سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ / Tuesday 15th October 2024

 

 

ری و روم و بغداد (۱۸)
از عاشورا و فارک و رئیسعلی
تا ۱۷ شهریور و «گیت‌استون» و «دُو علی‌گُلابی»

 

خانم‌ها و آقایان محترم، دوستان دانشور و فرهنگ‌ورز، از راه دور و با قلبی نزدیک به شما سلام میکنم. این مطلب به یک موضوع واحد نمی‌‌پردازد. مثل خیالات آدمی که ری و روم و بغداد را درمی‌نوردد و دَم به دَم حالی به حالی می‌شود؛ دَرهم و بَرهم، پیچیده، ازهم پاشیده‌ و همراه با استعاره‌ است. مطالب پراکنده است و بهم ربط ندارد. تنها ممکن است یادآور این یا آن خاطره و سرگذشت باشد. همین و بس. 
بتدریج بخشهای دیگر تدوین می‌شود.
____________________________
رئیسعلی دلواری با بی‌صفتی و تهمت زدن میانه نداشت
این بحث در مورد مبارز مشروطه‌خواه و رهبر قیام جنوب در تنگستان و بوشهر «رئیس‌علی دلواری» است. رهبری که خود را به آب و آتش می‌زد و جلو تر از رزمندگانش به استقبال خطر می‌رفت. او براستی جلودار بود. رئیس‌علی در دورهٔ جنگ جهانی اول، با نیروهای بریتانیا در ایران به مبارزه برخاست و یاد او بی‌اختیار خاطرهِ «دلیران تنگستان» را زنده می‌کند... (تنگستان منطقه‌ای کوهستانی در جنوب شرقی بوشهر است.)
دلیری و بی باکی‌اش، او را بر سر زبان‌ها انداخت و مردم وی را به دلیل ساده ‌زیستی و صفایی که داشت دوست داشتند. هنگامه خطر قاییم نمی‌شد و غیبش نمی‌زد و در هر اقدامی پیشرو بود. مردم به وضوح می‌دیدند که هر مشقتی می‌کشند رئیس‌شان هم می‌کِشد. اگر سختی و تشنگی و بی‌خوابی دارند برای او هم هست، بنابراین همراهش می‌شدند، چون به چشم خود می‌دیدند که بدون هیچ چشمداشتی کنار آن‌هاست. کم نبودند کسانیکه از او جدا شدند اما او
به نیکی از آنان یاد می‌کرد. رئیس‌علی با تهمت‌زدن و بی‌صفتی میانه نداشت و به سقوط گفتار نیافتاد. از نگاه دولت مرکزی،او و یارانش متهم به راهزنی و شورش شده بودند. این ادعا البته نادرست بود اما خوب است از زاویه دیگری هم به آن بنگریم.
◄ از گذشته‌های دور، تمام پایتخت‌های ایران در نیمه شمالی کشور واقع شده ‌اند، یعنی از شیراز به بالا و حکومت مرکزی عملاً به مناطقی چون دشتستان توجه لازم را نداشت.
◄ در جایی چون تنگستان یا حاشیه خلیج فارس، که طبیعت با مردم سر آشتی ندارد، بارندگی نیست و جنس زمین آهکی و نمکی است و کشاورزی و باغداری هم وجود ندارد. مردم چه باید بکنند بویژه وقتی دولت مرکزی، توجه نمی‌کرد و عصیان آنان را راهزنی و...جلوه می‌داد. بدیهی است که در چنین شرایطی شورش‌ها جنبه منازعه قدرت به خود می‌گرفته‌است.
◄ با وجود بی مهری و حتی برخورد نادرست دولت مرکزی، برخلاف آنچه در برخی قیام‌ها در
نقاط دیگر کشورمان می‌بینیم، در بوشهر، خروجی شورش مردم تجزیه کشور نیست و به اعلام خودمختاری هم منجر نمی‌شود، بویژه که مضمون قیام آنان بیگانه ستیزی بود.
◄ بوشهر، از پوشش و معماری و زبان گرفته، تا رفتار و آداب و سنن، ویژگی منحصر به فرد خودش را داشت. فاصله بوشهر تا کشورهای عربی زیاد نیست اما بوشهری‌ها عربی صحبت نمی‌کنند. در خرمشهر تأثیر فرهنگ عربی در زبان و معماری مردم آن سامان قابل مشاهده است، در بندرعباس رنگ و بوی فرهنگ بلوچ دیده می‌شود، بندر لنگه هم تقریباً از همین روند برخوردار است، اما بوشهر خودش است. خودِ خودش!  
____________________________
گیت استون و دو علی گلابی
 «اندیشکده» ضد ایرانی و دست راستی «گیت استون» که جان بولتون، آن را مدیریت می‌کرد و به سبک «یالانچی پهلوان» دَغل و دروغ می‌بافت و «دُوِ علی گلابی» می‌آمد و هارت و پورت می‌کرد، با اطلاعات گمراه کنندهِ خود نشان داد که مادون درک رژیم ستمگر و فاسد حاکم بر ایران است. برای همین هم تا کنون چندین و چند بار سرنگونش کرده‌است! مسؤول اول گیت استون در آمریکا عالیجناب جان بولتون است. مدیر اروپایی موسسه مزبور هم، جناب آقای امیر طاهری هستند. 
____________________________
فارک و شروع مبارزه مسلحانه در کلمبیا
خون بخون شستن محال‌ است و محال 
Columbia-Farc peace deal
رژیم حاکم تند و تند دستگیر و شکنجه می‌کرد و گروه فارک هم به ترور طرفداران حکومت در کوچه و خیابان می‌نازید. بگیر و ببند رژیم از یکسو و آنچه فارک، مجازات انقلابی عمال حکومت می‌نامید، هیچ گرهی نگشود. هر کدام خون همدیگر را می‌ریختند. سازندگان شب و تاریکی و دیوارها و زندان‌ها کیف می‌کردند و آنچه درواقع به مسلخ رفت و گریست، مرغک پر شکسته زیبای آزادی بود.

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=429

فارک مبارزه مسلحانه علیه کلمبیا را از سرگرفت
ایوان مارکز (لوچیانو آرانگو)، یکی از فرماندهان سابق شبه‌نظامیان فارک FARC در کلمبیا، کمتر از سه سال پس از توافق صلح دولت و این گروه، از هواداران خود خواسته‌است که مبارزه مسلحانه را از سربگیرند. او بهمراه جمعی از یارانش ازجمله Jesús Santrich «خوزه سانتریش»، El Paisa «ال پایزا» و...در حالی که همه مسلح بودند با قرائت مانیفست خود گفت: «دولت کلمبیا به پیمان صلح خیانت کرده، بسیاری از ما دستگیر و کشته شده‌اند و فارک تصمیم گرفته دوباره به مبارزه مسلحانه بازگردد. به جهانیان اعلام می‌کنیم که ماهیچگاه از میان نرفتیم، در زمینه ایدئولوژیک هم نابود نشدیم، مبارزه ادامه دارد و تاریخ شاهد خواهد بود که یک بار دیگر اسلحه به دست گرفته‌ایم و مرحله جدیدی از مبارزه مسلحانه آغاز می‌شود...»
قرار بود که یکی از پنج کرسی فارک در سنای کلمبیا به ایوان مارکز برسد، اما وی در اعتراض به بازداشت اعضای فارک آنرا نپذیرفت. رویارویی گروه فارک و دولت کلمبیا بیش از نیم قرن به طول کشید و در آن بیشتر از ۲۶۰ هزار نفر کشته شدند. در مورد فارک، سال ۲۰۱۶ (پس از پیمان صلح) مقاله ای نوشتم که در سایت خودم موجود است.
____________________________
داستان عاشورا آلوده به خرافه و افسانه است
داستان عاشورا با خرافه و افسانه آلوده شده‌، اما هنوز در متن زندگى مردم و در عمق باورهاى آنان جریان دارد. چرا؟ چرا بعد از اینهمه تزویر و ریا و بلا، هنوز اشتیاق مردم این مرز و بوم به برگزاری اینگونه آئین‌ها پابرجاست؟ پیش از ورود به بحث، تصریح کنم که من در برابر باورهای جزمی، به اصالت خرد(خردگرایی) تکیه داشته، به نقد ارزش‌های سنتی و آئینی معتقدم بدون آنکه آن‌ها را انکار کنم یا به سیاست ارتباط دهم. عاشورا مرا با خود به دوران کودکی می‌برَد، چه کسی است که در ایران زندگی کرده باشد و دوران کودکی‌ا‌ش از عاشورا و تاسوعا خاطره‌ای نداشته باشد؟ این روز برای من یادآور عاشورای سال ۵۷، عاشورای سال ۸۸ و عاشورای سال پُر اندوه ۱۲۹۰ است که ثقه‌الاسلام و دیگر شهدای راه آزادی بر چوبه‌های دار بوسه زدند.
...
ماجرای ۱۵ خرداد سال ۴۲ و محصول پُر از آسیب آن هم، به نوعی به عاشورا(و محرم آن سال) مربوط است. تظاهراتی که برخلاف تبلیغات حکومتی، مضمون ترقی‌خواهی نداشت و امثال طیب حاج رضایی و رمضان یخی، صحنه‌گردان و جلودارش بودند. سال ۵۷، عمیق‌ترین و اجتماعی‌ترین عاشورایی که به آن راهپیمایی شگفت منتهی شد، آتشی برپا کرد که زبانه‌هایش در پادگان لویزان افتاد. اگرچه در پرده آن عاشورا به وضوح تصویر امثال نصیری و ناجی با شمر و خولی پهلو می‌‌زد، اما آن رستاخیز عظیم، عاشقانه‌‌ای غیرعاقلانه‌‌ بود و پشتوانه‌ی تئوریک نداشت. نه تنها با مدرنیته بیگانه بود، به «استبداد زیر پرده دین» هم کشیده شد...
به قول مولوی در داستان شکارچی‌ای که در پی شکار مرغ هوا به سایه آن تیراندازی می‌کرد:
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جستجو
ره نبرده هیچ در مقصـود خویش
رنج ضایع، سعی باطل، پای ریش
...
از اعتقاد یا انکار دین که بگذریم، بخشی از ساحت قدسی که انتزاعی و تخصصی است، برای عامه مردم در مکان و شخص تجسد پیدا می‌کند و بهمین دلیل آنان به مناسک وصل می‌شوند.
جامعه‌شناس فرانسوی «آنری لوفِوْر» Henri Lefebvre گفته‌است: چه می‌ماند از دین اگر نتواند بر پایه مکان‌ها و نام‌هایش تجَسّد یابد. عمر مناسک از زبان بیشتر، و راز ماندگاری آن قابل تأمل است و این درحالی است که گاه مناسک تبدیل به مذهب می‌شود و ارتباط چندانی هم با متن(مقدس) ندارد. با این توضیح مراسم عاشورا را از زاویه دیگری هم بنگریم. وقتی در یک زمینه و متن اعتقادی و مذهبی، رویارویی صورت می‌گیرد و جان مایه حماسی دارد، دارای توان نهفته ماندگار‌شدن است. اما برای ماندگاری به ظرفی نیاز دارد که این محتوا بتواند در آن بگنجد.
در مورد مُحَرّم و مراسم آن، این ظرف، فرهنگ سرزمین‌های اصلی اسلام و سرزمین‌های قبلی دنیای اسلام نبود. آن فرهنگ‌ها این ظرفیت‌ها را نداشتند. (سخن از بالاتر یا پائین‌تر بودن این یا آن فرهنگ‌ نیست. سخن از نوع ویژگی و توان پذیرش فرهنگ‌ها است.)
فرهنگ سرزمین ایران و سرزمین‌هایی چون ایران به لحاظ پیشینه و زمینه‌های آئینی که داشت و در فضای شرایط خاص آن روزگار پذیرای این رخداد بود. از همین‌رو در هیچ یک از کشورهای مسلمان‌نشین نمی‌توان مراسمی یافت که از لحاظ گستردگی و تنوع، شبیه آئین‌های عاشورایی باشد که در ایران برگزار می‌شود؟ عاشورا که می‌رسد هزاران هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران به جنب و جوش می‌افتند. اینکه هیئت‌ها از نام حسین پر است و از معنایِ وی تهی، اینکه کسی را غم زندانیان یا ظلم حکومت نیست و اینکه ملتی تباهی مرز و بوم، و آینده تار خویش را در سیاهی بیرق‌ها فراموش می‌کنند، موضوعی دیگر است. مگر می‌توان وجود بیش از ده هزار هیئت رسمی در تهران، و صدها هزار هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران را فقط ساخته و پرداخته مرتجعین دانست؟ آیا همه مردمی که با تمایل قلبی و با شور و نشاط در این گونه مراسم شرکت می‌کنند قَمَه‌زن‌های ریاکار و از آندسته افرادی هستند که ایرج میرزا، در چکامه زیبایش هو کرده‌است؟
بیچاره چه می‌کُشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد
لعنت به یزید بد ُکننده...
در سیزده قرن اگر شد
هفتاد و دو سَر، ز تن فکنده
امروز چرا تو می‌کنی ریش
ای در خور صد هزار خنده...
این شعر طولانی‌تر است و با برخی واژه‌های دیگر هم نقل می‌شود.
...
من همیشه فکر می‌کردم چه نیرویی سُرنا نواز بزرگ ایران استاد «شاه میرزامرادی» را که حق بزرگی بر موسیقی فولکلوریک کشور ما دارد و صدای دلنواز سُرنایش روح انسان را به سیاحت تاریخ می‌بَرد، هرسال به شهر دزفول می‌کشید تا در دهه اول مُحّرم و روز عاشورا، ساز چَمَری(چَمرَیونه=چپی) بزند. حساب مردم، مردمی که از مراسمی چون عاشورا یک عمر خاطره دارند، از حُکّام جور جداست. برای مثال یک آذربایجانی حتی اگر یکبار دسته‌های عزاداری «شاخسی، واخسی»(شاه حسین، وای حسین) را دیده باشد که در صف‌هایی طویل، راهی کوچه و خیابان شده و نهایتاً خود را به خیمه‌های به آتش کشیده شده رسانده و به سوگ واقعه می‌نشینند، نمی‌تواند فراموش کند. برای او عاشورا - حالا هر اعتقادی داشته باشد - دنیایی خاطره است. همچنین است برای یک ایلامی «چایینه زنان»، برای یک دزفولی «حمل شیدونه»، و نیز «توغ»‌برداری كاشانی‌ها، مراسم سوگ سیاوش و گِل‌مالی خرم آبادی‌ها(در روز عاشورا)، طوق‌بندان شاهرودی‌ها، نخل‌برداری یزدی‌ها و «طشت گردانی» اردبیلی‌ها. (طشت، نماد مشک سقای کربلا و آب رود فرات است.)
یک خوزستانی یا بوشهری اگر در گذشته با دسته‌های سینه‌زنی همراه بوده، امکان ندارد یادمان‌های خودش را از نوحه‌های آهنگین «بخشو»، و «چلاب»، فراموش کند.
حساب مردم از حُکّام جور، و مرتجعینی که بر ذهنیت عاطفی و مذهبی آنان سوار می‌شوند و به قول فردوسی «زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش» - جدا است. نیاز به یگانگی و اشتراک عمل در ملت‌های گوناگون ریشه‌گرفتن مراسم جمعی را توجیه می‌کند. شرکت اکثر مردم در روز عاشورا، عَلم‌ها و بیرق‌های رنگارنگ، لباس همرنگ، شام غریبان، شمع‌ها و شب زنده‌داری‌ها، غذای مشترک و برهم‌ریختن ترتیب معمول عمومی... همه، نوعی یگانگی و اشتراک عمل را نشان می‌دهد و همین، خیلی‌ها را از تنهایی بیرون می‌آورَد. توجه داشته باشیم که انسان موجودی است اندیشه‌ورز که تنهایی خودش را حس می‌کند.امیدوارم در ایران آینده جاانداختن یک جشن شادی، یک جشنواره‌ی خیابانی ملی برای نوروز، جشن سده، یا مهرگان هم، بتواند درهای تازه‌ای به سوی کودکان و نوجوانان میهن ما بگشاید و مردمی که قرن‌ها و قرن‌ها زیر ستم مغولان قدیم و جدید خم شده و همه ابرهای عالم در دلشان گریسته‌است، اندکی بخندند و شادی کنند. 
____________________________
ژاله خون شد. ۱۷ شهریور، آغاز پایان رژیم شاه
 
____________________________

░▒▓ همه نوشته‌ها و ویدئوها در آدرس زیر است: 
...
همنشین بهار 

 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook