دولتمردان عصر رضاشاه (۱)سیدحسن تقیزادهیک مرد فکور در هیئت یک مرد عمل
 
  جنبههایی از زندگی سیاسی او هنوز آنچنان که باید روشن نیست و ازهمینرو انتقام مشروعهخواهان را از او میگیرند و به او نیش میزنند که حقوقبگیر انگلیس بوده، با فراماسونها(که لابد در اجنبی پرستی و وابستگی خلاصه میشود)، رابطه داشته و محاکمه و قتل شیخ شهید، شیخ فضلالله نوری هم زیر سر او است! و...
جنبههایی از زندگی سیاسی او هنوز آنچنان که باید روشن نیست و ازهمینرو انتقام مشروعهخواهان را از او میگیرند و به او نیش میزنند که حقوقبگیر انگلیس بوده، با فراماسونها(که لابد در اجنبی پرستی و وابستگی خلاصه میشود)، رابطه داشته و محاکمه و قتل شیخ شهید، شیخ فضلالله نوری هم زیر سر او است! و...ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن ایام، جنبش مشروطهخواهی شروع شده بود و از داغترین کانونهای آن بود. تقیزاده پس از پیروزی آزادیخواهان و افتتاح دورهٔ اول مجلس شورای ملی، به نمایندگی از سوی طبقه اصناف تبریز انتخاب شد و ظرف مدت کوتاهی رهبری جناح روشنفکر و تجددخواه مجلس را به دست گرفت. او عضو هیئتی بود که از طرف مجلس مأمور تدوین متمم قانون اساسی مشروطه شدند. بر پایهٔ همین متمم بود که حکومت مشروطه تعریف، و تفکیک قوای سهگانه و حقوق ملت در دستور کار قرار گرفت، و مرز میان شرع و عرف آشکار شد. تقیزاده در شمار کسانی بود که در هنگام تدوین متمم قانون اساسی بیش از همه با خرافههای مرتجعین مرزبندی داشت. در کتاب خاطرات خود نوشتهاست: «[محمد علی]شاه میگفت من مشروعه را قبول دارم و نه مشروطه را، آخوندها گفتند بله بله، همین درست است.» او از همان آغاز، انتقادهای تندی از نظام استبدادی به عمل میآورد، طرفدار تغییرات و اصلاحات بود و مواردی چون اصلاحات ارضی و حق زنان را هم برجسته میکرد.
نطقهای پرشور تقیزاده در مجلس، خشم محمدعلی شاه و درباریان را برانگیخت، و در جریان به توپبستن مجلس و برقراری استبداد صغیر، دستور دستگیریاش را دادند اما او با علیاکبر دهخدا و تربیت و...راهی سفارت انگلستان در تهران شد و نقشه حکومت نگرفت. منتقدینش(دکتر مصدق هم) بعداً این روآوری را وابستگی به خارجیان برداشت کردند که واقعی نبود. در آن بگیر و ببندها، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین را کشتند، همچنین سیدجمالالدین واعظ را، که در حال فرار گیرافتاد. تقیزاده و دهخدا را هم اگر در آن بحبوبه میگرفتند میکشتند. او و چند تن دیگر بعداً به خارج از کشور تبعید شدند. تقیزاده نخست به فرانسه و سپس به انگلستان رفت. در آنجا به کمک ادوارد براون(خاورشناس و ایرانشناس بریتانیایی که در زمینهٔ تاریخ و ادبیات ایران چند کتاب نگاشتهاست)، مدتی در کتابخانه دانشگاه کمبریج به کار فهرستبرداری از کتابهای فارسی و عربی مشغول بود و موفق شد که مسائل ایران را به صحنه افکار عمومی بکشاند. تشکیل «کمیته ایران» کمیته ضداستبدادی ایران در لندن Persia Committee مرکب از نمایندگانی از مجلس انگلستان، که با مشروطهخواهان مساعدت کردند، از ثمرات تلاشهای سیدحسن تقیزاده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
تقیزاده پس از فتح تهران در تیرماه ۱۲۸۸، راهی پایتخت شد و به عضویت «هیئت مدیره موقتی» درآمد که تا تشکیل دولت جدید، اداره کشور را به دست میگرفت.

من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...
۸ شهریور ۱۲۸۶، که امینالسلطان معروف به اتابک توسط عباس آقا تبریزی از اعضای انجمن آذربایجانیها ترور شد به دلیل مخالفتهایی که تقیزاده با اتابک داشت، متهم به شرکت در قتل شد. تقیزاده، وی را نه امینالسلطان، بلکه «خائنالسلطان» و وطن فروش خوانده بود و اتابک هم از همان ابتدای ورود تقیزاده به تهران با وی مخالفت میورزید.
بعد از ترور بهبهانی، تقیزاده از تهران راهی تبریز شد اما در آنجا زیر فشار روسهای ضدمشروطه بود و ناچار و از بیم جان بهمن ۱۲۸۹ از ایران رفت و به استانبول گریخت.
 با شروع جنگ جهانی اول، دورهٔ تازهای در زندگی تقیزاده آغاز شد، و این بار او که تا آن زمان به دوستی با دولت انگلستان متهم بود، در چهرهٔ سازماندهندهٔ اصلی فعالیتهای ضدانگلیسی ملیون ایرانی در حمایت از آلمان ظاهر شد. پس از امضای قرارداد سن پترزبورگ(۱۹۰۷) بین روسیه و انگلستان که ایران را به سه بخش تقسیم میکرد، دولت آلمان که به طیفی از ملیون ایران نزدیک شده بود، جنگ را فرصت مناسبی برای بهرهبرداری از احساسات ضد روسی و ضد انگلیسی ایرانیان میدانست. مأموران سیاسی آلمانی کوشیدند تا از راه برقراری ارتباط با شخصیتهای بلندپایهٔ ایرانی در داخل و خارج از کشور، آنها را با خود همراه کنند. چنین بود که کنسول آلمان در نیویورک با سیدحسن تقیزاده تماس گرفت و او را به برلین دعوت کرد، و نامبرده، ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۱۵ وارد آلمان شد و در برلین تشکیلاتی به نام کمیتهٔ ملیون ایران را بنیاد نهاد که فعالیتهای ضد روسی و ضد انگلیسی ملیون را سازماندهی میکرد. عدهای از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی ایرانی مانند محمدعلی جمالزاده، حسین کاظمزاده ایرانشهر، محمد قزوینی و ابراهیم پورداود همچنین حسینقلی نواب، سفیر ایران در برلین، که از دورهٔ مجلس اول در تهران با تقیزاده دوستی داشت با این کمیته همکاری میکردند.
