت‌های علمی - فرهنگی به لحاظ مقام و موقعیت سیاسی که داشت، مشارکت در تأسیس و سازماندهی نهادهای علمی و فرهنگی و مشاوره و رایزنی در این زمینه‌ها...
...
بخش عمده‌ای از نوشته‌ها و یادداشت‌های او، به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده و مجتبی مینوی که از دوستداران او بود، کتاب‌های عمده، سلسله خطابه‌ها و مقالات مهمش را معرفی و بررسی کرده‌است. از آثار تحقیقی تقی‌زاده، پژوهش دربارهٔ گاه‌شماری و تاریخ تقویم و نجوم در ایران، برجسته است. او در بحث «گاهشماری‌های قدیم ایرانی» به توجهِ نیاکان ما به اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی و… هم، اشاره می‌کند. تاریخ برخی مذاهب کهن در ایران و از جمله آیین مانی، تاریخ عرب جاهلی مقارن با ظهور اسلام و پژوهش دربارهٔ فردوسی و ناصرخسرو، نیز ازجمله تلاش‌های اوست. نگارش اولین مقاله اساسی راجع به فردوسی را به تقی‌زاده نسبت می‌دهند که نمی‌دانم چقدر واقعی‌ست.
وی در دانشگاه کمبریج انگلستان، دانشگاه کلمبیای آمریکا و دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی) دانشگاه تهران، به تدریس مواد درسی زبان فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران، تاریخ عرب در اوایل ظهور اسلام، تاریخ ادیان ملل قدیم و تاریخ علوم اسلامی اشتغال داشت. تقی‌زاده در عرصه اندیشه، به‌ویژه در دیدگاه‌هایش دربارهٔ فرهنگ و تمدن غرب، با مخالفت‌های شدید و مخالفانی جدی، تقریباً از همه سو، روبروبود. موضع او دربارهٔ فرهنگ و تمدن غرب، تغییر خط فارسی به لاتینی، ابتدا بسیار ناسنجیده و تحت تأثیر اندیشه کسانی همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده، جهت تسهیل آموزش سریع عامه(مانند ترکیه) بود. بعدها از دیدگاه پیشین عدول کرد و نگرش گذشته خود را به تندروی ایام جوانی و اشتیاق به اصلاح و پیشرفت میهنش نسبت داد. 
«اینجانب در بیست سال قبل تمایلی به قبول خط لاتینی برای فارسی داشته و رساله‌ای به اسم مقدمهٔ تعلیم عمومی در آن باب نوشتم ولی بعدها بواسطهٔ معایبی که در این کار دیدم و اندیشهٔ خطری که برای مایهٔ ادبی و زبان خودمان پیدا کردم از آن عقیده عدول نمودم و اینک استغفار می‌کنم.»
لزوم حفظ فارسی فصیح خطابه، مجلهٔ یادگار، سال پنجم، شمارهٔ سی‌وششم، اسفند ۱۳۲۶.
...
او می‌پنداشت که صنعتی‌شدن کشور، پیشرفت علمی، آزادی سیاسی و عقیده و رشد فرهنگی و آموزشی، از راه «اخذ بلاشرط آداب و عادات فرنگ» و دستور عمل قراردادن این شعار که: «ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی‌مآب شود و بس» میسر است. البته سال‌ها بعد در نامه‌ای به ابوالحسن ابتهاج نوشته‌: اگر من مَردم را به اخذ تمدّن فرنگی تشویق کرده‌ام، قصدم تقلید سفیهانه و تجملّی نبود… [بلکه] میل به علوم و مطالعه و بنای دارالعلوم‌ها و طبع کتب و اصلاح حال زنان و احتراز از تعدّد زوجات و طلاق بی‌جهت و پاکی زبان و قلم و احترام و درستکاری و دفع فساد و رشوه و… بوده‌است. ازاین گذشته منظور من از تمدنی که غایت آمال باید باشد، تنها با سوادی اکثریت مردم و فراگرفتن مبادی علوم یا تبدیل عادات و لباس و وضع و معیشت ظاهری آن‌ها به عادات و آداب غربی نیست بلکه روح تمدن و فهم و پختگی و رشد اجتماعی و روح تساهل و آزادمنشی و آزادفکری و، بخصوص خلاص‌شدن از تعصبات افراطی و متانت فکری و وطن‌دوستی محکم ولی معتدل و شهامت و فداکاری در راه عقاید خود است که هنوز به این مرحله نزدیک نشده‌ایم.
این فکر که ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم، دیدگاه خود تقی‌زاده نبود. این اندیشه به‌طور مشخص از عبدالله جودت روشنفکر عثمانی است. او و توفیق فکرت، به چنین نتیجه‌ای رسیده بودند که باید الگوی توسعه فرنگی را پیش رو داشت. البته تقی‌زاده فراتر از غرب، به تجدّد می‌نگریست. ازاین‌رو جذب گرایش و روش ذهنی شد که برای غرب موفقیت‌های سیاسی و اقتصادی به همراه داشت ازجمله نظم و انضباط غرب.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ آدمی نیست که فقط یک آدم باشد
هیچ آدمی نیست که فقط یک آدم باشد. هیچ لحظه‌ای از زندگی آدم هم فقط آن لحظه نیست. تمام تاریخی که پشت سر اوست او را می‌سازد و آن آدم هم در لحظه معین چیز معینی است. تقی‌زاده به رغم فراز و نشیب فراوان در سراسر عمر، خواهان اعتلای ایران بود، در جوانی از راه تقلید از تمدن غرب، و وقتی برف روزگار بر سر و صورتش نشست، از مسیر حفظ اصالت تمدن ایران. او در کهن‌سالی در بسیاری از عقاید دوران جوانی از جمله لزوم پذیرش ظاهری و باطنی تمدن غربی تجدیدنظر کرده بود،
پس ما با چند تقی‌زاده روبرو هستیم. تقی‌زاده جوان، آرمانگرا، انقلابی و اصلاحگر، تقی‌زاده محتاط، محافظه‌کار، سیاستمدار و کهنه کار و گاه همنوا با قدرت حاکم، تقی‌زاده عالم و محقق که در پژوهش‌هایش مو را از ماست می‌کشید...
جوانی دوره آرمان‌گرایی او بود. در میانسالی به اعتدال و میانه‌روی رسید و هرگاه مجال و فرصت می‌یافت فعالیت سیاسی می‌کرد و اگر عرصه را بر خود تنگ می‌دید کنج عافیت می‌گزید و سرگرم تحقیق و پژوهش در فرهنگ و تمدن ایرانی می‌شد.
