جشنهای باستانی ایران، یادگار نیاکان
خرد گردد اندرمیان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان
به شادی همی دار دل را جوان
حکیم ابوالقاسم فردوسی
«به نام و نیرو و یاری آفریدگار اورمزد و امشاسپندان؛ سروران خوب نیکوکار، و همه ایزدان مینو، به شما خانمها و آقایان محترم سلام میکنم. در این بحث به جشنهای نیاکان که از نمادهای هویت ایرانی است، میپردازم.
در زمانهای که ابتذال از در و دیوار میبارد، نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان، شادی، دیری است گم شده و بیشتر ما از خودبیگانه و آسیمیله شده، یا با خود غریبهایم یا خود را کتمان کرده، کارمان شده تشبه به غیر. شاید، طرح اینگونه موضوعات ما را به خود بیاورد. از این رو بود که به میراث مکتوب نیاکان پرداختم. به یادگار زریران، نامهٔ تَنْسَرْ به گُشْنَسپْ، گاتاها، ماتیکان یوشت فریان، درخت آسوریگ، اَوِستایِ گاهانی و غیرگاهانی، اندرزنامههای کهن ایرانی، خوداینامگ، اَردا ویرافنامه، ودا ها، مادَیان هَزار دادِستان و... همچنین به پارهای از متون زرتشتی، پارسی میانه، ادبیات پهلوی و نوشتهها به زبان پارسیگ (زبان منسوب به پارس)
یادآوری و بازخوانی آنچه را بنمایه هویت خویش میدانیم و از دیرباز در زبان و فرهنگ و آیینها و اسطورههایمان تداوم یافته، ضروری است.
در اینجا از جشنهایی یاد میکنم که نه حمله اسکندر، نه هجوم اعراب، نه تاخت و تاز سلجوقیان، غزنویان، مغولان و چنگیز و تیمور... نتوانست از مردم ایران بستاند، هرچند آنان را به غم و اندوه کشاند. و بسیاری زانوی غم به بغل گرفتند.بقول رودکی:
ای آنکه غمگنی و سزاواری
و اندر نهان سرشک همی باری
هموار خواهی کرد گیتی را
گیتی است کی پذیرد همواری؟
مُستی مکن که نشنود او مُستی
زاری مکن که نشنود او زاری
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
شنوندگان عزیز
من از سالها پیش، در ویکیپدیا و جاهای دیگر از جشنهای نیاکان یاد کردهام و از دیرباز معتقد بودم جشنهای ایرانی، اگر آنها را «تفسیر به رأی» نکرده، آلوده به هیستری ضدمذهبی نکنیم تا روضه خود را نخوانیم ـ از نمادهای هویت ایرانی است و باید از آنها به زیبایی یاد کرد.
شماری از این جشنها مثل نوسره و جشن سده پیوندی عمیق با آتش داشتند.
اردیبهشتگان (گلستانجشن)، آذرجشن (شهریورگان) و آذر گان هم چنین است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شماری از جشنهای ایرانی که کمتر از آن گفته شدهاست:
جشن انگور (شانادر بایرامی)
«شانادر» برگرفته از دو واژه «شان» (به معنی انگور) و «در» (به معنی چیدن) است. این جشن همه ساله در آخر فصل تابستان و به شکرانه برداشت انگور برگزار میشود. «شانیدر» نام گونهی مرغوبی از انگور است که در منطقه غرب و به ویژه استان آذربایجان غربی کشت میشود..
در دو روستای ارمنی نشین واقع در شمال ساوه به نامهای چاناقچی و لار نیز جشن انگور با شکوه هرچه تمام تر برگزار میشود. برای همین منظور، در روزهای پایانی شهریور ماه بسیاری از ارامنه ساکن تهران و دیگر مناطق خود را به روستای چاناقچی که دارای یک کلیسای کوچک و قدیمی میباشد میرسانند و با جشن و پایکوبی و تبرک انگور روز شادی را از سر میگذرانند.