با شروع جنگ جهانی اول، دورهٔ تازهای در زندگی تقیزاده آغاز شد، و این بار او که تا آن زمان به دوستی با دولت انگلستان متهم بود، در چهرهٔ سازماندهندهٔ اصلی فعالیتهای ضدانگلیسی ملیون ایرانی در حمایت از آلمان ظاهر شد. پس از امضای قرارداد سن پترزبورگ(۱۹۰۷) بین روسیه و انگلستان که ایران را به سه بخش تقسیم میکرد، دولت آلمان که به طیفی از ملیون ایران نزدیک شده بود، جنگ را فرصت مناسبی برای بهرهبرداری از احساسات ضد روسی و ضد انگلیسی ایرانیان میدانست. مأموران سیاسی آلمانی کوشیدند تا از راه برقراری ارتباط با شخصیتهای بلندپایهٔ ایرانی در داخل و خارج از کشور، آنها را با خود همراه کنند. چنین بود که کنسول آلمان در نیویورک با سیدحسن تقیزاده تماس گرفت و او را به برلین دعوت کرد، و نامبرده، ۱۵ ژانویهٔ ۱۹۱۵ وارد آلمان شد و در برلین تشکیلاتی به نام کمیتهٔ ملیون ایران را بنیاد نهاد که فعالیتهای ضد روسی و ضد انگلیسی ملیون را سازماندهی میکرد. عدهای از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی ایرانی مانند محمدعلی جمالزاده، حسین کاظمزاده ایرانشهر، محمد قزوینی و ابراهیم پورداود همچنین حسینقلی نواب، سفیر ایران در برلین، که از دورهٔ مجلس اول در تهران با تقیزاده دوستی داشت با این کمیته همکاری میکردند.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقیزاده در انتخابات دوره چهارم مجلس باز هم غیاباً به نمایندگی انتخاب شد، اما نپذیرفت و به ایران نرفت. در دولت مستوفیالممالک به وزارت خارجه انتخاب شد، اما این سِمَت را هم نپذیرفت. تابستان ۱۳۰۳، با انتخابشدن به عنوان وکیل دوره پنجم مجلس شورای ملی، وارد تهران شد و مورد استقبال مشروطه خواهان قرار گرفت. (چهار سال بعد از وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹)

...
(قرارداد ۱۹۳۳ قراردادی بین دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس بود که در دوره رضاشاه پس از الغای قرارداد دارسی منعقد شد. ویلیام ناکس دارسی، در سال ۱۹۰۱ با دولت ایران قراردادی برای اکتشاف و استخراج نفت در ایران امضا کرده بود.)
...

بخشهایی از سخنرانی سیدحسن تقیزاده، در مورد خُلقیات رضاشاه و تمدید قرارداد نفت
...(...) اعظم وقایعی که در این مملکت اتفاق افتاد ظهور شخص با اقتداری بود که درجه تسلط و قدرت او بر همه چیز این مملکت و حتی نفوس و اموال و اعمال مردم آن، روز به روز تزاید گرفت و عاقبت به جایی رسید که اگر آقایان محترم دور از آن زمان بودند من در یک روز تمام صحبت هم قادر بر تصویر کامل آن نمیشدم...(...) آن شخص اقدامات و اعمال خوب زیادی داشت و قطعاً وطندوست و خیرخواه این مملکت بود، لیکن این صفات خوب برحسب ضعف طبیعت بشری با بعضی نقصهای تأسفآمیز که جز گرفتاری طبیعی و عدم شمول عنایت و توفیق الهی نامی بدان نمیتوانم بدهم و ضمناً با بعضی اشتباهات هم توأم بود و من نمیخواهم نه از آن نقائص معدود و نه از آن اشتباهات که در مقابل اعمال شایسته تحسین او جزیی بود، حرف بزنم...(...) خداوند او را رحمت کند و از هر تقصیر هم که داشته بگذرد ما در گذشته هم مردان بزرگی داشتیم که صیت[آوازه] کارهای بزرگ و مفید آنها هنوز باقی و بعضی جاودانی است ولی نقصهای آنها و حتی بعضی تقصیرهای بزرگشان یا فراموش شده یا از ذکر آنها خودداری میکنیم و چشم میپوشیم. من این جمله را به اقتضای حکم وجدان و انصاف عرض کردم نه برای خوش آمد ستایشگران واقعی یا صوری غیر صمیمی آن مرحوم و خود میدانم که از طرف دیگر، با گفتن این چند جمله حق و انصافپرستانه، جمعی دیگر از منتقدین اعمال وی را که مردم خوب و صالح هم درمیان آنها کم نیست و به ناحق هم نیستند ناخوشنود میکنم خصوصاً آنان را که مستقیماً صدمه دیدهاند...از این طبقه اخیر باکمال خلوص عذر میخواهم و البته تصدیق دارم که یکی از نقائص عمده آن شخص بزرگ که لطمه بر نام بزرگ او وارد آورد همین افراط در سختگیری و صدمهزدن به کسانی بود که به جهتی از جهات حتی جهت خیلی جزیی از آنها ناراضی میشد و اگر این صدمهدیدگان توجه به این مطلب نمایند که من خود نیز مورد بیمهری ایشان شدم و اگر در دسترس بودم شاید مورد نظر همان صدمات شده بودم...
...
جنگ جهانی دوم، سقوط رضاشاه، اشغال ایران، تغییر فضای سیاسی کشور، تشکیل کابینه محمدعلی فروغی و بر سر کار آمدن دوستان تقیزاده، دوباره او را از دنیای علم و تحقیق به سپهر سیاست بازگردانید. در ۵ آبان ۱۳۲۰ به سِمَت سفارت ایران در لندن منصوب شد. همچنین در مقام رئیس هیئت ایرانی در سازمان ملل، دعاوی ایران را علیه تجاوز و اشغال روسیه شوروی در شورای امنیت طرح و از آن دفاع کرد. در ۱۳۲۳ به مقام سفارت کبرا ارتقاء یافت. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده مردم تبریز در مجلس پانزدهم انتخاب شد. او درواقع به فضا و محیطی وارد شد که به کلی تغییر کرده بود. جّو سیاسی پُر تنش و خصومتآمیز بود. در مجلس آماج انتقادهای شدید قرار گرفت و در نطقهای جنجالبرانگیز نمایندگان مخالف، به لحاظ مشارکت در تمدید قرارداد نفت، به خیانت به کشور و سرسپردگی انگلیس و تبانی به زیان کشور متهم گردید که زمان نشان داد آب از سرچشمه دیگری گِلآلود بود.
سیدحسن تقیزاده در یکی از نامههایش به وزارت خارجه مینویسد:
«نمیدانم به چه سبب یک مرض عمومی وهم، به بسیاری از مردم مملکت ما دست داده که درست مثل وبای مالیخولیا شده و هیچ فرقی با مرض طبی عمومی ندارد و آن این است که یک اعتقاد عمومی پیدا شده که انگلیسیها مثل جن و پری در همهٔ امور دست دارند و مانند قضا و قدر کل امور جاریه از کوچک و بزرگ حتی مقدرات اشخاص و ترفیع رتبه مأمورین و انتخاب وکیل برای مجلس یا انجمن بَلدیّه و تعیین معلمی برای تدریس در مدارس ابتدایی و مأموریت حاکم جوشقان، تابع ارادهٔ آنهاست و به انگشت آنها میگردد»

زمانی این پندار که حتی کوچکترین رویدادهای کشور نیز نتیجهی دسیسه و دخالت دستهای نامرئی انگلیس است چنان گسترش پیدا کرد که نه فقط مردم کوچه و بازار، بلکه مقامات عالیه هم به آن مبتلا بودند. رضاشاه که انکار نمیکرد انگلیسیها او را در سال ۱۲۹۹ به قدرت رساندهاند، گاه خودش هر کاری را از طرف آنان میدید. برای مثال، در سال ۱۳۱۵ به مقامهای ایرانی دستور داد ولیعهد محمدرضا[پهلوی] را در بازگشت از سوئیس، از راه لبنان و عراق که دولتهایشان زیرنفوذ انگلیس بودند، به ایران نیآورند و گفته بود شما نمیدانید دشمنان من چه کسانی هستند. او را از راه روسیه برگردانید. Wiber, Reza Shah Pahlavi,p,175
...
رضاشاه بلندپایهترین افسر خود سپهبد امیراحمدی را، صرفاً به این دلیل که یکبار با سفیر انگلیس «سر پرسی لورین» ملاقات کرده، از حیثیت ساقط کرد. این موضوع در خاطرات سپهبد امیراحمدی آمدهاست.
در چنین جوّی، امثال سیدحسن تقیزاده را هم، دستپرورده و حتی حقوقبگیر دولت انگلیس خواندهاند. در حالی که کسی سند و شاهدی برای اثبات این اتهام نداشت (و تا همین الآن ارائه نشدهاست). او چه حقوقبگیری بود که در تنگدستی زندگی میکرد و با اینکه در مقطعی، رئیس مجلس سنا و وزیر دارایی بود، وقتی همسرش در بستر بیماری افتاد، آه در بساط نداشت و تا پایان عمر در خانه اجارهای زندگی میکرد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارهای علمی - فرهنگی آن مرد دانشمند، طیف گسترده و متنوعی را دربرمیگیرد: تحقیق، تألیف، روزنامهنگاری، تدریس، کتابشناسی، ایراد خطابه و سخنرانی، همچنین پشتیبانی از فعالیتهای علمی - فرهنگی به لحاظ مقام و موقعیت سیاسی که داشت، مشارکت در تأسیس و سازماندهی نهادهای علمی و فرهنگی و مشاوره و رایزنی در این زمینهها...
...
بخش عمدهای از نوشتهها و یادداشتهای او، به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده و مجتبی مینوی که از دوستداران او بود، کتابهای عمده، سلسله خطابهها و مقالات مهمش را معرفی و بررسی کردهاست. از آثار تحقیقی تقیزاده، پژوهش دربارهٔ گاهشماری و تاریخ تقویم و نجوم در ایران، برجسته است. او در بحث «گاهشماریهای قدیم ایرانی» به توجهِ نیاکان ما به اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی و… هم، اشاره میکند. تاریخ برخی مذاهب کهن در ایران و از جمله آیین مانی، تاریخ عرب جاهلی مقارن با ظهور اسلام و پژوهش دربارهٔ فردوسی و ناصرخسرو، نیز ازجمله تلاشهای اوست. نگارش اولین مقاله اساسی راجع به فردوسی را به تقیزاده نسبت میدهند که نمیدانم چقدر واقعیست.
وی در دانشگاه کمبریج انگلستان، دانشگاه کلمبیای آمریکا و دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی) دانشگاه تهران، به تدریس مواد درسی زبان فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران، تاریخ عرب در اوایل ظهور اسلام، تاریخ ادیان ملل قدیم و تاریخ علوم اسلامی اشتغال داشت. تقیزاده در عرصه اندیشه، بهویژه در دیدگاههایش دربارهٔ فرهنگ و تمدن غرب، با مخالفتهای شدید و مخالفانی جدی، تقریباً از همه سو، روبروبود. موضع او دربارهٔ فرهنگ و تمدن غرب، تغییر خط فارسی به لاتینی، ابتدا بسیار ناسنجیده و تحت تأثیر اندیشه کسانی همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده، جهت تسهیل آموزش سریع عامه(مانند ترکیه) بود. بعدها از دیدگاه پیشین عدول کرد و نگرش گذشته خود را به تندروی ایام جوانی و اشتیاق به اصلاح و پیشرفت میهنش نسبت داد.
لزوم حفظ فارسی فصیح خطابه، مجلهٔ یادگار، سال پنجم، شمارهٔ سیوششم، اسفند ۱۳۲۶.

جوانی دوره آرمانگرایی او بود. در میانسالی به اعتدال و میانهروی رسید و هرگاه مجال و فرصت مییافت فعالیت سیاسی میکرد و اگر عرصه را بر خود تنگ میدید کنج عافیت میگزید و سرگرم تحقیق و پژوهش در فرهنگ و تمدن ایرانی میشد.
تقیزاده دهههای سی و چهل شمسی در قیاس با تقیزاده جوان دوران انتشار روزنامه کاوه، یکی نیست. او زمانی هوادار تغییر الفبا در ایران از فارسی به لاتین بود اما بتدریج از این نظر عدول کرد و آن را اشتباهات ناشی از درهم آمیختن سیاست و فکر با شور جوانی دانست و گفت باید با اصالت فرهنگ و تفکر خودمان، غرب را بشناسیم و در پذیرش آنچه برای ما مفید است قدرت تمیز داشته باشیم. در جوانی با سادهانگاری، و بیآنکه از نظریات و فرضیات علمی دربارهٔ تغییر خط مطلع باشد، میپنداشت که تغییر خط فارسی به لاتینی سوادآموزی را تسهیل میکند و راه را برای تحول فرهنگی کشور هموار میسازد. اما بعدها دیدگاههای خود را تعدیل و تصحیح کرد. در خطابه معروف باشگاه مهرگان گفت: «این جانب در تحریض و تشویق، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم». او آنقدر وجدان روشنفکری و اخلاق و منش داشت که وقتی دریافت، اشتباه کرده با شجاعت بیان نمود و تصحیح کرد.