تقی‌زاده دهه‌های سی و چهل شمسی در قیاس با تقی‌زاده جوان دوران انتشار روزنامه کاوه، یکی نیست. او زمانی هوادار تغییر الفبا در ایران از فارسی به لاتین بود اما بتدریج از این نظر عدول کرد و آن را اشتباهات ناشی از درهم آمیختن سیاست و فکر با شور جوانی دانست و گفت باید با اصالت فرهنگ و تفکر خودمان، غرب را بشناسیم و در پذیرش آنچه برای ما مفید است قدرت تمیز داشته باشیم. در جوانی با ساده‌انگاری، و بی‌آنکه از نظریات و فرضیات علمی دربارهٔ تغییر خط مطلع باشد، می‌پنداشت که تغییر خط فارسی به لاتینی سوادآموزی را تسهیل می‌کند و راه را برای تحول فرهنگی کشور هموار می‌سازد. اما بعدها دیدگاه‌های خود را تعدیل و تصحیح کرد. در خطابه معروف باشگاه مهرگان گفت: «این جانب در تحریض و تشویق، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بی‌پروا انداختم». او آنقدر وجدان روشنفکری و اخلاق و منش داشت که وقتی دریافت، اشتباه کرده با شجاعت بیان نمود و تصحیح کرد.
...
از قول او نقل شده که محمد علی‌شاه تصور می‌کرد مشروطه‌خواهان قصد جانش را دارند… بعد می‌گوید اگر مدارای بیشتری با او می‌شد امکان سازش منتفی نبود. گویا به مجتبی مینوی گفته بود: «اگر در آن هنگام که محمد علی‌شاه آماده پذیرش خواسته‌های ما بود، لجبازی و یک دنده‌گی نمی‌کردیم و عزل او را نمی‌خواستیم، امروز گرفتار این وضعیت نبودیم!»
شماری از نوشته‌های تقی‌زاده
مجموعهٔ «مقالات تقی‌زاده» با عنوان «مشروطیت» به کوشش «ایرج افشار»
این مجموعهٔ، بیست و دو جلد را دربرخواهدگرفت. 
رسالهٔ تحقیق احوال کنونی ایران یا محاکمات تاریخی
مقدمهٔ تعلیم عمومی‌ یا یکی از سر فصل‌های تمدن، تهران، ۱۳۰۷ش.
از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۰۹.
گاه‌شماری در ایران قدیم، تهران، ۱۳۱۶.
تصحیح تحفه‌الملوک(از متون قدیمهٔ مجهول‌المؤلف). تهران، ۱۳۱۷.
لزوم حفظ زبان فصیح فارسی، تهران، ۱۳۲۶.
تاریخ عربستان و قوم عرب در اوان ظهور اسلام و قبل از آن، در ۳ جزوه، ۱۳۳۰.
خواص فطری و ملّی (خطابه‌ای که در سال ۱۳۳۳ق در مجمع محصلین ایرانی پاریس ایراد کرده)، راهنمای کتاب، سال نوزدهم، شماره‌های۷–۱۰، مهر – دی ۱۳۳۵.
مانی و دین او، تهران، ۱۳۳۵. کتاب فوق، راه گشای مانی‌شناسی در ایران است.
خطابه مشتمل بر شمه‌ای از تاریخ اوایل انقلاب و مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۳۸
تاریخ انقلاب ایران(تقریرات)، مجلهٔ یغما، سال چهاردهم، شماره‌های ۲ – ۸، ۱۳۴۰.
اخذ تمدن خارجی، تهران، ۱۳۴۰.
بیست مقالهٔ تقی‌زاده، ترجمهٔ احمد آرام و کیکاوس جهانداری، تهران، ۱۳۴۰.
روزنامهٔ کاوه (برلن)، ۱۹۲۲ – ۱۹۱۷م و....

 
پانویس
فعالیت‌های فرهنگی تقی‌زاده در عصر پهلوی
سیدحسن تقی‌زاده در عصر پهلوی اول، در فعالیت‌های فرهنگی بسیاری شرکت داشت، در کمیسیون معارف، هیئت مؤسس انجمن آثار ملی، شیر و خورشید سرخ ایران، عضویت در کنگره خاورشناسان در کمبریج، کنگره ابن سینا در بغداد، کنگره خاورشناسان در مونیخ، ریاست کنگره ایران‌شناسان در تهران… 
در عصر پهلوی دوم، از جمله در این نهادهای علمی و فرهنگی عضو بود: 
شورای عالی فرهنگ و هنر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی، فرهنگستان ایران، مؤسس کتابخانه مجلس شورای ملی، بانی مهم‌ترین مجموعه منابع مطالعات ایرانی(در کتابخانه مجلس سنا)، عضو مؤثر در تأسیس چاپخانه افست، نشر متن کتیبه‌های ایرانی، ترجمه دائره‌المعارف اسلام (که ناتمام ماند)، نشر نخستین کتاب‌شناسی‌ها و فهرست‌های منظم به فارس و…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
فراماسون‌بودن، لزوماً به معنی اجنبی‌پرستی و وابستگی نیست
برخی، تأثیر و نفوذ تقی‌زاده را در سازمان‌های علمی - فرهنگی عصر پهلوی، وابستگی به تشکیلات فراماسونری دانسته‌اند. نقش تقی‌زاده در لژ فراماسونری جای اما و اگر دارد و ممکن است هنگامی که در استانبول بوده در یک یا دو نشست شرکت کرده باشد، اما به این معنا نیست که وی بخشی از یک توطئه غربی بوده‌است. بگذریم که فراماسونری به عنوان یک کلوب و محفل سیاسی با شعارهای آزادی و برابری بیگانه نیست و همیشه وابستگی و خیانت را تداعی نمی‌کند.
جورج واشینگتن، توماس جفرسون، ادامز، فرانکلین و ناپلئون، فراماسون و در عین حال میهن دوست بودند. فراماسون بودن لزوماً به معنی اجنبی‌پرستی و وابستگی نیست. فراماسون‌ها با شعار «آزادی، برابری، برادری» نقش بزرگی در انقلاب آمریکا در سال‌های ۱۷۷۵–۱۷۸۳ علیه استعمار انگلیس، در انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ علیه نظام اشرافی فرانسه داشتند. همچنین آموزه‌های فراماسونری نقش کلیدی در ایدئولوژی انقلاب آمریکای جنوبی بر ضد استعمار اسپانیا به رهبری سیمون بولیوار داشت. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قالیچه نفیسی که به تقی‌زاده پیشکش شد
بروایت محمد‌علی جمالزاده، درگیر و دار مشروطه خواهی، سیدحسن تقی‌زاده هنوز بیش از سی سال نداشت که به نمایندگی تبریز در مجلس اول انتخاب شد و هنوز از گرد راه نرسیده بود که در تهران اعتبار زیادی به هم زد. هم در مجلس و هم در خارج از آن یکی از سران انقلاب به‌شمار می‌رفت و در میان مردم عزت و احترام زیادی داشت. هرشب گروهی از مریدانش به مسجد سید نصرالدین می‌آمدند و پشت سرش نماز می‌خواندند. دوره‌ای بود که کسی با اعتبار سیاسی او در سلسله قدیسین و نظر کردگان به حساب می‌رفت و بی‌شک می‌توانست در فرصت کوتاهی مال بزرگی گرد[آوری] کند. یک شب پس از نماز تاجری پیش آمد و پس از عرض ارادت بسیار قالیچه نفیسی به تقی‌زاده تقدیم کرد. او تشکر نمود و گفت که هدیه را نمی‌پذیرد. چون اصرار زیاد اثری نداشت بالاخره آن تاجر گفت که بهای قالیچه بیست تومان است و من خواهش می‌کنم شما آن را بخرید. تقی‌زاده پذیرفت و به تاجر گفت که شب بعد پول قالیچه را به او خواهد داد. فردا شب پس از نماز تقی‌زاده به آن تاجر گفت من امروز در بازار قالیچه را قیمت کردم معلوم شد شصت تومان است، و من شصت تومان ندارم که برای آن بپردازم و هرقدر تاجر عجز و التماس کرد که بیست تومان بدهد نپذیرفت. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسروی، آدمیت و شریعتی، منتقد تقی‌زاده بودند
 احمد کسروی، دکتر فریدون آدمیت و دکتر علی شریعتی از منتقدین تقی‌زاده بودند. 