اجرای مراسم شانیدر توسط «ایلباشی» (خانلارخانی) که رئیس و ریشسفیدِ ایل بوده شروع میشد. مردم از صبح در داخل میدان وسیع منطقه که به «تالواره» مشهور بود اجتماع میکردند و منتظر ورود ریش سفید میشدند. خانلارخانی به همراه ۴ خانم، و دختر و پسر خردسالی که سبدهای انگور به دست داشتهاند، وارد تالواره میشدند. وجود چهار خانم نمادی از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک و آتش) و آن دو کودک، نمادی از ادامهی حیات بودند. خانلارخانی سخنان خود را با نیایش و شکرگزاری شروع و دعای ویژه جشن انگور را اجرا میکرد. بعد از مراسم شکرگزاری دختر و پسر خردسال با سبدهایی مملو از انواع انگور بهعنوان تبرک از مردم پذیرایی میکردند و هر کس به نیتی انگور برمیداشت.
بعد از این مراسم، مردان پهلوان و قلچماق منطقه کشتی میگرفتند. سپس نواختن ساز و دهل در میدان (تالوار) شروع میشد. همچنین رقص دستهجمعی (یاللی) و ایجاد صف طولانی (به نشانه اتحاد) و سرودخوانی. سرودهای محلی. تمام این مراسم بهانهای برای شکرگزاری و جشن و سرور برای برداشت حاصل دسترنج کشاورزان بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروزه هم جشن انگور (شانادر بایرامی) در «دهکده باری» کنار دریاچهی ارومیه برگزار میشود. روستای باری ارومیه از توابع بخش انزل شمالی در فاصله ۴۰ کیلومتری جاده سلماس ارومیه واقع شدهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این روز سرودههای مخصوصی را هم عاشیقهای مشهورمیخواندند.
بزرگ میداریم الهه کشاورزی (اکینچی تانریسی) را
الهه آسمانها (آنونو) را، الهه زمین (بئلی را)، الهه خورشید (گیناش تانریسی) را، الهه آب و آتش و باد و خاک را
و بزرگ میداریم الهه سلامتی (ساغا تانریسی) را
که انگورها و میوههایمان را از بلایای سیل و طوفان و تمامی بلاهای دیگر طبیعی محافظت مینماید.
بزرگ میداریم مسئول درههای عمیق (آآنی) را
و بزرگ خاندان ایل (ائل باشچاسی پاتئسیلری) را
مبارک باشد تمامی عیدهایمان مخصوصاً عید انگورچینی، عید «شانیدر» و عید شادی..
...
مراسمی از نوع جشن انگور، در جای جای ایران برپا میشد.
مثلا جشن توت فرنگی در روستای شیان سنندج، و جشن خرمن (کوکوله)
کشاورزان جشن خرمن را در پایان برداشت محصول گندم برگزار میکردند. جوانان و بچهها شاد و شنگول به گندمزار رفته و از صاحب خرمن درخواست میکنند مقداری از محصول را به صورت پاداش به آنها بدهد که اصطلاحا «کوکوله میگویند، صاحب خرمن نیز مقداری از آن را که حدود ۲ تا ۳ کیلو است به آنها میدهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جشن تیرگان
تیر برو، باد بیا، غم برو، شادی بیا
این جشن در گرامیداشت «تیشتر» (ستاره باران) روز سیزدهم از ماه تیر برگزار میشد.
نه شوم است و نه نحس است و گجسته
هماره تیشتر روزت خجسته
بیافکن سبزه را در جویباران
که شوید انده ما را چو باران
و جشنهای گاهنبار. گاهنبار ایاثرم \ گاهنبار از ترکیب دو کلمه گاهان (زمان) و بار (نتیجه و ثمر) تشکیل شده؛ گاهنبار بهمعنای زمان بهثمررسیدن است. ایاثرم یعنی آغاز سرما.
زرتشتیان در زمان باستان ۶ گاهنبار را زمان آفرینش جهان میدانستند و این روزها را جشن میگرفتند. هر جشن گاهنبار پنج روز طول میکشیده و آخرین روز مهمترین روز در جشنهای گاهنبار به شمار میرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از مهمترین آیینهای اقوام ایرانی، جشنهایی بر پایهی رسوم کشاورزی است که بر اساس مناسبات تولید و نوع معیشت مردم هر خطه، شکل گرفتهاست. برای نمونه:
برنج در رژیم غذایی مردم گیلان در رتبهی نخست قرار دارد، به طوریکه در گذشته، مردم گیلان در سه وعدهی غذایی، برنج میخوردند و اصطلاح «برنج خوردن» به معنای «غذا خوردن» بود.