 شماری از نوشتههای تقیزاده
شماری از نوشتههای تقیزاده مجموعهٔ «مقالات تقیزاده» با عنوان «مشروطیت» به کوشش «ایرج افشار»
این مجموعهٔ، بیست و دو جلد را دربرخواهدگرفت.
مقدمهٔ تعلیم عمومی یا یکی از سر فصلهای تمدن، تهران، ۱۳۰۷ش.
از پرویز تا چنگیز، تهران، ۱۳۰۹.
گاهشماری در ایران قدیم، تهران، ۱۳۱۶.
تصحیح تحفهالملوک(از متون قدیمهٔ مجهولالمؤلف). تهران، ۱۳۱۷.
لزوم حفظ زبان فصیح فارسی، تهران، ۱۳۲۶.
تاریخ عربستان و قوم عرب در اوان ظهور اسلام و قبل از آن، در ۳ جزوه، ۱۳۳۰.
خواص فطری و ملّی (خطابهای که در سال ۱۳۳۳ق در مجمع محصلین ایرانی پاریس ایراد کرده)، راهنمای کتاب، سال نوزدهم، شمارههای۷–۱۰، مهر – دی ۱۳۳۵.
مانی و دین او، تهران، ۱۳۳۵. کتاب فوق، راه گشای مانیشناسی در ایران است.
خطابه مشتمل بر شمهای از تاریخ اوایل انقلاب و مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۳۸
تاریخ انقلاب ایران(تقریرات)، مجلهٔ یغما، سال چهاردهم، شمارههای ۲ – ۸، ۱۳۴۰.
اخذ تمدن خارجی، تهران، ۱۳۴۰.
بیست مقالهٔ تقیزاده، ترجمهٔ احمد آرام و کیکاوس جهانداری، تهران، ۱۳۴۰.
روزنامهٔ کاوه (برلن)، ۱۹۲۲ – ۱۹۱۷م و....
 
 
 • احسان یارشاطر، درگذشت[سیدحسن تقیزاده]، دانشمند و دانشپروری گرانقدر
• احسان یارشاطر، درگذشت[سیدحسن تقیزاده]، دانشمند و دانشپروری گرانقدر• والتر برونو هنینگ، احسان یارشاطر، ران ملخ، پژوهشهایی در بزرگداشت سیدحسن تقیزاده
• عبدالحسین نوایی، فتح تهران
• جمشید بهنام، اندیشمندان ایرانی در برلن
• احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان
• دانشنامه جهان اسلام: تقیزاده، سیدحسن
• اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران
• فرهنگ رجال قاجار، جورج پ. چرچیل، غلامحسین میرزا صالح
• عبدالحسین شیبانی، خاطرات مهاجرت از دولت موقت تا کمیته ملیون[میلیون]
• کاوه بیات و رضا آذری شهرضایی، آمال ایرانیان از کنفرانس صلح پاریس تا قرارداد ۱۹۱۹
• جلسه ۱۰۳، مجلس شورای ملی
• جلسه ۲۵۲ مجلس شورای ملی، ۲۱ بهمن ۱۳۰۴
 • مقالات تقیزاده
• مقالات تقیزاده• علی ابوالحسنی. آخرین آواز قو
• ابوالفضل لسانی، طلای سیاه یا بلای ایران (نطق تقیزاده)
• عبدالله امیر طهماسب، تاریخ شاهنشاهی
• ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج
• ایرج افشار، زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقیزاده
• ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده
• ایرج افشار، نامههای قزوینی به تقیزاده
• ایرج افشار، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه
 • ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان
• ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان• ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه
• مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲و ۱۳ و ۱۴ هجری
• باقر عاقلی، نخستوزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی،
• یحیی دولتآبادی، حیات یحیی
• عباس زریاب خویی و ایرج افشار، نامههای ادوارد براون به سیدحسن تقیزاده،
• محمد مجتهدی، تقیزاده و روشنگریها در مشروطیت ایران
• ایلزه ایچرنسکا، تقیزاده در آلمان قیصری…
• مهدی محقق، آشنایی با تقیزاده
• ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضاشاهی
• ضیاء صدرالاشرافی، سیدحسن تقیزاده (خاطرات)
• ضیاء صدرالاشرافی، یادنامه میرزاجعفر سلطانالقرایی - در سوگ دائی و استادم -انتشارات دانشگاه تبریز شماره ۳۱۳
 • محمدعلی همایون کاتوزیان، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر
• محمدعلی همایون کاتوزیان، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر• محمدعلی همایون کاتوزیان، «سیدحسن تقیزاده، سه زندگی در یک عمر»، ایراننامه، سال ۲۱، شماره ۸۳
• محمدعلی همایون کاتوزیان، ایرانیان دوره باستان تا دوره معاصر
• فریدون آدمیت، ایدئولوژی، نهضت مشروطیت ایران
• رضا بیگدلو، باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران
• سهراب یزدانی، تقیزاده نماینده اجتماعیون عامیون نبود
• عباس میلانی، مجلهٔ کاوه و مسئله تجدد،ایرانشناسی، سال۲، شماره ۳
• ابراهم صفائی، رهبران مشروطه
• احسان طبری، کسروی، هدایت، تقیزاده [رساله ناتمام]
• فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
• سیدحسن تقیزاده به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی،
• تورج اتابکی، تقیزاده پیرو وفادار تجدد آمرانه
• ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،
 • عباس زریاب خویی، تقیزاده آنچنان که من شناختم
• عباس زریاب خویی، تقیزاده آنچنان که من شناختم• عبدالحسین آذرنگ، سیدحسن تقیزاده
• بهرام مشیری، زندگی طوفانی سیدحسن تقیزاده
• رحیم رضازاده ملک، شخصیت و عملکرد سیدحسن تقیزاده با استناد به نوشتههای کسروی
• لمبتون، آ. اس، سیدحسن تقیزاده- ایران نامه
• حسینآبادیان، بحران مشروطیت در ایران
• مسئله نفت و تقیزاده، و رضاشاه و…، مجله روزگار نو، اردیبهشت ۱۳۷۱
• ژانت آفاری، رضا رضایی، انقلاب مشروطه ایران ۱۹۰۶–۱۹۱۱،
• علی انصاری، تقیزاده سوسیال دموکرات و جمهوریخواه بود
• حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران
• محمدعلی جمالزاده، خاطرات به کوشش ایرج افشار
• محمدعلی جمالزاده، سیدحسن تقیزاده، مجله یغما، سال ۱۹، شماره ۱۱.جمشید ضرغام بروجنی، تقیزاده
 • رحیم خستو، تقیزاده، منازعه در اندیشه و عمل
• رحیم خستو، تقیزاده، منازعه در اندیشه و عمل• سلام الله جاوید، گوشهای از خاطرات
• عباس منوچهری، پارادوکس تجددطلبی در آراء تقیزاده
• ناصح ناطق، در باره تقیزاده
• مجد طباطبایی، رجال آذربایجان
• سید حسین نصر، [تقیزاده] فرنگیمآبی که محافظه کار شده بود، اندیشه پویا، شماره ۳۹
• منوچهر بختیاری، نهضت مشروطه و نقش تقیزاده...
• گفتار برلین، ادعای سیدحسن تقیزاده در مورد تاسیس نظام مشروطه و پاسخ فریدون آدمیت
• ادوارد براون، نامه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جواب او، یادگار، سال ۱، شماره ۲
• نامههای ادوارد براون به تقیزاده
• نامههای قزوینی به تقیزاده
• نامههای ولادیمیر مینورسکی به تقیزاده، یغما سال ۲۹ شماره ۱۲
• مجتبی مینوی، یاد یاردرگذشته، راهنمای کتاب، سال ۱۳، شماره ۱۰-۱۲
• سامان صفرزائی، هیچ کس جواب معمای تقیزاده را ندارد
• ماشالله آجودانی، سازندگان ایران مدرن
• علی سجادی، تلاش تقیزاده در «گیتی مدار» کردن حکومت
• تقیزاده از نگاه مصدق، آینده، سال ۱۲، شماره ۷ و ۸
• نامه تقیزاده به ستارخان
• نامههای ستارخان به تقیزاده

میراث تقیزاده؛ چگونه میتوان به استبداد تن نداد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«وقتی مشروطه شد، بهخیال آن افتادیم که همه مشکل ما حل شد. چون که تمام مشکل را در تغییر قدرت میدیدیم؛ و هیچکس ما را نگفت که باید خود را نیز تغییر دهیم. همه خیالمان این بود که قدرت را کوتاه کنیم، قدرت شاه را، و هیچ به اندیشه قامت خود نبودیم که آن را هم بالا ببریم.»
...
حسن تقیزاده در هشتم بهمن ۱۳۴۸ در سن ۹۱ سالگی در تهران درگذشت. یک داستان پر ماجرا پایان یافت و به زعم خود تقیزاده یک زندگی طوفانی جای خود را به تعبیر جمالزاده، به یک آرامش جاودانی داد. تاریخ زندگی تقیزاده با مهمترین رویداد تاریخ معاصر ایران یعنی استقرار «مشروطیت» گره خورده است؛ آن هنگام که در مجلس اول تلاش میکند اصول متم قانون اساسی را به رشته تحریر درآورد و نه به خواست ملکم یا مستشارالدوله بلکه به خواست آن روز جامعه ایران در دفاع از «آزادی و حیثیت انسانی» پاسخ دهد.
...
برای تقیزاده دفاع از حیثیت انسان ایرانی نه تنها یک تکلیف اخلاقی بلکه یک وظیفه سیاسی بود. استقرار مشروطیت در ایران دلایل متعددی دارد، اما در این میان دو دلیل به اعتقاد تقیزاده بیشتر از دلایل دیگر اهمیت دارند: اولی استبدادزدایی از ساختار قدرت سیاسی از طریق برقراری حاکمیت قانون و تعریف سازوکارهای آن. دومی که برای تقیزاده اهمیت بیشتری داشت -به ویژه در پسامشروطه- رفع عقبماندگی و رسیدن ایران به قافله تمدن بود.
در واقع تقیزاده را میتوان یکی از آغازگرانِ تحقق نوگرایی در ایران در تقابل با عقبماندگی و جزمیت دانست. نوگرایی که با خود حاکمیت قانون به همراه دارد، بر سکولاریسم تاکید میکند، به دنبال آزادی سیاسی و اجتماعی و برابری است و به جای ارجاع به یک «گذشته بدون تاریخ» که با توهم یا شیفتگی همراه شده است، بر یک مسیر رو به جلو و همچنین ساخت آینده دست میگذارد.
...
تقیزاده یکی از روشنفکران پیشرو تاریخ معاصر ایران بود که بنا داشت جامعه ایران را از جهل و نادانی و باورهای دست و پا گیر -جزمیتهای بیچون و چرا- و به یک معنا ایستایی نجات دهد و دینامیک آن را بار دیگر فعال سازد.
تقیزاده برای رسیدن به این هدف تا پایان عمر در تلاش بود، به همین دلیل مینوی او را نه تنها یک روشنفکر پیشرو بلکه یکی از بنیانهای جامعه ایران معرفی میکند. برای تقیزاده استقرار مشروطیت در جامعه آن روز ایران از این جهت اهمیت داشت که میتوانست آغازی برای جبران عقبماندگی و به تبع آن سامان دادن به نابسامانیهای مملکت باشد.
او سالها بعد در خطابههای خود با عنوان «زمینه انقلاب مشروطیت ایران» در سال ۱۳۳۷ در باشگاه مهرگان گفت که مشروطه تنها به دنبال آزادی نبود، بلکه در کنار آزادی، خواست نظم و ترقی و تربیت نیز داشت. «تربیت» یکی از کلیدواژههای مهم در باور و اندیشه تقیزاده است. به زعم او مشروطیت باید با تربیت همراه باشد. اگر تربیتی در کار نباشد -مخصوصا برای جامعه آن روز ایران- ملت نمیتواند از مزایای مشروطیت استفاده کند. مشروطیت که اساس آن مداخله در امور جمهوریت است، متضمن ارتقای ملت و تربیت آن است. بدون تربیت پذیرش قانون عملا غیرممکن است. 
تقیزاده به همین دلیل بر اهمیت مقوله تربیت تاکید میکند؛ چراکه باور داشت دستیابی به تمدن و موفقیت جنبش تجدد و ترقیخواهی نباید تنها به مدرنیزاسیون و پیشرفت صنایع و تحقق عمران ختم شود، بلکه آنچه موضوعیت مهمتری دارد نه ظاهر که باطن آن است؛ یعنی آزادی در تمام اشکال آن، حاکمیت قانون، دموکراسی، برابری و رفع تبعیض، سکولاریسم و فردگرایی، همه این مفاهیم مدرن نیاز به تربیت مدرن بیرون از منطق نظام سنت قدمایی دارد.
برای تقیزاده مبارزه با استبداد -نه فقط مستبد- دو مسیر مشخص دارد که توامان با یکدیگر پیش میروند: اول تاسیس حاکمیت قانون، خواست مشروطه و نفی مطلقگرایی، در نتیجه ساخت دولتی که در آن جمهوریت مردم بازنمایی میشود (برای تقیزاده مشروطیت شرط لازم بود، حتی مشروطیت ناقص بهتر از استبداد پادشاهی مطلقه بود.)