کسروی، او و درواقع گروه تقی‌زاده را در رابطه با ترور سیدعبدالله بهبهانی و...زیر سؤال می‌برَد و در تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان بر آن انگشت می‌گذارَد. گفته می‌شود زاویه و فاصله کسروی با تقی‌زاده، بنوعی به دلیل نیاز عارف قزوینی هم بود که اعتیاد و تنگدستی آزارش می‌داد. گویا زمانی که تقی‌زاده وزیر مالیه (دارائی) بوده (ادارهٔ اوقاف هم به آن وزارتخانه وابستگی داشت)، کسروی از او می‌خواهد چند ده (خالصه دولتی) را در اختیار عارف که «شاعر ملی» است قرار دهد تا کسروی بوسیله آدم مطمئنی آنها را اداره کند و عایداتش را بعد از پرداختن سهم دولت، به عارف واگذار نماید، اما تقی‌زاده قبول نمی‌کند نه فقط به این خاطر که آدمی بود اهل حساب و کتاب، بلکه چون خط فکری عارف و کسروی را هم نمی‌پسندید. 
... 
دکتر شریعتی که گفته بود ما باید از غرب تقلید کنیم، تقلید کنیم که یاد بگیریم نه اینکه یاد بگیریم تقلید کنیم و در بحث «چه باید کرد» تصریح کرده بود: این شعار که - ما نباید هر چه را فرنگی‌ها می‌کنند یا می‌گویند بپذیریم باید خود بیندیشیم و استقلال داشته باشیم - شده‌ یک بهانه آبرومندانه برای توجیه بی‌سوادی و بی‌شعوری و مزخرف بافی کسانی که هِر را از بِر تشخیص نمی‌دهند و چنین وانمود می‌کنند که اعلام استقلال فکری و سرباز زدن از تقلید در برابر زندگی و فرهنگ اروپایی اعطای برات آزادی اوست! او که بارهاگفت من تقلید از غرب را نفی نمی‌کنم، بلکه معتقدم آنچه که الان به نام تقلید از غرب مطرح شده، تقلید کاذب و دروغین از غرب است… نه تقلیدی آموزنده و انتخاب شده، که خودمان انتخاب می‌کنیم ـ‌ در وصیتنامه خودش با اشاره به «تکرار و تقلید و ترجمه» می‌گوید از این سه «ت» همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دوتای دیگر، تقی‌زاده و تاریخ. 
واقعش حرف او در مورد تقی‌زاده اصلاً قابل دفاع نیست.
... 
روشنفکر و مورخ غیرمذهبی نامدار ایران ــ دکتر فریدون آدمیت، تقی‌زاده را طرفدار «فاعلیت سیاست انگلیس» می‌پنداشت.(مقالات تاریخی ص ۱۳۳) و او را که به ایران عشق می‌ورزید «تُرک‌دوست و عرب‌پرست» معرفی می‌کرد (مقالات تاریخی، ص ۱۳۶).
آدمیت «در شرح و روایت خود از مشروطه و طرح و تبیین پیش زمینه‌های آن تیغ برنده نقد و نکوهش خود را متوجه شخص تقی‌زاده و کارنامه او در مشروطه می‌کند» 
آن مورخ ارجمند با نقل این گفته تقی‌زاده که با اشاره به تماشائیان مجلس و انجمن‌ها، گفته بود «تأسیس نظام مشروطه را همین اشخاص که در کوچه و بازار راه می‌روند و اینجا نشسته‌اند درست کرده‌اند» – به نکاتی اشاره نموده‌اند که شایان تأمل است و هر پژوهشگری ازجمله تقی‌زاده، نمی‌تواند به آن توجه نکند.
حرکت مشروطه‌خواهی را مردم «کوچه وبازار» به وجود نیاوردند، و نظام مشروطه پارلمانی ابتکار عوام سرگذر نبود. آن نهضت با مشارکت همه رده‌ها و طبقات در یک امتزاج کامل شهری پدید آمد، و رهبران آن هم شناخته شده‌اند. هر نهضت فکری مترقی به هر دوره تاریخ- حاصل کاراقلیت هوشمند صاحب دانش و فکر بوده‌است، یعنی آنانکه منشأ تحول افکار و حرکت اجتماعی گشته‌اند. هیچ لازم نیست از توده عوام تصوری شاعرانه و رمانتیک بیافرینیم، توده‌ای که تجسم ابتذال و معیارهای ابتدایی و شور و هیجان غیرعقلانی است. از مغز عوام چه می‌تراوید که درجهت ترقی جامعه به کار آید؟ مردمانی که خود از دانش و روشن اندیشی و استدلال منطقی بهره‌ای نداشتند، به ذات نمی‌توانستند مبتکر رفورم سیاسی و اجتماعی باشند. در آن نهضت عمومی، مردم کوچه و بازار در بهترین صورتش دنباله رو رهبران هوشمند بودند و به حرکت اجتماعی نیرو دادند، دربدترین حالتش پرخاشگر و ابزار خشونت و کردار جنون آمیز بودند... نظام مشروطه پارلمانی ما زمانی تأسیس یافت که توده بی فرهنگ و… خبرنداشتند که در جهان هستی چیزی هم به عنوان حقوق انسانی و آزادی سیاسی و حکومت انتخابی هست. ادعای آن انجمن‌ها در بانی مشروطیت بودن و تأیید آن ازجانب…نماینده اقلیت (تقی‌زاده)، عوام فریبی بود و از شعارهای فدائیان و مجاهدین بادکوبه‌ای آب می‌خورد. جواب آن را از همان دیار طالبوف تبریزی به یکی از دیگر نمایندگان آذربایجان (میرزا فضلعلی آقا) فرستاده بود. طالبوف نوشت: «از رجاله یا جهله و فعله در هیچ نقطه دنیا اصلاح امور جمهوربه عمل نیامده مگر هرج و مرج».
