سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ / Tuesday 15th October 2024

 

 

ناصر‌رحمانی‌نژاد
واقعیت تا چه اندازه واقعی‌ست؟
دو گفتگو

 واقعیت تا چه اندازه واقعی‌ است، Wie wirklich ist die Wirklichkeit از«پاول واتسلاویک» Paul Watzlawick فیلسوف اتریشی و نویسنده کتاب «بی معنایی معنا و معنای بی معنایی» است.
 
واقعیت تا چه اندازه واقعی‌ست؟
...
 

 
 
وقتی با آقای ناصر رحمانی‌نژاد که تئاتر اجتماعی معاصر ایران با نام او عجین است، صحبت می‌کنم بی اختیار به سال ۵۴، زندان قصر و بند ۲ و ۳ برمی‌گردم.
انگار دیروز بود. با محسن یلفانی و حشمت الله کامرانی که آنها نیز شکنجه شده و پاهاشون زخمی بود، آهسته آهسته در حیاط زندان قدم می‌زدند.
همچنین به یاد «سرجیو سِس‌پِدُوس» Sergio Cespedes نمایشنامه نویس بزرگ شیلیایی می‌افتم که با کودتای ژنرال پینوشه، به زندان افتاد و او هم در زندان با اجرای نمایش، در پی افشای استبداد بود.
...
آقای رحمانی‌نژاد در زندان شاه، در سال ۱۳۵۱، ‏ده نمایشنامه‌ی کوتاه (۸ نمایشنامه در زندان قصر و ۲ نمایشنامه در زندان قزل حصار) اجرا کردند.
نمایشنامه‌هایی که به شرایط زندان و بویژه زندگی و ‏روابط کمون زندان می‌پرداخت.
...
در آن بند زندانیان زیادی بودند. نه کسی تصور می‌کرد که چند سال بعد همه چیز «کُن فیَکون» گشته، انقلاب می‌شود و نه می‌دانست چه سرگذشت و سرنوشتی پیدا خواهد کرد. هر کدام به سویی رفتند و شمار زیادی سر بر خاک نهاده و در خون خویش غلطیدند.
بعضی رفتند آنجا و آنجاها که عرب نی می‌‌انداخت، و برخی هم مسلح به شلاق و دستبند و چشمبند، دیگران را مستفیض فرمودند.
...
محمد حسین زاده، احمد منصوری، مصطفی و مسعود ستوده، حاج مرتضی تجریشی، شیخ مهدی کروبی،محمود دولت آبادی،
ایراهیم دینخواه، حمید حمید بیگی (هر دو از گروه رازلیق)، داود حاج فتحلی، رحیم حاج سید جوادی، وحید توکلی، هادی شمس حائری، ذبیح الله ملکی، بیژن چهرازی، یوسف آلیاری، غلامرضا اشترانی، حمید و فرید افراخته، محمد کجویی، مسعود ایزدخواه، محمد بسته نگار، غلامرضا پورآگل، محسن مخملباف، غلامرضا جلالی، سیروس نجفی، رحمان هاتفی، نعمت الله شاهی خوانساری، محمود عمرانی، حشمت الله رئیسی، اصغر و اکبر مهدوی، خسرو قنبری تهرانی، سعید سلطانپور، اسدالله لاجوردی...
... 
با توجه به اینکه هر «من»ی، به «ما»یی متصل است و فهم و درک ما همیشه تحت تأثیر تاریخ مکتوب نیست و از حافظۀ جمعی هم متاثر می‌شود این پرسش را در برابر خود قرار دادیم:
چرا اسیرکشی سال ۶۷ به حافظۀ جمعی ما تبدیل نشده است؟
در این گفت‌ و شنود، به پیچ و خم دادخواهی آن کشتار مهیب هم اشاره شده است.
 
 
 آقای عبدالوهاب شهیدی از خانواده پدری من هستند و ما سالهای سال در یک خانه زندگی می‌کردیم...علاقه من به تئاتر ازجمله به دلیل همین پیوند بود...
یک روز رو به پدرم کردند و گفتند: «عباس آقا؛ یک دختر شانزده ساله سبزه اومده، یک صدایی داره که شما نمی‌تونین باور کنین. یک صدای استثنایی داره. در نمایشنامه شیرین و فرهاد، او نقش «شیرین» را بازی می‌کند...»
شخصی که آقای عبدالوهاب شهیدی از او سخن می‌گفت؛ خانم مرضیه بود و من رفتم آن نمایشنامه - شیرین و فرهاد - را دیدم...
 
تصحیح چند اشتباه:
  • «هم از توبره، هم از آخور» عنوان یک مقاله است و من به اشتباه نمایشنامه گفته‌ام.
  • «پروانه‌ای در مشت» نقدی به نمایشنامه «پروانه‌ای در مشت» نوشته ی آقای ایرج جنتی عطایی است و به غلط نمایشنامه پنداشته‌ام.
  • مصطفی و مهین اسکویی نه بعد از ۱۳۳۰، بلکه پیش از این تاریخ از ایران خارج شدند.
  • مترجم نمایشنامه ی «طبقه ششم» (اثر آلفرد ژری) Alfred Jarry، «شاهین سرکیسیان» است. به اشتباه مهین اسکویی گفته‌ شده‌است.

گفتگوهای پیشین
...
...
سایت همنشین بهار
 

برای ارسال این مطلب به فیس‌بوک، آیکون زیر را کلیک کنید:
facebook