دوم زمینه پیادهسازی تعلیمات عمومی -نه لزوما تعلیمات عالیه- تا بیسوادی از بین برود و دانش و ترویج علمخواهی در میان تمام گروههای مختلف اجتماعی نه فقط در مرکز و شهرهای بزرگ بلکه در تمامی نقاط سرزمینی ایران به یکسان گسترش پیدا کند (اگر سوادآموزی و تعلیمات عمومی وجود داشته باشد، انتخابات که مهمترین رکن مجلس به عنوان فرزند مشروطیت است، درست و بهجا به نفع عموم مردم -نه لزوما خواص- برگزار میشود)، این دومی میتواند در امتداد تحقق مشروطیت، «ملت» در معنای مدرن آن بسازد.
به این ترتیب براساس باور تقیزاده جنبش مشروطهخواهی زمانی تماما به موفقیت دست پیدا میکند، که نه فقط دولت خود، بلکه ملت آن را نیز نه از بالا که از پایین در یک فرآیند اجتماعی بسازد. اگر «اصلاح انقلابی» میتواند در قدم اول به تغییر سیاسی و ساخت دولت منجر شود، این «اصلاح تدریجی» است که برای ساخت ملت باید جای اصلاح انقلابی را بگیرد.
در حیات سیاسی تقیزاده نیز این گذار از اصلاح انقلابی به اصلاح تدریجی دقیقا سالهای پس از وقوع مشروطیت صورت میگیرد. اصلاح تدریجی به معنای نفی اصلاح انقلابی نیست، بلکه اتفاقا اصلاح تدریجی معلول اصلاح انقلابی است و از دل آن بیرون میآید.
تاکید بر اهمیت این گذار و جابهجایی این دو باهم، به معنای محافظهکار بودن شخص تقیزاده نیست، بلکه فهم دقیق او از چگونگی یا خصلتِ تغییر است، تغییری که «دولت» میسازد با تغییری که «جامعه» میسازد و منجر به دگردیسی روابط درون آن میشود، متفاوت است.
تداوم دولت مشروطه که با اصلاح انقلابی متولد شده است، نیاز به ملتی دارد که حافظ دولت مشروطه باشد و از آن حمایت کند و تنها ملتی میتواند از دولت مشروطه حمایت کند که توانایی جلوگیری از بازتولید استبداد را داشته باشد و آن ملت، ملتی است که در یک فرآیند اصلاح تدریجی به آن میزان آگاهی و یا شناخت دست پیدا میکند که دیگر به برآمدنِ هیچ شکلی از استبداد تن نمیدهد.
تقیزاده بارها بر این موضوع تاکید میکند که مشروطه نمیتواند یک شبه استبداد را از بین ببرد (آن هم استبدادی که عمق تاریخی دارد)، مشروطه شدن قدرت لزوما به معنای نفی روابط متکی بر استبداد نیست که به شکل مویرگی در تمام نقاط جامعه وجود دارد، در نتیجه کار تنها با نفی یا حذف مستبد در ساخت قدرت سیاسی پیش نمیرود، بلکه آنچه بیشتر اهمیت دارد تلاش برای از بین بردنِ امکانهای بازتولید استبداد است که این امر نیز بیشتر به درونِ جامعه و بازیگران آن برمیگردد.
مادامی که صورتبندی دانشجامعه ایران تغییر پیدا نکند، ابتلای دوباره به استبداد اجتنابناپذیر است. به همین دلیل تقیزاده مدام در کنار تلاش بر تغییر سیاسی روابط قدرت به نفع مردم، بر مسئله تعلیم و تربیت و ضرورتِ توجه به مقوله تعلیمات عمومی تاکید میکند.
اگر به نوشتههای تقیزاده در دوره پسامشروطه و بعد از استبداد صغیر و بهطور مشخص در کاوه/دوره دوم و در مباحثه او با سایر روشنفکران و نخبگان سیاسی نگاه کنیم، او دائم بر ضرورت انقلاب آموزشی مبتنی بر تعلیمات عمومی اشاره میکند تا با توانمند شدن هرچه بیشتر تک تک افراد جامعه، میراث مشروطه که ساخت قدرت جدیدی را امکانپذیر کرده است از بین نرود.
...
تقیزاده پس از استقرار مشروطیت منتقد هر شکلی از تندروی در کنشگری سیاسی بود (برخلافِ آنچه که آدمیت و کسروی بارها در موضوع رادیکالیسم حاکم در فضای مشروطه که منجر به حذف اتابک و بهبهانی میشود، به تقیزاده نسبت میدهند). به زعم تقیزاده رویکرد انقلاب مداوم نه تنها نمیتواند به نهادمند شدن مشروطیت کمک کند، بلکه حتی نمیتواند تضمینی برای بقای آن باشد.
تعینیابی نهادی مشروطیت به یک وضعیت متکی بر نظم/صلح نیاز دارد؛ چراکه این نظم است که میتواند امکانِ تربیت ملت و حرکت در مسیر دستیابی به ترقی و تجدد را فراهم سازد. در وضعیت تشویش که احتمالاْ به جنگ [داخلی] نیز منجر میشود، تغییر اجتماعی و اقتصادی (رفع آشفتگی آن) نمیتواند متحقق شود.
برای تقیزاده تغییر سیاسی اگر به تغییر روابط اجتماعی و بهبود وضعیت اقتصادی منجر نشود، به خودی خود هیچ اهمیتی ندارد؛ چراکه حتی «فرصت تعیلم و مدرسه» را نیز از بین میبرد. تقیزاده سوسیال دموکراتی (در پیوند با میراث قفقاز) بود که تغییر سیاسی را برای تحقق بیشتر نظم و تربیت در درون مرزهای سرزمینی یک دولت میخواست.
تلاش او این بود که همزمان با وارد کردن طبقات پایین و میانی جامعه به سیاست و موضوع حکمرانی، وضعیت زیست مادی آنها را نیز بهبود ببخشد. او در مجلس از ابتدا درگیر با حاکمیت اشراف و مالکان به نفع تقویت حقوق فرودستان بود که عملاْ نه فقط از لحاظ سیاسی بلکه اقتصادی نیز در حاشیه و یک وضعیت نامطلوب به سر میبردند.
تقیزاده در مجلس اول و دوم شورای ملی در کنار توجه به مقوله ترقی، بر موضوع از بین بردن یا الغای رژیم ارباب و رعیتی نیز پافشاری میکرد، حتی پس از مشروطه در دوره پهلوی نیز به دنبال اشرافیتزدایی و حذف سران و مالکان از ساختار قدرت سیاسی و جلوگیری از تاثیرگذاری آنها در مناسبات اجتماعی بود (به مقدمهای که بر کتاب جمالزاده با عنوان زمین، ارباب و دهقان ۱۳۴۰ نوشته است نگاه کنید).