... 
عنوان مقاله - یک مرد فکور در هیئت یک مرد عمل - توصیفِ «آ. لمبتون» (A. K. S. Lambton) از سیدحسن تقی‌زاده است. خانم لمبتون نویسنده کتاب «مالک و زارع در ایران»، پارسی‌دان انگلیسی و کارشناس تاریخ ایران در دوره‌های سلجوقیان، مغول‌ها، صفویان و قاجارها و پژوهشگر برجستهٔ مسائل ایران بود. 

منابع
• احسان یارشاطر، درگذشت[سیدحسن تقی‌زاده]، دانشمند و دانش‌پروری گرانقدر
• والتر برونو هنینگ، احسان یارشاطر، ران ملخ، پژوهش‌هایی در بزرگداشت سیدحسن تقی‌زاده
• عبدالحسین نوایی، فتح تهران
• جمشید بهنام، اندیشمندان ایرانی در برلن
• احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان
• دانشنامه جهان اسلام: تقی‌زاده، سیدحسن
• اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران
• فرهنگ رجال قاجار، جورج پ. چرچیل، غلامحسین میرزا صالح
• عبدالحسین شیبانی، خاطرات مهاجرت از دولت موقت تا کمیته ملیون[میلیون]
• کاوه بیات و رضا آذری شهرضایی، آمال ایرانیان از کنفرانس صلح پاریس تا قرارداد ۱۹۱۹
• جلسه ۱۰۳، مجلس شورای ملی
• جلسه ۲۵۲ مجلس شورای ملی، ۲۱ بهمن ۱۳۰۴
• مقالات تقی‌زاده
• علی ابوالحسنی. آخرین آواز قو

• ابوالفضل لسانی، طلای سیاه یا بلای ایران (نطق تقی‌زاده)

• عبدالله امیر طهماسب، تاریخ شاهنشاهی
• ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج
• ایرج افشار، زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقی‌زاده
• ایرج افشار، اوراق تازه‌یاب مشروطیت و نقش تقی‌زاده
• ایرج افشار، نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده
• ایرج افشار، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه
• ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان
• ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه
• مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲و ۱۳ و ۱۴ هجری
• باقر عاقلی، نخست‌وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی،
• یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی
• عباس زریاب خویی و ایرج افشار، نامه‌های ادوارد براون به سیدحسن تقی‌زاده،
• محمد مجتهدی، تقی‌زاده و روشنگری‌ها در مشروطیت ایران
• ایلزه ایچرنسکا، تقی‌زاده در آلمان قیصری…
• مهدی محقق، آشنایی با تقی‌زاده
• ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی
• ضیاء صدرالاشرافی، سیدحسن تقی‌زاده (خاطرات)
• ضیاء صدرالاشرافی، یادنامه میرزاجعفر سلطان‌القرایی - در سوگ دائی و استادم -انتشارات دانشگاه تبریز شماره ۳۱۳
• محمدعلی همایون کاتوزیان، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر
• محمدعلی همایون کاتوزیان، «سیدحسن تقی‌زاده، سه زندگی در یک عمر»، ایران‌نامه، سال ۲۱، شماره ۸۳
• محمدعلی همایون کاتوزیان، ایرانیان دوره باستان تا دوره معاصر
• فریدون آدمیت، ایدئولوژی، نهضت مشروطیت ایران
• رضا بیگدلو، باستان‌گرایی در تاریخ معاصر ایران
• سهراب یزدانی، تقی‌زاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود
• عباس میلانی، مجلهٔ کاوه و مسئله تجدد،ایرانشناسی، سال۲، شماره ۳
• ابراهم صفائی، رهبران مشروطه
• احسان طبری، کسروی، هدایت، تقی‌زاده [رساله ناتمام]
• فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
• سیدحسن تقی‌زاده به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی،
• تورج اتابکی، تقی‌زاده پیرو وفادار تجدد آمرانه
• ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،
• عباس زریاب خویی، تقی‌زاده آنچنان که من شناختم
• عبدالحسین آذرنگ، سیدحسن تقی‌زاده
• بهرام مشیری، زندگی طوفانی سید‌حسن تقی‌زاده
• رحیم رضازاده ملک، شخصیت و عملکرد سیدحسن تقی‌زاده با استناد به نوشته‌های کسروی
• لمبتون، آ. اس، سیدحسن تقی‌زاده- ایران نامه
• حسین‌آبادیان، بحران مشروطیت در ایران
• مسئله نفت و تقی‌زاده، و رضاشاه و…، مجله روزگار نو، اردیبهشت ۱۳۷۱
• ژانت آفاری، رضا رضایی، انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶–۱۹۱۱،
• علی انصاری، تقی‌زاده سوسیال دموکرات و جمهوری‌خواه بود
• حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران
• محمدعلی جمالزاده، خاطرات به کوشش ایرج افشار
محمدعلی جمال‌زاده، سیدحسن تقی‌زاده، مجله یغما، سال ۱۹، شماره ۱۱.جمشید ضرغام بروجنی، تقی‌زاده
• رحیم خستو، تقی‌زاده، منازعه در اندیشه و عمل
• سلام الله جاوید، گوشه‌ای از خاطرات
• عباس منوچهری، پارادوکس تجددطلبی در آراء تقی‌زاده
• ناصح ناطق، در باره تقی‌زاده
• مجد طباطبایی، رجال آذربایجان
• سید حسین نصر، [تقی‌زاده] فرنگی‌مآبی که محافظه کار شده بود، اندیشه پویا، شماره ۳۹
• منوچهر بختیاری، نهضت مشروطه و نقش تقی‌زاده...