شالی و شالیکاری هم در باور گیلانیان، جایگاهی بیش از یک گیاه و یا مزرعه دارد و عضوی از خانواده محسوب میشود. از این رو در قدیم در اغلب روستاها، شالی و شالیزار را از نوع خود میپنداشتند و زنان شالیکار پس از پایان وجین دوم، با شالی لب به سخن گشوده و از آنها برکت طلب میکردند.
آخرین خوشهی برنج یا «ورزاموشته»، ضامن خیر و برکت خانواده محسوب میشد. به همین دلیل آن را تا زمان کاشت سال بعد، نگهداری میکردند و معمولا در فضای آزاد خانه یا جایی در معرض دیدِ همگان، قرار میدادند تا همهی افراد، چه اعضای خانه و چه میهمانان، آن را ببینند. در تمام روستاهای گیلان، آخرین خوشهی برنج، جایگاه خاصی داشت. همهی افراد مشغول به کار در شالیزار تلاش میکردند که خود آخرین دستهی شالی را درو و به صاحب شالیزار تحویل دهند.
در شهرها و روستاهای گیلان، آیینهای مختلفی پیرامون برداشت محصول وجود دارد که همهی آنها با جشن، شادی، آواز و مژدگانی دادن گره خوردهاست.
ـــــــــــــــــــ
و اما آیین باستانی «نو اوستی» که در آستانه نوروز برگزار میشود.
مراسم سنتی «نو اوستی» یا «سو اوستی» به معنای پریدن از آب است. بر اساس این باور کهن با نو شدن سال آبهای روان نیز تازه میشوند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوروز که از راه میرسد زنان و دختران در مناطقی از ایران، ازجمله اردبیل، در آیین «نو اوستی» با در دستگرفتن جارو، قیچی و کوزه، آرزوهای خود را به آب روان میسپارند.
به آیین نواوستی، «سو چرشنبه سی» (چهارشنبه آب) نیز میگویند. در آیین نواوستی شهروندان اردبیلی از ساعات اولیه آخرین چهارشنبه سال کوزه به دست به محل آبهای جاری رفته و از فرا رسیدن سال جدید استقبال میکنند.
جارو کردن آب به نیت جارو کردن مشکلات از زندگی و سپردن آن به آب، دوختن آب به صورت نمادین به نیت دوختن مشکلات به آب، انداختن سنگریزه به نیت حل مشکلات، انداختن لنگه کفش کهنه به نیت دور انداختن تنگدستی و مشکلات بخشهایی از این مراسم است. دختران جوان در پایان این آئین، کوزههای سفالینی را که در آیین سال گذشته پر از آب کرده بودند میشکسنند و با نیت و آرزوی حاکم شدن زلالی و روشنی، کوزههای جدید خود را از آب پر کرده و به خانههایشان میبرند.
چهارشنبه آخر سال را مردم بر اساس یک سنت دیرینه چهارشینبه آب، یا نو اوستی دانسته و از صبح این روز با حضور بر روی پل تاریخی یئددی گوز (هفت چشمه) و در کنار رودخانه بالیقلی چای ایستاده و آرزوهای خود را با آب روان که مظهر پاکی است در میان میگذارند. آنها میپندارند با گفتن حرف دل به آب روان و زلال و خواندن نیایش در کنار آب، سالی با خیر و برکت را پیش رو خواهند داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«سلام اولسون سنهای آب روان که آخی سان روان روان حاجتیمیزی ور یا صاحب الزمان» -
زنان و دختران در آیین مزبور، هفت مرتبه عرض رودخانه «بالیقلوچای» (بالیخلی چای) را که از داخل شهر عبور میکند. اطراف پل هفت چشمه،طی کرده و به طور نمادین آب را قیچی و جارو کرده، شعر و ترانه میخوانند.