در واقع به همین دلیل او مخالف بازیگری بیش از حد ایلات و ولایات بود چون اعتقاد داشت بسیاری از سران آنها با نظام سیاسی پیش از مشروطیت دادوستد اقتصادی داشتند و پس از مشروطه نیز به دنبال بازسازی آن بودند. تقیزاده در مجلس شورای ملی تلاش میکرد انحصار را از مرکز اقتصادی تهران بگیرد و به نقاطِ بیشتر پیرامونی و دهقانان واگذار کند، به همین دلیل بسیاری از تهراننشینها و تجار و بازاریان با او مخالف بودند.
برای تقیزاده آنچه اهمیت داشت مسئله قانون بود. نه فقط دهقانان و اشراف در برابر قانون یکی هستند، بلکه از مسلمان تا سایر اقلیتهای دینی نیز در برابر قانون در مقام «شهروند» یکی هستند و هیچ امتیازی نسبت به یکدیگر ندارند؛ همین موضوع نیز باعث شد روحانیت شیعه نیز در برابر تقیزاده -حتی تا به امروز- دشمنی پیش بگیرد.
...
مخالفت روحانیت با تقیزاده فقط در موضوع برابری همگان در برابر قانون نبود، بلکه تاکید تقیزاده بر ضرورتِ حرکت جامعه ایران در مسیر فرنگیمابی شدن نیز خشم روحانیت و سنتگرایان را به دنبال داشت. تقیزاده به کرات به این موضوع اشاره میکند که ملت ایران با قبول مشروطیت جسماْ فرنگیماب شده ولی چون هنوز روحا فرنگیماب نشده است، نتوانسته از تمام امکانهای مشروطه سود ببرد. در واقع یکی از ابعاد مهم مقوله تعلیم و تربیت که تقیزاده بر روی آن دست میگذاشت، فهم دقیق تمدن غربی و تلاش انسان ایرانی برای دستیابی به تمام عناصر پیشرو آن بود.
برای او علاج مرضِ عقبماندگی، دریافت تجربه غرب برای چگونه رسیدن به تمدن مدرن بود. تمدن مدرن با خود علم و روشنگری -بیرون آمدن از تاریکی؛ جهالت و نادانی- به همراه دارد و علم میتواند به توانمند کردن سوبژکتیویته ملت ایران کمک کند.
تقیزاده از این جهت، در کنار تئوریسین مشروطیت، تئوریسین تجددخواهی نیز بود. او جهل، بیسوادی و خرافات را بزرگترین مشکل جامعه ایران میدانست و راهحل آن را نیز تنها در کسب تمدنی صورتبندی میکرد که در ملل غرب شکوفا شده و غرب با اتکا به آن توانسته است زندگی بهتری را برای مردمِ خود فراهم سازد.
تقیزاده چند دهه پس از استقرار مشروطیت در ایران، در خطابه خود در سال ۱۳۳۹ در باشگاه مهرگان گفت: «اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد... اما همچنان به اصل آن حرف پایبندم.» این خطابه تقیزاده سالها پس از آن حکم صریح در شماره اول دوره جدید کاوه یعنی «ایران باید ظاهراْ و باطناْ و جسماْ و روحاْ فرنگیماب شود.» نشان میدهد که او همچنان دستیابی به مولفههای تمدن غربی را برای جامعه ایران ضروری میدانست و نادیده گرفتن و عدم توجه به آن را آسیب و ضرری جبرانناپذیر به حساب میآورد.
منظور از اخذ تمدن خارجی و توجه به میراث غرب در وضعیت مدرن، تنها در امر مدرنیزاسیون خلاصه نمیشود، کما اینکه دولت پهلوی (هر دو پهلوی) خود خواست تحقق مدرنیزاسیون داشت، بلکه آنچه برای تقیزاده از اهمیت بیشتری برخوردار بود، عقلانیتِ انتقادی و روح پرسشگری آن بود؛ در واقع ظهور مدرنیته ایرانی که در نسبت با استقرار مشروطیت قرار داشت، در تلاشِ تقیزاده تنها وجه مدرنیزاسیون آن -توسعه تکنوکراتیک- تقلیل پیدا نمیکرد، بلکه وجه روشنگری و ساحت فکری آن به مراتب برای تقیزاده از موضوعیت قابل توجهتری برخوردار بود -برای محمدعلی فروغی و تقی ارانی نیز به همین شکل بود.
اگر به برآمدنِ جریان ضدغربگرایی و نفی دستاوردهای تمدن مدرن در آغاز دهه ۴۰ که در پیوند با بازیگری نیروهای اسلام سیاسی نیز قرار داشت نگاه کنیم، ریشههای آن -حداقل در تقابل با تجدد غربی- به نوشتههای هر دو احمد، یعنی کسروی و فردید بازمیگردد، بر همین اساس بیش از پیش میتوان به دقت «حساسیتِ» تقیزاده پی برد.
همه آنچه که تقیزاده در لحظه مشروطیت و حتی پیش از آن در نوشتههای خود و بهطور مشخص در مجله «گنجینه فنون» در تبریز در موضوع نوگرایی بر آن تاکید میکرد، از جمله سکولاریسم و جدایی دین از سیاست در ساخت قدرت، در دهه ۴۰ رنگ باخت.
تقیزاده که بر ضرورتِ جدایی دو عنصر دین و سیاست در مجلس شورای ملی از همان آغاز به قول خود فجر مشروطیت پافشاری میکرد -تا آنجا که از سوی علمای دین تکفیر شد- باز با تحملِ همه آن مشقتها، یک قدم از آن باور خود پا پس نمیکشد؛ چراکه این جدایی را برای شکلگیری ایران مدرن، برپایی حاکمیت قانون و امر تساوی/برابری در حقوق شهروندان واجب میدانست، با این حال چند دهه پس از مشروطیت، بار دیگر این دو عنصر به یکدیگر نزدیک میشوند و عملا بسیاری از روشنفکران و نیرویهای سیاسی تحتِ تاثیر آن قرار میگیرند، که اوج آن را میتوان در برآمدن گفتمان «غربزدگی» جلال آلاحمد مشاهده کرد، که اتفاقاْ نسبتی با نقد اروپاگرایی کسروی در آیین و نفی اصول مدرنیته در اندیشه فردید دارد.
برای بسیاری از روشنفکران و سیاسیون در دهه ۴۰ تقیزاده به دلیل دفاع از ضرورتِ تجددخواهی در ایران با تاکید بر میراث تمدنی غرب، به دشمن ارزشهای سنتی/دینی و ایرانی/ملی در جامعه روشنفکری تبدیل شد و برای همگان بهویژه نیروهای سیاسی از اسلامگرایان تا ملیون سکولار و مارکسیستها که در جبهه تقابل با دولت قرار داشتند، تقیزاده یک عنصر خودیِ حکومتی معرفی میشد که از پروژه تجددخواهی و مدرنیزاسیون پهلوی جانانه دفاع میکند.