• گفتار برلین، ادعای سید‌حسن تقی‌زاده در مورد تاسیس نظام مشروطه و پاسخ فریدون آدمیت
• ادوارد براون، نامه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جواب او، یادگار، سال ۱، شماره ۲
• نامه‌های ادوارد براون به تقی‌زاده
• نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده
• نامه‌های فروغی به تقی‌زاده
• نامه‌های ولادیمیر مینورسکی به تقی‌زاده، یغما سال ۲۹ شماره ۱۲
• مجتبی مینوی، یاد یاردرگذشته، راهنمای کتاب، سال ۱۳، شماره ۱۰-۱۲
• سامان صفرزائی، هیچ کس جواب معمای تقی‌زاده را ندارد
• ماشالله آجودانی، سازندگان ایران مدرن
• علی سجادی، تلاش تقی‌زاده در «گیتی مدار» کردن حکومت
• تقی‌زاده از نگاه مصدق، آینده، سال ۱۲، شماره ۷ و ۸ 
• محمد امینی، زندگی طوفانی سید‌حسن تقی‌زاده
• مذاکرات مجلس، کیهان شماره ۱۷۴۷، مورخه ۲۷/۱۱/۹ 
• هفت تلگراف از تقی‌زاده در مورد اولتیماتوم روسیه، یغما، سال ۲۶، شماره ۱
• نامه تقی‌زاده به حسین مکی، ۱۷ مرداد ۱۳۳۸
• نامه تقی‌زاده به ستارخان
• نامه‌های ستارخان به تقی‌زاده

همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

میراث تقی‌زاده؛ چگونه می‌توان به استبداد تن نداد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«وقتی مشروطه شد، به‌خیال آن افتادیم که همه مشکل ما حل شد. چون که تمام مشکل را در تغییر قدرت می‌دیدیم؛ و هیچ‌کس ما را نگفت که باید خود را نیز تغییر دهیم. همه خیالمان این بود که قدرت را کوتاه‌ کنیم، قدرت شاه را، و هیچ به اندیشه قامت خود نبودیم که آن را هم بالا ببریم.»
...
حسن تقی‌‌زاده در هشتم بهمن ۱۳۴۸ در سن ۹۱ سالگی در تهران درگذشت. یک داستان پر ماجرا پایان یافت و به زعم خود تقی‌زاده یک زندگی طوفانی جای خود را به تعبیر جمال‌زاده، به یک آرامش جاودانی داد. تاریخ زندگی تقی‌زاده با مهم‌ترین رویداد تاریخ معاصر ایران یعنی استقرار «مشروطیت» گره خورده است؛ آن هنگام که در مجلس اول تلاش می‌کند اصول متم قانون اساسی را به رشته تحریر درآورد و نه به خواست ملکم یا مستشارالدوله بلکه به خواست آن روز جامعه ایران در دفاع از «آزادی و حیثیت انسانی» پاسخ دهد.
...
برای تقی‌زاده دفاع از حیثیت انسان ایرانی نه تنها یک تکلیف اخلاقی بلکه یک وظیفه سیاسی بود. استقرار مشروطیت در ایران دلایل متعددی دارد، اما در این میان دو دلیل به اعتقاد تقی‌زاده بیشتر از دلایل دیگر اهمیت دارند: اولی استبدادزدایی از ساختار قدرت سیاسی از طریق برقراری حاکمیت قانون و تعریف سازوکارهای آن. دومی که برای تقی‌زاده اهمیت بیشتری داشت -به ویژه در پسامشروطه- رفع عقب‌ماندگی و رسیدن ایران به قافله تمدن بود.
در واقع تقی‌زاده را می‌توان یکی از آغازگرانِ تحقق نوگرایی در ایران در تقابل با عقب‌ماندگی و جزمیت دانست. نوگرایی که با خود حاکمیت قانون به همراه دارد، بر سکولاریسم تاکید می‌کند، به دنبال آزادی سیاسی و اجتماعی و برابری است و به جای ارجاع به یک «گذشته بدون تاریخ» که با توهم یا شیفتگی همراه شده است، بر یک مسیر رو به جلو و همچنین ساخت آینده دست می‌گذارد.
...
تقی‌زاده یکی از روشنفکران پیشرو تاریخ معاصر ایران بود که بنا داشت جامعه ایران را از جهل و نادانی و باورهای دست و پا گیر -جزمیت‌های بی‌چون و چرا- و به یک معنا ایستایی نجات دهد و دینامیک آن را بار دیگر فعال سازد.
تقی‌زاده برای رسیدن به این هدف تا پایان عمر در تلاش بود، به همین دلیل مینوی او را نه تنها یک روشنفکر پیشرو بلکه یکی از بنیان‌های جامعه ایران معرفی می‌کند. برای تقی‌زاده استقرار مشروطیت در جامعه آن روز ایران از این جهت اهمیت داشت که می‌توانست آغازی برای جبران عقب‌ماندگی و به تبع آن سامان دادن به نابسامانی‌های مملکت باشد.
او سال‌ها بعد در خطابه‌های خود با عنوان «زمینه انقلاب مشروطیت ایران» در سال ۱۳۳۷ در باشگاه مهرگان گفت که مشروطه تنها به دنبال آزادی نبود، بلکه در کنار آزادی، خواست نظم و ترقی و تربیت نیز داشت. «تربیت» یکی از کلیدواژه‌های مهم در باور و اندیشه تقی‌زاده است. به زعم او مشروطیت باید با تربیت همراه باشد. اگر تربیتی در کار نباشد -مخصوصا برای جامعه آن روز ایران- ملت نمی‌تواند از مزایای مشروطیت استفاده کند. مشروطیت که اساس آن مداخله در امور جمهوریت است، متضمن ارتقای ملت و تربیت آن است. بدون تربیت پذیرش قانون عملا غیرممکن است.
تقی‌زاده به همین دلیل بر اهمیت مقوله تربیت تاکید می‌کند؛ چراکه باور داشت دست‌یابی به تمدن و موفقیت جنبش تجدد و ترقی‌خواهی نباید تنها به مدرنیزاسیون و پیشرفت صنایع و تحقق عمران ختم شود، بلکه آنچه موضوعیت مهم‌تری دارد نه ظاهر که باطن آن است؛ یعنی آزادی در تمام اشکال آن، حاکمیت قانون، دموکراسی، برابری و رفع تبعیض، سکولاریسم و فردگرایی، همه این‌ مفاهیم مدرن نیاز به تربیت مدرن بیرون از منطق نظام سنت قدمایی دارد.
برای تقی‌زاده مبارزه با استبداد -نه فقط مستبد- دو مسیر مشخص دارد که توامان با یکدیگر پیش می‌روند: اول تاسیس حاکمیت قانون، خواست مشروطه و نفی مطلق‌گرایی، در نتیجه ساخت دولتی که در آن جمهوریت مردم بازنمایی می‌شود (برای تقی‌زاده مشروطیت شرط لازم بود، حتی مشروطیت ناقص بهتر از استبداد پادشاهی مطلقه بود.)
دوم زمینه پیاده‌سازی تعلیمات عمومی -نه لزوما تعلیمات عالیه- تا بی‌سوادی از بین برود و دانش و ترویج علم‌خواهی در میان تمام گروه‌های مختلف اجتماعی نه فقط در مرکز و شهرهای بزرگ بلکه در تمامی نقاط سرزمینی ایران به یکسان گسترش پیدا کند (اگر سوادآموزی و تعلیمات عمومی وجود داشته باشد، انتخابات که مهم‌ترین رکن مجلس به عنوان فرزند مشروطیت است، درست و به‌جا به نفع عموم مردم -نه لزوما خواص- برگزار می‌شود)، این دومی می‌تواند در امتداد تحقق مشروطیت، «ملت» در معنای مدرن آن بسازد.