اضافه کنم که اون قدیما در آذربایجان مرسوم بوده که خانه را قبل عید دیوار ها را نقش بندی میکردند. به این صورت که دیوار را خیس میکردند و با آرد نقوشی را که معمولا بیشتر نقش چوپان با گله بزرگ را روی دیوار نقش میزدند و اعضای خانواده را هم میکشیدند که به این کار چرشنبه ننه سی میگفتند.
در صبح چهارشنبه سوری معمولا با کوزه سر چشمه میرفتند واز روی آب میپریدند و در حین پریدن میگفتند: باش آریم، باش آریم هر نه وار توکولسون بو سو وا گئدسین / سر دردم، دندان دردم وهر آنچه دارم بریزد در این آب، تا با خود ببرد) و معمولا کوزه را پر میکردند و تا شب عید نگه میداشتند. شب عید هم، رشته پلو بار میگذاشتند و با همان آب چهارشنبه سوری آبکش میکردند.
جشن آبسالان
یکم اسفند در گاهشماری ایرانی جشن آبسالان است. در جشن آبسالان در نیاسر کاشان، اقلید و محلات به زنان هدیه میدهند و پختن آشی به نام «آش اسفندی» مرسوم است. این روز به مناسبت روان شدن جوی ها، نهرها و نزدیک شدن بهار، «بهار جشن» نیز نامیده میشود.
مهرگان یکی از جشنهای ایران است که با «اعتدال پاییزی» پیوند داشته و در روزهای آغازین فصل پاییز برگزار میشود.
روز اعتدال پاییزی را در ایران از دیرباز جشن میگرفتند. شانزدهم ماه مهر به نام ایزد مهر نامیده شده که یادآور جشن مهرگان است. در میان مردم لُر، این جشن به «مهرجون» معروف بود. ابوریحان بیرونی (در آثارالباقیه)، همچنین محمد بن جریر طبری (در تاریخ طبری)، گردیزی در زین الاخبار... و نیز بیشتر شاعران از رودکی و دقیقی و فردوسی گرفته تا اسدی طوسی و عنصری و ناصر خسرو... عبارت «جشن مهرگان» را به کار بردهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردوسی در شاهنامه، مهرگان را روزی میداند که فریدون به پادشاهی نشست. برخی روزی را که فریدون بر ضحاک غلبه کرد و او را در کوه دماوند به بند کشید، روز مهرگان شمردهاند. خلف تبریزی در برهان قاطع برای یکی از مقامها و لحنهای موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آوردهاست، که گمان میرود در دوران گذشته در جشن مهرگان نواخته میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفته میشود پیشینه جشن مهرگان به هزاره دوم پیش از میلاد بر میگردد. فردوسی در شاهنامه به این جشن کهن و پیدایش آن در دوران پادشاهی فریدون اشاره کردهاست. زمانیکه مردم و امثال فریدون (نه پادشاهان مستبد)، «ره بخردی» پیش گرفتند.
به روز خجسته سَرِ مهر ماه-به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی-گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوریها بپرداختند-به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام-گرفتند هر یک ز یاقوت جام
میِ روشن و چهرهٔ شاه نو-جهان نو ز داد از سرِ ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند-همه عنبر و زعفران سوختند
اگر یادگارست ازو ماه و مهر-بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جشن نوسره
جشن «نوسره» را نیاکان ما، ۵ بهمن هرسال، سی و پنجمین روز زمستان و پنج روز مانده به جشن سده، برگزار میکردند. در یزد و کرمان و اردکان و گلپایگان.، در جای جای ایران و بویژه در روستای «هُدْک» از توابع بخش مرکزی شهرستان بردسکن در استان خراسان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر سال، پنجم بهمن ماه، مردم به جمع آوری هیزم پرداخته، آتشی بزرگ برپا نموده، شادی و نیایش میکردند. بویژه نیایش آناهید ایزد آبهای روان. جشن نوسره.به نوعی شکرگذاری محسوب میشد و بیانگر این بود که آنش و شادی و امید است که اصالت دارد نه اهریمن واندوه و تاریکی..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایرانیان باستان که برای رهایی از سوز سرما، حوالی سیبری را ترک و به فلات ایران رهسپار شده بودند، همگام با طبیعت، نور و شادی را ارج مینهادند و در آئین نوسره هم، گرداگرد آتش به رقص و پایکوبی میپرداختند، آنان آتشپرست نبودند اما بدرستی آن را مظهر پالایش، بالندگی و نور و مهر میدانستند و به شکرانهی آمدن سده که پیامآور بهار است نیایش میکردند در جشنهای ایرانی عناصر طبیعت ستایش میشدند و از بدرفتاری با حیوانات و گیاهان پرهیز میشد.