در حالی که تقیزاده خیلی پیشتر از روی کار آمدن دودمان پهلوی بر اهمیت دگردیسی جامعه ایران نه فقط در موضوع سازوکارهای سیاسی، بلکه بافت اجتماعی/فرهنگی آن در جهت دستیابی به میراث تمدن مدرن غربی تاکید میکرد و خواستار عدم مداخله دین در ساختار قدرت سیاسی و شیوه حکمرانی بود؛ چراکه به اعتقاد او باورهای دینی و نیروهایی که از آن حمایت میکنند، [براساس تجربه مشروطه] سد محکمی در برابر تغییرات جامعه ایران و حتی اعمال حکمرانی بر شهروندان به شیوه مدرن و سازوکارهای متکی بر دانش جدید هستند.
خطابههای تقیزاده چه در موضوع «زمینه انقلاب مشروطیت ایران» و چه « اخذ تمدن خارجی: تساهل و تسامح، آزادی، وطن، ملت» در سالهای نزدیک به دهه ۴۰، تلاش تقیزاده را برای تلنگر زدن دوباره به جامعه ایران نشان میدهد که از طریق پررنگ شدن گفتمان غربزدگی سودایِ بازگشت به «اصالت» خویشتن داشت و تمدن مدرن را با تمام مولفههای آن سرتا پا شر مطلق میدانست.
برای فردید مشروطه «دفع فاسد به افسد بود» و بارها به شکل صریح بیان کرده بود که همه «مصیبت» و «بلا»ی ما ریشه در مشروطیت دارد و جلال نیز مشروطه را بازی غرب برای سرگرم کردنِ جامعه با باورهای اسلامی میدانست تا بتواند از این طریق به تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود در ایران دست پیدا کند.
نیروهای سیاسی حتی آنهایی که از لحاظ ایدئولوژیک پایبند به مبانی اسلامی نبودند، در عمل اما با گفتمان غربستیزی جلال که مقدماتِ کسب قدرت را برای نیروهای اسلامی فراهم میکرد، همسو شدند؛ آن هم تنها به دلیل مخالفت حداکثری با دولت پهلوی و هر آنچه که به آن ربط داشت.
در واقع آنچه از نظر آنها موضوعیت و اهمیت آنی داشت، «نفی» دولت پهلوی به هر قیمت بود، و همین امر نیز باعث شد، حساسیتِ روشنفکرانی از جنس تقیزاده -که آخرین نسل از روشنفکران مشروطیت بودند- نه تنها نادیده گرفته شود، بلکه با برچسبهای «بیگانه»پرستی و درباری تجددخواه سرکوب شوند؛ در این میان حتی روشنفکرانِ مستقل نیز از جمله مسکوب و براهنی و ساعدی و مصطفی رحیمی و.. پی به حساسیتِ تقیزاده در نقد گفتمان غربستیزی نبردند و پیروزی ایدئولوژی اسلام سیاسی مبتنی بر غربستیزی [نفی تمدن مدرن و مولفههای آن] در بهمن ۵۷ و برآمدن یک دولت ایدئولوژیک دینی نشان داد که حساسیتِ تقیزاده بیجا نبوده است.
اگر مروری بر زندگی طوفانی تقیزاده داشته باشیم، او تا پایان عمر درگیر با میراث مشروطیت -تلاش برای حفظ آن- و نوگرایی جامعه ایران از طریق گام برداشتن در مسیر ترقی و تجددخواهی بود. برای تقیزاده مشروطیت یعنی خواستِ قانون که تاسیس مجلس به همراه داشت، تا پایان عمر نیز به ضروتِ حفظ مجلس قانونگذاری و تاثیرگذاری آن در ساختار قدرت سیاسی تاکید میکرد.
مشروطیت آزادی نیز به همراه داشت. تقیزاده از همان آغاز جنبش مشروطهخواهی به دنبال آزادی سیاسی و اجتماعی بود. او اعتقاد داشت نباید ملتی را به این بهانه که رشد ندارد و ممکن است از آزادی سواستفاده کند و هرج و مرج برپا سازد، از آزادی محروم کرد.
در کنار آزادی او به برابری اعتقاد داشت، تاکید بر خواست قانون، تحقق برابری را امکانپذیر میکرد و این برابری در باور تقیزاده یعنی همه فارغ از ویژگیها از ملیت تا قومیت و ایدئولوژی در برابر قانون یکسان هستند.
در آخر مشروطیت برای تقیزاده نفی استبداد بود؛ استبدادی که هر شکلی از تداوم آن، امکان جمهوریتِ مردم را با تمام تکثر آن در سازوکار قدرت ناممکن میکند و همینجا است که دقیقا آن شق دوم برای تقیزاده یعنی اهمیتِ مقوله تعلیم و تربیت وسط کشیده میشود؛ تعیلم و تربیتی که تنها با گام برداشتن در مسیر ترقی و تجددخواهی و دستیابی به امکانهای آن متحقق میشود.
رفع عقبماندگی به آگاهی و شناخت دقیق نیاز دارد و علم مدرن که از دلِ میراث تمدن غربی بیرون میآید، میتواند برای نیل به این هدف، مهمترین ابزار باشد: اگر عقلانیت روح حاکم در تمام شئون جامعه باشد، ملت قطبنمایی دارد که با آن دیگر در مسیر استبداد و تن دادن به آن گام برنمیدارد و به بیراهه نمیرود.
همه آنچه که تقیزاده در طول ۹۱ سال زندگی خود بر اهمیت دستیابی به آنها برای انسان ایرانی و جامعه ایران پافشاری میکرد، دقیقا امروز نیز اهمیت خود را نه تنها از دست ندادهاند، بلکه تلاش برای دستیابی به آنها بیش از پیش جانانه پررنگ شده است.
ما امروز نیز همچنان در نظم مشروطیت به سر میبریم؛ به دنبال آزادی و برابری و حاکمیت قانون مبتنی بر بازیگری و تاثیرگذاری عموم مردم در آن هستیم و بنا داریم با حرکت در مسیر ترقی، امکان زیست بهتر و متفاوت با آنچه که تا به امروز تجربه کردهایم را متحقق سازیم. زندگی طوفانی تقیزاده به درستی زندگی جامعه ایران از مشروطیت تا به امروز است، که پستی و بلندیهای بسیاری را پشت سرگذاشته و میگذارد تا در نهایت به آنچه که تقیزاده نیز به آن باور داشت یعنی «زندگانی نو انسان ایرانی در عقلانیت و آزادی و برابری» دست یابد.
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید: facebook
facebook