به این ترتیب براساس باور تقی‌زاده جنبش مشروطه‌خواهی زمانی تماما به موفقیت دست پیدا می‌کند، که نه فقط دولت خود، بلکه ملت آن را نیز نه از بالا که از پایین در یک فرآیند اجتماعی بسازد. اگر «اصلاح انقلابی» می‌تواند در قدم اول به تغییر سیاسی و ساخت دولت منجر شود، این «اصلاح تدریجی» است که برای ساخت ملت باید جای اصلاح انقلابی را بگیرد.
در حیات سیاسی تقی‌زاده نیز این گذار از اصلاح انقلابی به اصلاح تدریجی دقیقا‌ سال‌های پس از وقوع مشروطیت صورت می‌گیرد. اصلاح تدریجی به معنای نفی اصلاح انقلابی نیست، بلکه اتفاقا اصلاح تدریجی معلول اصلاح انقلابی است و از دل آن بیرون می‌آید.
تاکید بر اهمیت این گذار و جابه‌جایی این دو باهم، به معنای محافظه‌کار بودن شخص تقی‌زاده نیست، بلکه فهم دقیق او از چگونگی یا خصلتِ تغییر است، تغییری که «دولت» می‌سازد با تغییری که «جامعه» می‌سازد و منجر به دگردیسی روابط درون آن می‌شود، متفاوت است.
تداوم دولت مشروطه که با اصلاح انقلابی متولد شده است، نیاز به ملتی دارد که حافظ دولت مشروطه باشد و از آن حمایت کند و تنها ملتی می‌تواند از دولت مشروطه حمایت کند که توانایی جلوگیری از بازتولید استبداد را داشته باشد و آن ملت، ملتی است که در یک فرآیند اصلاح تدریجی به آن میزان آگاهی و یا شناخت دست پیدا می‌کند که دیگر به برآمدنِ هیچ شکلی از استبداد تن نمی‌دهد.
تقی‌زاده بارها بر این موضوع تاکید می‌کند که مشروطه نمی‌تواند یک شبه استبداد را از بین ببرد (آن هم استبدادی که عمق تاریخی دارد)، مشروطه شدن قدرت لزوما به معنای نفی روابط متکی بر استبداد نیست که به شکل مویرگی در تمام نقاط جامعه وجود دارد، در نتیجه کار تنها با نفی یا حذف مستبد در ساخت قدرت سیاسی پیش نمی‌رود، بلکه آنچه بیشتر اهمیت دارد تلاش برای از بین بردنِ امکان‌های بازتولید استبداد است که این امر نیز بیشتر به درونِ جامعه و بازیگران آن برمی‌گردد.
مادامی که صورتبندی دانشجامعه ایران تغییر پیدا نکند، ابتلای دوباره به استبداد اجتناب‌ناپذیر است. به همین دلیل تقی‌زاده مدام در کنار تلاش بر تغییر سیاسی روابط قدرت به نفع مردم، بر مسئله تعلیم و تربیت و ضرورتِ توجه به مقوله تعلیمات عمومی تاکید می‌کند.
اگر به نوشته‌های تقی‌زاده در دوره پسامشروطه و بعد از استبداد صغیر و به‌طور مشخص در کاوه/دوره دوم و در مباحثه او با سایر روشنفکران و نخبگان سیاسی نگاه کنیم، او دائم بر ضرورت انقلاب آموزشی مبتنی بر تعلیمات عمومی اشاره می‌کند تا با توانمند شدن هرچه بیشتر تک تک افراد جامعه، میراث مشروطه که ساخت قدرت جدیدی را امکان‌پذیر کرده است از بین نرود.
...
تقی‌زاده پس از استقرار مشروطیت منتقد هر شکلی از تندروی در کنش‌گری سیاسی بود (برخلافِ آنچه که آدمیت و کسروی بارها در موضوع رادیکالیسم حاکم در فضای مشروطه که منجر به حذف اتابک و بهبهانی می‌شود، به تقی‌زاده نسبت می‌دهند). به زعم تقی‌زاده رویکرد انقلاب مداوم نه تنها نمی‌تواند به نهادمند شدن مشروطیت کمک کند، بلکه حتی نمی‌تواند تضمینی برای بقای آن باشد.
تعین‌یابی نهادی مشروطیت به یک وضعیت متکی بر نظم/صلح نیاز دارد؛ چراکه این نظم است که می‌تواند امکانِ تربیت ملت و حرکت در مسیر دست‌یابی به ترقی و تجدد را فراهم سازد. در وضعیت تشویش که احتمالاْ به جنگ [داخلی] نیز منجر می‌شود، تغییر اجتماعی و اقتصادی (رفع آشفتگی آن) نمی‌تواند متحقق شود.
برای تقی‌زاده تغییر سیاسی اگر به تغییر روابط اجتماعی و بهبود وضعیت اقتصادی منجر نشود، به خودی خود هیچ اهمیتی ندارد؛ چراکه حتی «فرصت تعیلم و مدرسه» را نیز از بین می‌برد. تقی‌زاده سوسیال دموکراتی (در پیوند با میراث قفقاز) بود که تغییر سیاسی را برای تحقق بیشتر نظم و تربیت در درون مرزهای سرزمینی یک دولت می‌خواست.
تلاش او این بود که همزمان با وارد کردن طبقات پایین و میانی جامعه به سیاست و موضوع حکمرانی، وضعیت زیست مادی آنها را نیز بهبود ببخشد. او در مجلس از ابتدا درگیر با حاکمیت اشراف و مالکان به نفع تقویت حقوق فرودستان بود که عملاْ نه فقط از لحاظ سیاسی بلکه اقتصادی نیز در حاشیه و یک وضعیت نامطلوب به سر می‌بردند.
تقی‌زاده در مجلس اول و دوم شورای ملی در کنار توجه به مقوله ترقی، بر موضوع از بین بردن یا الغای رژیم ارباب و رعیتی نیز پافشاری می‌کرد، حتی پس از مشروطه در دوره پهلوی نیز به دنبال اشرافیت‌زدایی و حذف سران و مالکان از ساختار قدرت سیاسی و جلوگیری از تاثیرگذاری آنها در مناسبات اجتماعی بود (به مقدمه‌ای که بر کتاب جمالزاده با عنوان زمین، ارباب و دهقان ۱۳۴۰ نوشته است نگاه کنید).
در واقع به همین دلیل او مخالف بازیگری بیش از حد ایلات و ولایات بود چون اعتقاد داشت بسیاری از سران آنها با نظام سیاسی پیش از مشروطیت دادوستد اقتصادی داشتند و پس از مشروطه نیز به دنبال بازسازی آن بودند. تقی‌زاده در مجلس شورای ملی تلاش می‌کرد انحصار را از مرکز اقتصادی تهران بگیرد و به نقاطِ بیشتر پیرامونی و دهقانان واگذار کند، به همین دلیل بسیاری از تهران‌نشین‌ها و تجار و بازاریان با او مخالف بودند.