البته در کتاب «زیج سنجری» نوشته عبدالرحمن خازنی (قرن ۵و۶ هجری، دوره سلجوقی)، نوسره، «نوسده» نام برده شده و ابوریحان بیرونی نیز در «التفهیم»، از این روز به نام «برسده» و «نوسده» یاد میکند، همچنین در کتاب «منتهیالإدراک فی تقسیمالاٴفلاک» نوشته «بهاءالدین مروزی» به صورت «نوسدق»، نوشته شده، و در «زینالاخبار» اثر «گردیزی» «برسده» آمده است و من واقعاً نمیدانم که آیا جشن نوسره، همان جشن سده است یا نه.
جشن خاوندکار، یکی از جشنهای باستانی ایرانی که در سنت زرتشتی هم ریشه دارد. نام این جشن از ترکیب دو واژه خاوند (به معنی خداوند، و صاحب اختیار) و، کار گرفته شدهاست.
خاوندکار فضایی از شادی، نیایش، و همبستگی را در میان مردم ایجاد میکرد.
مردم یارسان (زیارتگاه پیرموسی کرندغرب)در طول این جشن سه روزه(٢٣ تا ٢۶ آبان) خروس و انار نذر میکنند و نانهایی که به (گِرده و کولیره) نام دارد بین همدیگر پخش میکنند.
جشن سیرسور
جشن سیر، چهاردهم دی و روزی است که جمشید شاه کشته شد، دیوها توانستند بر شهر چیره شوند و مردمان برای در امان ماندن از شر و پلیدی به غذاهای خود سیر زدند تا بیماریها را از خود دور کنند. در این روز از خوردن چربی پرهیز میکردند و بعدها آن را سیر سور نامیدند.
بیرونی در «قانون مسعودی» و «گردیزی” در«زین الاخبار» از «سیر سور» یاد کردهاند.
• «سور» هم به معنایِ جشن و شادمانی است و هم به معنایِ سرخ (سوری)
در چارشنبه سوری آتشِ سرخ افروخته میشود.
• دو واژهٔ سور و سُهر، که از نظر تلفظ شباهت زیادی به واژهٔ سرخ دارند، در گویشهای پشتو، لری، بختیاری و زبان کردی به معنای سرخ به کار میروند.
یکی جشنگه ساخته بر کران
ز گل هر یکی بر سرش افسری
نشسته به هرجای رامشگری
وزان هر یکی دستهِ گل به دست
ز شادی و از میشده نیممست
شاهنامه فردوسی، پادشاهی بهرام گور
از گذشتههای دور شب که میشد، مردم به بلند ترین نقطه روستا به نام قلاپیش (جلوی قلعه) رفته و چشم به دماوند میدوختند. بنا بر افسانهها، شب دامن میگستراند و از آتش خبری نبود. اما ناگهان نور آتش از دامنه دماوند درخشید و مردم نوا نیز، گونها را بر سر طنابی بسته و پس از آتش زدن، بالای سر به گردش در آوردند. کم کم این مراسم به جشنی بزرگ تبدیل شد. هنور هم ۲۱ تیر هر سال در همان محل قلاپیش، بسیاری گرد هم میآیند و گونهای خشک را آتش زده، دور سر میچرخانند و سالروز پیروزی اساطیری فریدون بر ضحاک را جشن میگیرند.
برای ارسال این مطلب به فیسبوک، آیکون زیر را کلیک کنید:facebook