برای تقی‌زاده آنچه اهمیت داشت مسئله قانون بود. نه فقط دهقانان و اشراف در برابر قانون یکی هستند، بلکه از مسلمان تا سایر اقلیت‌های دینی نیز در برابر قانون در مقام «شهروند» یکی هستند و هیچ امتیازی نسبت به یکدیگر ندارند؛ همین موضوع نیز باعث شد روحانیت شیعه نیز در برابر تقی‌زاده -حتی تا به امروز- دشمنی پیش بگیرد.
...
مخالفت روحانیت با تقی‌زاده فقط در موضوع برابری همگان در برابر قانون نبود، بلکه تاکید تقی‌زاده بر ضرورتِ حرکت جامعه ایران در مسیر فرنگی‌مابی شدن نیز خشم روحانیت و سنت‌گرایان را به دنبال داشت. تقی‌زاده به کرات به این موضوع اشاره می‌کند که ملت ایران با قبول مشروطیت جسماْ فرنگی‌ماب شده ولی چون هنوز روحا فرنگی‌ماب نشده است، نتوانسته از تمام امکان‌های مشروطه سود ببرد. در واقع یکی از ابعاد مهم مقوله تعلیم و تربیت که تقی‌زاده بر روی آن دست می‌گذاشت، فهم دقیق تمدن غربی و تلاش انسان ایرانی برای دست‌یابی به تمام عناصر پیشرو آن بود.
برای او علاج مرضِ عقب‌ماندگی، دریافت تجربه غرب برای چگونه رسیدن به تمدن مدرن بود. تمدن مدرن با خود علم و روشنگری -بیرون آمدن از تاریکی؛ جهالت و نادانی- به همراه دارد و علم می‌تواند به توانمند کردن سوبژکتیویته ملت ایران کمک کند.
تقی‌زاده از این جهت، در کنار تئوریسین مشروطیت، تئوریسین تجددخواهی نیز بود. او جهل، بی‌سوادی و خرافات را بزرگ‌ترین مشکل جامعه ایران می‌دانست و راه‌حل آن را نیز تنها در کسب تمدنی صورت‌بندی می‌کرد که در ملل غرب شکوفا شده و غرب با اتکا به آن توانسته است زندگی بهتری را برای مردمِ خود فراهم سازد.
تقی‌زاده چند دهه پس از استقرار مشروطیت در ایران، در خطابه خود در سال ۱۳۳۹ در باشگاه مهرگان گفت: «اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بی‌پروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده می‌شد... اما هم‌چنان به اصل آن حرف پایبندم.» این خطابه تقی‌زاده سال‌ها پس از آن حکم صریح در شماره اول دوره جدید کاوه یعنی «ایران باید ظاهراْ و باطناْ و جسماْ و روحاْ فرنگی‌ماب شود.» نشان می‌دهد که او هم‌چنان دست‌یابی به مولفه‌های تمدن غربی را برای جامعه ایران ضروری می‌دانست و نادیده گرفتن و عدم توجه به آن را آسیب و ضرری جبران‌ناپذیر به حساب می‌آورد.
منظور از اخذ تمدن خارجی و توجه به میراث غرب در وضعیت مدرن، تنها در امر مدرنیزاسیون خلاصه نمی‌شود، کما اینکه دولت پهلوی (هر دو پهلوی) خود خواست تحقق مدرنیزاسیون داشت، بلکه آنچه برای تقی‌زاده از اهمیت بیشتری برخوردار بود، عقلانیتِ انتقادی و روح پرسشگری آن بود؛ در واقع ظهور مدرنیته ایرانی که در نسبت با استقرار مشروطیت قرار داشت، در تلاشِ تقی‌زاده تنها وجه مدرنیزاسیون آن -توسعه تکنوکراتیک- تقلیل پیدا نمی‌کرد، بلکه وجه روشنگری و ساحت فکری آن به مراتب برای تقی‌زاده از موضوعیت قابل توجه‌تری برخوردار بود -برای محمدعلی فروغی و تقی ارانی نیز به همین شکل بود.
اگر به برآمدنِ جریان ضدغرب‌گرایی و نفی دستاوردهای تمدن مدرن در آغاز دهه ۴۰ که در پیوند با بازیگری نیروهای اسلام سیاسی نیز قرار داشت نگاه کنیم، ریشه‌های آن -حداقل در تقابل با تجدد غربی- به نوشته‌های هر دو احمد، یعنی کسروی و فردید بازمی‌گردد، بر همین اساس بیش از پیش می‌توان به دقت «حساسیتِ» تقی‌زاده پی برد.
همه آنچه که تقی‌زاده در لحظه مشروطیت و حتی پیش از آن در نوشته‌های خود و به‌طور مشخص در مجله «گنجینه فنون» در تبریز در موضوع نوگرایی بر آن تاکید می‌کرد، از جمله سکولاریسم و جدایی دین از سیاست در ساخت قدرت، در دهه ۴۰ رنگ باخت.
تقی‌زاده که بر ضرورتِ جدایی دو عنصر دین و سیاست در مجلس شورای ملی از همان آغاز به قول خود فجر مشروطیت پافشاری می‌کرد -تا آنجا که از سوی علمای دین تکفیر شد- باز با تحملِ همه آن مشقت‌ها، یک قدم از آن باور خود پا پس نمی‌کشد؛ چراکه این جدایی را برای شکل‌گیری ایران مدرن، برپایی حاکمیت قانون و امر تساوی/برابری در حقوق شهروندان واجب می‌دانست، با این حال چند دهه پس از مشروطیت، بار دیگر این دو عنصر به یکدیگر نزدیک می‌شوند و عملا بسیاری از روشنفکران و نیروی‌های سیاسی تحتِ تاثیر آن قرار می‌گیرند، که اوج آن را می‌توان در برآمدن گفتمان «غرب‌زدگی» جلال آل‌احمد مشاهده کرد، که اتفاقاْ نسبتی با نقد اروپاگرایی کسروی در آیین و نفی اصول مدرنیته در اندیشه فردید دارد.
برای بسیاری از روشنفکران و سیاسیون در دهه ۴۰ تقی‌زاده به دلیل دفاع از ضرورتِ تجددخواهی در ایران با تاکید بر میراث تمدنی غرب، به دشمن ارزش‌های سنتی/دینی و ایرانی/ملی در جامعه روشنفکری تبدیل شد و برای همگان به‌ویژه نیروهای سیاسی از اسلام‌گرایان تا ملیون سکولار و مارکسیست‌ها که در جبهه تقابل با دولت قرار داشتند، تقی‌زاده یک عنصر خودیِ حکومتی معرفی می‌شد که از پروژه‌ تجددخواهی و مدرنیزاسیون پهلوی جانانه دفاع می‌کند.
در حالی که تقی‌زاده خیلی پیشتر از روی کار آمدن دودمان پهلوی بر اهمیت دگردیسی جامعه ایران نه فقط در موضوع سازوکارهای سیاسی، بلکه بافت اجتماعی/فرهنگی آن در جهت دست‌یابی به میراث تمدن مدرن غربی تاکید می‌کرد و خواستار عدم مداخله دین در ساختار قدرت سیاسی و شیوه حکمرانی بود؛ چراکه به اعتقاد او باورهای دینی و نیروهایی که از آن حمایت می‌کنند، [براساس تجربه مشروطه] سد محکمی در برابر تغییرات جامعه ایران و حتی اعمال حکمرانی بر شهروندان به شیوه مدرن و سازوکارهای متکی بر دانش جدید هستند.
خطابه‌های تقی‌زاده چه در موضوع «زمینه‌ انقلاب مشروطیت ایران» و چه « اخذ تمدن خارجی: تساهل و تسامح، آزادی، وطن، ملت» در سال‌های نزدیک به دهه ۴۰، تلاش تقی‌زاده را برای تلنگر زدن دوباره به جامعه ایران نشان می‌دهد که از طریق پررنگ شدن گفتمان غرب‌زدگی سودایِ بازگشت به «اصالت» خویشتن داشت و تمدن مدرن را با تمام مولفه‌های آن سرتا پا شر مطلق می‌دانست.
برای فردید مشروطه «دفع فاسد به افسد بود» و بارها به شکل صریح بیان کرده بود که همه «مصیبت» و «بلا»ی ما ریشه در مشروطیت دارد و جلال نیز مشروطه را بازی غرب برای سرگرم کردنِ جامعه با باورهای اسلامی می‌دانست تا بتواند از این طریق به تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود در ایران دست پیدا کند.
نیروهای سیاسی حتی آنهایی که از لحاظ ایدئولوژیک پای‌بند به مبانی اسلامی نبودند، در عمل اما با گفتمان غرب‌ستیزی جلال که مقدماتِ کسب قدرت را برای نیروهای اسلامی فراهم می‌کرد، هم‌سو شدند؛ آن هم تنها به دلیل مخالفت حداکثری با دولت پهلوی و هر آنچه که به آن ربط داشت.
در واقع آنچه از نظر آنها موضوعیت و اهمیت آنی داشت، «نفی» دولت پهلوی به هر قیمت بود، و همین امر نیز باعث شد، حساسیتِ روشنفکرانی از جنس تقی‌زاده -که آخرین نسل از روشنفکران مشروطیت بودند- نه تنها نادیده گرفته شود، بلکه با برچسب‌های «بیگانه»پرستی و درباری تجددخواه سرکوب شوند؛ در این میان حتی روشنفکرانِ مستقل نیز از جمله مسکوب و براهنی و ساعدی و مصطفی رحیمی و.. پی به حساسیتِ تقی‌زاده در نقد گفتمان غرب‌ستیزی نبردند و پیروزی ایدئولوژی اسلام سیاسی مبتنی بر غرب‌ستیزی [نفی تمدن مدرن و مولفه‌های آن] در بهمن ۵۷ و برآمدن یک دولت ایدئولوژیک دینی نشان داد که حساسیتِ تقی‌زاده بی‌جا نبوده است.
اگر مروری بر زندگی طوفانی تقی‌زاده داشته باشیم، او تا پایان عمر درگیر با میراث مشروطیت -تلاش برای حفظ آن- و نوگرایی جامعه ایران از طریق گام برداشتن در مسیر ترقی و تجددخواهی بود. برای تقی‌زاده مشروطیت یعنی خواستِ قانون که تاسیس مجلس به همراه داشت، تا پایان عمر نیز به ضروتِ حفظ مجلس قانون‌گذاری و تاثیرگذاری آن در ساختار قدرت سیاسی تاکید می‌کرد.
مشروطیت آزادی نیز به همراه داشت. تقی‌زاده از همان آغاز جنبش مشروطه‌خواهی به دنبال آزادی سیاسی و اجتماعی بود. او اعتقاد داشت نباید ملتی را به این بهانه که رشد ندارد و ممکن است از آزادی سواستفاده کند و هرج و مرج برپا سازد، از آزادی محروم کرد.
در کنار آزادی او به برابری اعتقاد داشت، تاکید بر خواست قانون، تحقق برابری را امکان‌پذیر می‌کرد و این برابری در باور تقی‌زاده یعنی همه فارغ از ویژگی‌ها از ملیت تا قومیت و ایدئولوژی در برابر قانون یکسان هستند.
در آخر مشروطیت برای تقی‌زاده نفی استبداد بود؛ استبدادی که هر شکلی از تداوم آن، امکان جمهوریتِ مردم را با تمام تکثر آن در سازوکار قدرت ناممکن می‌کند و همین‌جا است که دقیقا آن شق دوم برای تقی‌زاده یعنی اهمیتِ مقوله تعلیم و تربیت وسط کشیده می‌شود؛ تعیلم و تربیتی که تنها با گام برداشتن در مسیر ترقی و تجددخواهی و دست‌یابی به امکان‌های آن متحقق می‌شود.
رفع عقب‌ماندگی به آگاهی و شناخت دقیق نیاز دارد و علم مدرن که از دلِ میراث تمدن غربی بیرون می‌آید، می‌تواند برای نیل به این هدف، مهم‌ترین ابزار باشد: اگر عقلانیت روح حاکم در تمام شئون جامعه باشد، ملت قطب‌نمایی دارد که با آن دیگر در مسیر استبداد و تن دادن به آن گام برنمی‌دارد و به بیراهه نمی‌رود.
همه آنچه که تقی‌زاده در طول ۹۱ سال زندگی خود بر اهمیت دست‌یابی به آنها برای انسان ایرانی و جامعه ایران پافشاری می‌کرد، دقیقا امروز نیز اهمیت خود را نه تنها از دست نداده‌اند، بلکه تلاش برای دست‌یابی به آنها بیش از پیش جانانه پررنگ شده است.
ما امروز نیز هم‌چنان در نظم مشروطیت به سر می‌بریم؛ به دنبال آزادی و برابری و حاکمیت قانون مبتنی بر بازیگری و تاثیرگذاری عموم مردم در آن هستیم و بنا داریم با حرکت در مسیر ترقی، امکان زیست بهتر و متفاوت با آنچه که تا به امروز تجربه کرده‌ایم را متحقق سازیم. زندگی طوفانی تقی‌زاده به درستی زندگی جامعه ایران از مشروطیت تا به امروز است، که پستی و بلندی‌های بسیاری را پشت سرگذاشته و می‌گذارد تا در نهایت به آنچه که تقی‌زاده نیز به آن باور داشت یعنی «زندگانی نو انسان ایرانی در عقلانیت و آزادی و برابری» دست یابد.

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook